پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

جوانمردی های کوروش بزرگ

جوانمردی های کوروش بزرگ

   پیش گفتار

      در زمانی نه چندان دور همین چند دهه پیش،  در اروپای پر ادعا،  میلونها انسان بی گناه را به بهانه های مختلف می کشتند،  در همین زمان و حال حاضر که این نوشته را می خوانید،  هزاران نفر جوان و مردم بی گناه در زندان های سیاسی هستند،  یا اعدام می شوند.  در بیش از 2000 سال پیش در ایران،  جوانمردی هایی وجود داشت،  که تصور آن اینک برای عده ای جنایت کار بزرگ،  در گوشه و کنار جهان بی مفهوم است،  و برای همین این جنایت کاران جهانی،  همیشه با تاریخ ایران و ایرانی دشمنی کرده و می کنند.

    کوروش بزرگ پس از 28 سال سلطنت پر افتخار در راه سر افرازی وطتش ایران زمین کشته شد،  معتبرترین سند ها و نوشته های تاریخ نگاران باستان در باره زندگی و مرگ کوروش، از هرودوت و گزنفون می باشد،  که در دو قرن اخیر،  بسیاری از تاریخ نویسان منجمله تاریخ تمدن ویل دورانت نیز از آنها اقتباس و بهره برده اند.  یاد آوری نمایم هرودوت از اهالی "یونی آن" بود،  این سرزمین در گذشته ها یمن یا یمنو یا یومنو نامیده می شده است،  که در شمال شرق شوش قرار داشته است.  در تاریخ نویس های آکادمیک دو قرن گذشته اروپائیان،  یونان یا "یونی آن" زمان هرودوت را به کشور یونان اروپا برده اند (تاریخ دزدی).  جهت اطلاع به نام های جغرافیایی وبلاگ مراجعه نمایید.

      کوروش بزرگ 4437 تا 4456 خورشیدی ایرانی،  بنیان‌ گذار سلسله هخامنشیان است. شاه باستان ایران،  به‌ خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌ های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده ‌است.  در مورد ذوالقرنین که پیامبری در سرزمین پارس بوده مطالبی در تاریخ ثبت است،  که حکایت از آن دارد،  که به احتمال قوی کوروش همان ذوالقرنین است.

      در تاریخ ایران پر است از جوانمردی و رسم های مردانگی در نبرد و جنگ،  نمونه های آنها در شاهنامه فردوسی و آثار تاریخی بفراوانی وجود دارند.  در تاریخ ایران پر است از  قهرمانان و پهلوانانی که همیشه به حریف امان می دادند،  دشمن و یا طرف مقابل را نه با یکبار زمین زدن،  بلکه با دوبار زمین زدن مغلوب می دانستند.  تازه درصورتیکه دشمن امان و فرصت می خواست،  قبول می کردند،  و حتی او را یاری می دادند تا بتواند دوباره جان و روحی تازه کند،  نمونه هایی از آنها را بعد از تعدادی از جوانمردی های کوروش بزرگ نوشته ام.

عکس تصویری از کوروش بزرگ،  عکس شماره 4008.

   جوانمردی و بخشش کوروش کبیر

      کوروش در هنگام فتح بابل،  برای سپاهیان و نزدیکان،  نکاتی را بدین گونه یادآور شد:  دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود،  چون عطایای او بیش از اندازه است.  ولی باید غنایم را مال خود بدانیم،  و از همه چیز پاسداری کنیم،  و بیهوده آنها را از بین نبریم،  اگر مقداری از آن را به مغلوبان اهدا کنیم،  کمال انسانیت است.  در هر حال چون به مال و منان رسیدید،  نباید طریق عیش و عشرت را در پیش بگیرید،  و تنبلی و کاهنی کنید،  چون در این صورت پس از چندی به حال همین شکست خوردگان خواهید افتاد،  و انسان های بیهوده خواهید شد.  کارها را پست نشمارید،  و اوقات خود را به بطالت مگذرانید.  سستی را از خود دور کنید،  و از نیروی خود به بهترین وجه استفاده کنید،  و آن را با بیکاری هدر ندهید،  چون بیکاری سبب انحطاط اخلاقی می شود.

      دوستان من،  همیشه پرهیزگار و باتقوا باشید،  و این را در عمل نشان دهید،  تقوای شما بایستی بیشتر از ملت شکست خورده باشد.  احساس گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و خستگی و خواب در همه یکسان است،  ولی می توان از نظر اخلاقی برتر از سایرین بود،  و این هم نشانه انسانیت است.  باید حزم و احتیاط و مراقبت دائمی باشد،  تا از گزند در امان بمانیم.

      کوروش انسانی کم نظیر بود،  این مرد برجسته در جوانمردی، گذشت، فداکاری، نجابت، عیب پوشی، عدالت، از خود گذشتگی، رافت و مهربانی، رقت قلب، مردانگی، شجاعت، خلق خوش و جمیع صفات پسندیده سرآمد همه بوده است.  پادشاهی عادل که همیشه در فکر رعیت و آسایش آنها بود،  و در هر موردی اگر اجحاف می دید،  سخت واکنش نشان می داد.  بر حسب عقیده و نظر صاحب نظران زمان خود،  و حتی دشمنان پادشاهی نمونه بود.  در هنگام غذا تعداد زیادی از نزدیکان با او غذا می خوردند،  و تنها غذا خوردن را دوست نداشت.  اغلب مقداری غذا برای نگهبانان می فرستاد،  و از این راه محبت آنان را جلب می کرد.  لباسش مادی بود،  و عقیده اش این بود که لباس تمام بدن را می پوشاند.  در تمام زندگانی این پادشاه فقط یک زن داشت،  و پس از فوت،  زن دیگری را اختیار نکرد.  در عین حال او شخصیتی با تدبیر بود،  بطوری که پادشاه توانست شالوده امپراتوری بزرگی را بنیان نهد،  که از مدیترانه تا رود سند و از روسیه تا خلیج فارس وسعت داشت،  و این سرزمین وسیع را به بهترین وجهی اداره میکرد.

   جوانمردی کوروش بزرگ در فنیقیه

    کوروش بزرگ با سرعت و سهولت در سال 4456 خورشیدی ایرانی،  وارد شهر صور شد،  اما روزی که کوروش وارد شهر شد،  یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فنیقیه تصمیم گرفت،  که کوروش را به قتل برساند.  آن مرد به اسم (ارتب) خوانده می شد،  برادر او در یکی از جنگها به دست سربازان کورش به قتل رسیده بود.  در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت،  ارتب وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کورش را می کشید،  و همین که کوروش نزدیک شد،  گلوی او را هدف ساخت،  و زه کمان را بعد از کشیدن رها ساخت.  صدای رها شدن زه به گوش همه رسید،  و تمام سرها متوجه درختی شد،  که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود.  در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید،  اسب کوروش سر سم رفت،  و اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت،  تیر به گلوی کورش اصابت می کرد،  و او را به قتل می رساند.  کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد،  و افراد گارد جاوید که در عقب او بودند،  وی را احاطه کردند،  و سینه های خویش را سپر نمودند،  که مبادا تیر دیگری به سوی کوروش پرتاب شود،  و عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند،  و ارتب را از آن بیرون آوردند،  و دستهایش را بستند.

      کوروش بعد از این که از اسم و رسم سوء قصد کننده مطلع گردید،  فرمان داد او را نگاه دارند،  تا بعد مجازاتش را تعیین نماید،  و اسب خود را که سبب نجاتش شده بود،  مورد نوازش قرار داد.  کوروش بعد از مراجعت از معبد،  امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند،  و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی؟  ارتب جواب داد:  ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند،  من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم،  و یقین داشتم که تو را خواهم کشت زیرا تیر من خطا نمی رود.  کوروش گفت:  در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند،  و سوءقصد کننده به مقصود نرسد،  دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید،  باید مقطوع گردد،  اما من فکر می کنم هنگامی که به طرف من تیر انداختی،  با هر دو دستت اقدام به سوءقصد کردی،  با یک دست کمان را نگاه داشتی،  و با دست دیگر تیر را رها کردی.  ارتب گفت:  همین طور است.

      کوروش گفت:  پس هر دو دستت در سوءقصد گنهکار است،  و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم،  باید دستور بدهم هر دو دست تو را قطع نمایند،  ولی اگر دو دستت قطع شود،  دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی،  این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.

      ارتب به هیچ وجه نمی توانست باور کند،  که پادشاه ایران از مجازاتش گذشته است،  گفت:  ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟   کوروش بزرگ:  گفت نه.  ارتب گفت:  ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟  کوروش بزرگ گفت:  نه.  ارتب گفت:  من شنیده بودم که کوروش بزرگ پادشاه پارس هیچ جنایت را بدن مجازات نمی گذارد،  و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند،  به طور حتم قاتل را خواهی کشت،  و اگر او را مجروح نمایند،  ضارب را به قصاص خواهی رساند.

      کوروش گفت: همین طور است.  ارتب پرسید:  پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای؟  در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟  پادشاه ایران گفت:  برای این که من می توانم از حق خودم صرفنظر کنم،  ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم،  چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.  ارتب گفت:  به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است،  و من از امروز به بعد آرزویی ندارم،  جز این که به تو خدمت کنم،  و بتوانم به وسیله خدمات خود،  واقعه امروز را جبران نمایم.  کوروش گفت:  من می گویم که تو را وارد خدمت کنند.

          از آن روز به بعد ارتب در سفر و جنگها پیوسته با کوروش بود،  و می خواست که فرصتی به دست بیاورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید،  ولی آن را به دست نیاورد.  در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل سکاها بود،  ارتب نیز حضور داشت،  و کنار کوروش می جنگید،  بعد از این که کوروش بزرگ به قتل رسید،  ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد،  جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد،  و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد کوروش بزرگ از میدان جنگ خارج نمی شد،  و دشمنان نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند،  و لی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد،  و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت،  و روزی که جسد کوروش را به خاک سپردند،  کنار قبر کوروش با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت،  و قبل از این که جان بسپارد گفت:  بعد از کوروش زندگی برای من ارزشی ندارد.

"بعد از کوروش بزرگ زندگی برای من ارزشی ندارد"

عکس انوش در آرامگاه کوروش بزرگ در مجموعه پاسارگاد، 1387 عکس شماره 4508.

   جوانمردی در دین و آئین ملتها

      کوروش بزرگ در سال 4448 خورشیدی ایرانی  قصد تسخیر بابل را کرد،  وی مجبور بود با سپاهیان از دیوارها و سد های مرزی و جویبار های پهن و رود های پر آب بگذرد،  برای این کار با استفاده از نبوغ نظامی اش،  دستور داد آب دجله و گیندس (دیاله) را به خندق های ژرفی،  که به فرمانش کنده بودند بریزند،  پس سپاه کوروش از دجله عبور کرد،  و بابل را تسخیر کرد،  و نبونید پادشاه ظالم آن دیار را به کرمان تبعید کرد.  در حالی که مردم بابل خود را برای دیدن صحنه های ویران شدن معابدشان به دست سپاهیان پارسی آماده می کردند،  کوروش در میان آنان حاضر شد،  و در مقابل چشمان حیرت زده آنان،  مردوک خدای خدایان بابل را به گرمی ستود،  و فرمان آزادی مذهبی را در سراسر کشور بابل صادر کرد.  این فرمان از جمله شامل یهودیانی می شد،  که بختنصر همه چیزشان را گرفته بود،  کشورشان را در شعله های آتش ویران کرده بود،  و خودشان را به اسارت به بابل آورده بود.

      اندکی پس از ورود به بابل،  کوروش به یهودیان اجازه داد تا پس از هفتاد سال زندگی در اسارت و بندگی،  به فلسطین بازگردند،  و درآنجا به بازسازی اورشلیم بپردازند.  همچنین کوروش به خزانه دار خود «مهرداد» دستور داد تا هر چه از ظروف طلا و نقره و اسباب و اثاث مذهبی،  که در دوره بختنصر از معابد اورشلیم غارت شده،  و در معبد های بابل باقی مانده است،  را به یهودیان بازگرداند،  و او نیز همه آن اثاث را که مشتمل بر پنج هزار و چهارصد تکه بود،  به آنان مسترد داشت.  سپس کوروش از مردمانی که یهودیان در میان آنان می زیستند،  خواست تا آذوقه و خواربار و مواد لازم برای سفر را برایشان فراهم آورند،  و آنان نیز چنین کردند.  باری! هزاران یهودی پس از صدور فرمان آزادیشان از جانب کوروش بزرگ،  به سوی شهر و دیار خود روانه شدند،  و با کمک ایرانیان موفق شدند،  شهر خود را از نو بسازند،  و حیات ملی خود را احیا کنند.

   جوانمردی در حرمت و ناموس

      هنگامی که مادها پیروز مندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند،  که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.  در میان غنائم زنی بسیار زیبایی بود،  و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ بود،  که همسرش به نام «آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود.  چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند،  کوروش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند.  حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت،  و به کوروش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند،  از ترس اینکه به او دل ببازد،  نپذیرفت.  پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد.  اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت،  و خواست از او کام بگیرد،  بناچار پانته آ از کوروش کمک خواست.  کوروش نیز آراسپ را سرزنش کرد و زن را از دست او نجات داد،  البته آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای آن کار به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف کوروش) تا او را به سوی ایران فرا بخواند.

      سپس آبرداتاس به ایران آمده و از ما وقع اطلاع حاصل یافت،  پس برای جبران جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.  می گویند در هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود،  پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت:  قسم به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری ...  کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد،  اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند.  زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند،  و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند،  بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد.  مثل اینکه من زن برادر او باشم.

      خلاصه اینکه در جنگ مورد اشاره آبراداتاس کشته می شود،  و پانته آ به بالای جسد او می رود و به شیون وزاری می پردازد.  کوروش به ندیمان پانته آ سفارش می کند،  که مواظب باشند کاردست خودش ندهد.  شیون و زاری این زن عاشق هنوز در گوش تاریخ می پیچد،  و تن هر انسانی را به لرزه در می آورد،  که می گفت:  افسوس ای دوست باوفا و خوبم ما را گذاشتی و در گذشتی ...  به درستی که همانند یک فاتح در گذشتی.

      پس از آن در پی غفلت ندیمه،  چاقویی که همراه داشت را در سینه خود فرومی کند،  و در کنار جسد شوهرش جان می سپارد. هنگامی که خبر به کوروش می رسد،  ندیمه نیز از ترس خود را می کشد،  برای همین است که در تایلو جسد زنان دو تا است،  و باقی داستان که در تابلو مشخص است.  آری چنین است که بزرگمردی  به نام کوروش در تاریخ جاودانه می شود.

   ــ  کوروش در طول زندگی خود فقط یک زن اختیار کرد،  او کاساندان نام داشت،  و دختر فرناسپه از شاه دختان خاندان هخامنشی بود.  کاساندان قبل از کوروش درگذشت،  و بعد از او کوروش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید.

   منبع:  اینترنت از لغت نامه دهخدا ذیل عنوان "پانته آ" و نیز در کوروش نامه گزنفون.

   عکس تابلویی که روایت کننده یکی از جذاب ترین و دراماتیک ترین داستان های تاریخ ایران می باشد،  داستان پانته آ و کوروش،  این تابلو اثر وینسنت لوپز هنرمند اسپانیایی قرن 18 می باشد،  عکس شماره 4009.

سرداران و جنگجویان دلاور ایران زمین

    هر کدام از این سرداران و جنگجویان دلاور ایران زمین،  در نبرد هایشان برابر با قوانین ملی مردمی تاریخ ایران رفتار می کردند.

   عکس حکاکی شاپور ساسانی و دو پادشاه اسیر در منطقه باستانی نقش رستم،  این سنگ نگاره بوضوح نشان از بزرگی قوانین ملی مردمی تاریخ دارد،  بخشندگی و دادن امان و...،  عکس شماره 5672.

   ــ  بترتیب حروف الفبا،  منبع این لیست اینترنت،  منبع اصلی هر یک در کتاب های تاریخی و کتاب هایی که بنام آنها چاپ شده است وجود دارد.

   آذربرزین:  پسر فرامرز که با بهمن پسر اسفندیار جنگید،  یکی از پهلوانان ایرانی بوده است،  و آتشکده ای هم به همین نام وجود دارد.  آذربرزین جزو آن دسته از پهلوانان بود که همیشه به حریف امان می داد.
   آرش:  ملقب به کمانگیر،  پهلوان ایرانی در عهد منوچهر شاه،  که در تیر اندازی سر آمد زمان خود بوده است،  در جنگ میان منوچهر و افراسیاب قرار بر پرتاب کردن تیری میگذارند،  تا مرز میان ایران و توران را تعین کنند.  آرش از طربستان تیری پرتاب کرد،  که در مرو فرود آمد،  و بعد از آن جانش را در راه ایران زمین فدا نمود.
   آریه:  سردار معروف و بزرگ ایرانی که به حمایت از پادشاهی کورش صغیر برخواست. 

   آیین گشسب:  سردار بزرگ ایران که در زمان هرمز چهارم فرماندهی لشگر ایران را بر عهده داشت.
   آریوبرزن: سردار بزرگ ایران که با شهامتی در خور ستایش و ماندگار لشگر ایران هخامنشی را تا آخرین لحظه در برابر ارتش اسکندر اشکانی نگهداشت و مقاومت نمود و جان سپرد،  حماسه ای در تاریخ ایران از خود بر جا گذاشته است.
   ابولولو:  یا همان فیروز نهاوندی، پس از یورش تازیان یا تاجیک (ارب نه عرب) به ایران به سرکردگی عمربن خطاب،  فیروز نهاوندی و تعداد بیشماری از ایرانیان به غلامی ارب تازیک در آمدند.  فیروز غلام مغیره بن شعبه شد،  و با زیرکی و در جهت انتقام خون نیاکان،  عمربن خطاب خلیفه دوم را با ضربه های کارد کشت.
   استاذسیس:  سردار دلیر ایران که در نواحی هرات و بادغیس و سیستان بر ضد منصور خلیفه ستمگر عباسی قیام کرد،  و عاقبت به فرمان منصور در بغداد به دار آویخته شد،  و درس وطن پرستی در برابر یورش بیگانگان برای جوانان به جای گذاشت.
   بابک خرم دین:  سردار دلیر و پیشوای نهضت خرمدینیان یا سرخپوشان که بر ضد حکومت عرب قیام کرد و 22 سال دست یورش گران را از سرزمینش کوتاه کرد،   و مبدل به سمبلی از مقاومت ایرانیان در برابر حمله بیگانگان به کشور شد.  وی در تاریخ 2 صغر سال 223 هجری قمری در سامرا به دستور خلیفه تازی تکه تکه شد،  پس از وی خانواده و همسرش نیز کشته شدند .
   برزمهر:  پهلوان و دلیر مرد ایران در زمان پادشاهی بهرام گور.
   بهرام چوبین:  سردار دلیر ایران که در زمان پادشاهی هرمز چهارم ایران را از حمله مختلف نجات داد،  و با لشگر کشی و حمله به آنان ارتش آنان را شکست داد.  وی بعدها در جنگ با رومیان شکست خورد.

   پیروزان:  یکی از سرداران ایرانی در زمان یزدگرد سوم،  که در جنگ های ایرانیان با اعراب رشادت های از خود بر جای گذاشت.
   برازه:  دوره ساسانی زمان فرمانروائی اردشیر ( 241-226 م) مهندس و احیا کننده شهر فیروز آباد یا اردشیر خوره.
   رستم:  ملقب به تهمتن،  پهلوان بزرگ ایران،  فرزند زال و رودابه،  نواده سام و مهراب کابلی،  که در عهد کیقباد و کیکاوس و کیخسرو با تورانیان جنگید،  و از خود دلاوری ها و رشادت های شگفت انگیز بر جای گذاشت. 

   رستم فرخزاد:  سردار کبیر ایران که در جنگ با اعراب کشته شد،  او سپهسالار بزرگ ارتش ایران در زمان شاهنشاهی یزدگرد سوم بود،  که حماسه ای در جنگ ها بوجود آورد،  در نهایت به دست سپاه اسلام کشته شد.

   سنباد:  یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکوت های غارتگر در ایران،  که به جان و مال و ناموس ایرانیان تجاوز می کردند.  او اهل نیشابور بود و پس از اینکه منصور خلیفه عباسی،  ابومسلم خراسانی را کشت،  وی در نیشابور به خونخواهی از ابومسلم،  که فردی ایرانی و وطن پرست بود،  برخواست و قیام کرد که در نهایت با شصت هزار نفر از یارانش توسط دشمن کشته شد.

   سورنا:  سورنا یکی از بزرگترین سرداران تاریخ است،  که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد،  و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده  بودند،  را  با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت.  «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند،  که کشور های پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود،  اداره می‌کردند.

      «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود،  و برای گسترش دولت روم در آسیا،  سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر می‌پروراند،  و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت.  «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیون های ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت،  به سوی ایران روانه شد،  و «ارد Orod» (اشک 13) پادشاه اشکانی که خود در شرق ایران در جنگ با مهاجمین بود، سورنا فرمانده ارشد خود را به جنگ رومیها فرستاد.  نبرد میان دو کشور سال 4934 خورشیدی ایرانی،  از آذربادگان آغاز و تا قلب میان رودان ادامه یافت.  در جنگی که در جلگه‌ های میان رودان (بین‌النهرین) و در نزدیکی شهر «حران» (کاره Carrhae) روی داد.  در جنگ «حران»،  سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند،  توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند.  «کراسوس» و پسرش «فابیوس» Fabius در این جنگ کشته شدند،  و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند.

      جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار می‌رود،  دارای اهمیت بسیار در تاریخ است،  زیرا رومیها پس از پیروزی های پی‌درپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند،  و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند،  و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد.  دولت روم در پیشرفت مرز های خود در شرق،  با سد نیرومند ایرانی روبرو شد،  و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا،  پایان پذیرفت.  پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران،  نزدیک به یک سده،  رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید،  و رومیها برای جلوگیری از شکست های آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.

   شاهین:  یکی از بزرگ سرداران و سپهسالاران ایران در زمام پادشاهی خسرو پرویز ساسانی.

   کاوه آهنگر:  آهنگری که چرم پاره خود را بر سر نیزه زد و ضحاک تازی را از تخت پادشاهی ایران به زیر افکند،  و بعدها چرم وی به درفش ملی کاویانی مبدل گشت.  کاوه با یاری مردم ضحاک تازی را در کوه دماوند حبس کرد،  و فریدون را به سمت پادشاه ایران نشاند.

   مازیار:  یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکومت تازیان در ایران،  وی در طبرستان بنایی عظیم ساخت و در جهت بازگرداندن عظمت ایران به قبل از یورش تازیان تلاش کرد.  وی در زمان معتصم عباسی قیام خود را آغاز کرد و در صدد بر آمد همگام با بابک خرمیدن هویت ملی ایرانی را زنده کنند،  که در نهایت با جنگ های معتصم دستگیر و در بغداد کشته شد.  او نیز یکی دیگر از تندیس های ملی گرایی ایرانیان در برابر تهاجم دیگر کشورها است.

   مرداویج:  پسر زیار،  سردار بزرگ ایرانی که او نیز در جهت متلاشی کردن حکومت اعراب در ایران کوشید و جان داد.  وی فرمانده لشگر اسفار پسر شیرویه عامل نصر بن احمد ساسانی بود،  طبرستان را برای اسفار فتح کرد.  پس از کشته شدن اسفار،  مرداویج قزوین و همدان و اصفهان و اهواز را گرفت،  و لشگر المقتدر خلیفه جنایتکار عباسی را شکست داد.  وی در کمال تاسف در سال 323 هجری قمری در حمام اصفهان به دست غلامان ترک کشته شد.                 

   مهران:  یکی دیگر از سرداران بزرگ ایران،  وی از سپهسالاران ارتش ایران (یزدگرد ساسانی) بود،  و با تازیان جنگید،  و ابوعبیده سردار مشهور آنان را به قتل رسانید.

   هی دارن:  برخی از بزرگان و سرداران تاریخ در دل صفحات تاریخ گم می شوند،  باید این مردان تاریخی را به ایران و ایرانی بشناسانیم،  متاسفانه هیچ تلاشی در زمینه به تصویر کشیدن تاریخ عظمت و شکوه ایران،  در هیچ ارگان دولتی و غیر دولتی انجام نمیشود،  و نوجوانان ایران را متاثر و بی اطلاع می کند.

   هی دارن،  یکی از سرداران وفادار خشایارشا بود،  که جان برکف در راه میهن جنگید و جان داد.  او  زمانیکه خشایارشا برای سرکوب طغیان مصر با ارتش عظیم روانه شد،  به حفاظت از پایتخت می پرداخت،  اما برادر خشایار شاه به تخت سلطنت نظر داشت،  و پس از جنگ بسیار تخت را به کمک فرمانده قوای شهری مردونیه فتح نمود،  اما هی دارن توانست با پنجاه نفر از سواران جاویدان،  پایتخت را باز پس گرفت.

   یعقوب لیث:  یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکومت تازی در ایران است،  که گام های اساسی در جهت بر اندازی تازیان در ایران برداشت.  وی نمونه دیگری از وطن پرستی ایرانیان در برابر هجوم بیگانگان به کشور شان بود.  او پسر لیث رویگر بود،  بواسطه کفایت و جوانمردی و دلیری از رویگری و عیاری به امارت سیستان رسید.  سپس هرات و کرمان و شیراز و خراسان را گرفت،  و در جهت پاکسازی ایران از دست حکومت تازیان گام برداشت.  وی بر ضد معتمد خلیفه کشتارگر عباسی قیام کرد،  و برای نابود ساختن حکومت تازی،  جوانمردانه جنگید.  سپس قصد حمله به بغداد را کرد،  و در صدد آمد که خلیفه ننگین تازی را بکشد،  لیکن عمرش کفاف نداد و در اثر بیماری در سال 265 هجری قمری در گندی شاپور یا جندی شاپور امروی خوزستان درگذشت.

    البته علت اصلی عدم موفقیت او در فتح بغداد،  بخشش و امان دادن به دشمنان می باشد،  که از درس های آن عیاران و جوانمردان بوده است.  در مرام آنها زمین زدن دشمن و حریف پیروزی نهایی حساب نمی شود،  بلکه بخشش دشمن و عطفت و مهربانی بر دشمن و حریف،  پیروزی نهایی حساب می شود.  درباره جوانمردی و عیاری او و یارانش،  در کتابها و منابع مختلف که بنام او وجود دارد ذکر شده است.    

   عکس آرامگاه یعقوب الیث صفاری در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول،  در روستایی به نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول،  که آرام و بی بازدید و فراموش شده،  و در حال ویرانی است،  عکس شماره 4642.

سردران نامدار زن ایرانی

      بانوان همچون مردان در ایران کار و تلاش می کردند،  و جنگجویان و سرداران بنامی داشتند،  تعدادی از آنها را در زیر نوشته ام،  منبع اینترنت،  ادامه دارد و باز نویسی می شود.

عکس نقاشی یک بانوی تاریخی ایران،  عکس شماره 4050.

   آرتمیز  : یا آرتمیس،  نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز،  او به سال 4507 خورشیدی ایرانی،  به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید،  و در نبرد ایران و یونان،  ارتش هخامنشیان را از مرز های دریایی هدایت می کرد.  تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی، برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.
   آتوسا :  ملکه بیش از ٢٨ کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش،  هرودوت از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است،  و آتوسا را چندین بار در لشکرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی داریوش دانسته است.  چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است .
   آرتادخت:   وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان حکومت اردوان چهارم اشکانی،  به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید،  و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد،  و اقتصاد حکومت اشکانیان را رونق بخشید .
   آزرمی دخت  : شاهنشاه زن ایرانی در سال ۶٣١ میلادی،  او دختر خسرو پرویز بود،  که پس ازگشتاسب بنده” بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد.  آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود،  واژه این نام به معنی دختر آتش تمام نشدنی و همیشه جوان است.
   آذرآناهید :  ملکه ایران،  در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار شاهنشاهی ساسانیان،  نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است،  و او را ستایش کرده است.
   پرین  : بانوی دانشمند ایرانی،  او دختر کیقباد بود که در سال ٩٢۴ یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود،  و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است.  از او چند کتاب دیگر گزارش شده است.
   زربانو  : سردار جنگجوی ایرانی،  دختر رستم و خواهر بانو گشسب،  او در سوار کاری زبده بوده است،  که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است.  تاریخ نام او را جنگجویی ثبت کرده،  که آزاد کننده زال، آذربرزین و تخوار از زندان بوده است.
   فرخ رو  : نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است،  وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری کشور ایران رسید .
   کاساندان  : پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است،  کاساندان تحت نام ملکه ٢٨ کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی می کرده است،  گزنفون مورخین یون آنی (یونان) از وی با نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است .
   گردآفرید  : یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران،  تاریخ از او به عنوان دختر گژدهم یاد میکند،  که با لباسی مردانه با سهراب زور آزمایی کرد،  فردوسی طوسی از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یاد میکند .
   آریاتس  : یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران،  مورخین یونی آنی در چند جا نامی کوتاه از وی به میان آورده اند .
   گردیه :  بانوی جنگجوی ایرانی،  او خواهر بهرام چوبینه بود،  در شاهنامه فردوسی بخش ساسانیان،  از او به عنوان هسمر خسروپرویز گفته شده،  که در چند نبرد در کنار شاهنشاه قرار داشته است،  و دلاوری بسیاری از خود نشان داده است.
   هلاله :  پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش،   ٣٩١ یشتها ۱+۲۷۴ یشتها ۲، کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست.  از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است،  که نامش را  “همایچهر آزاد” (همای وهمون) نیز گفته اند.  او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهی ایران نشست.  وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود،  و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبت قوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است .
   پوران دخت :  شاهنشاه ایران در زمان ساسانی،  وی زنی بود که بر بیش از ١٠ کشور آسیایی پادشاهی می کرد.  او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست،  و فرامان روایی نمود .
   شیرین  : شاهزاده ارمنی،  ارمنستان یکی از شهر های کوچک ایران بود،  و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران.  خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند،  که همیشه در تاریخ ماندگار ماند.  شیرین از خسرو ۴ فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه بدنیا آورد،  که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند.  پس او سر بر بالین (جسد بی جان) خسرو نهاند،  و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت،  و جان باخت .
   بانو گشنسب  : دختر دیگر رستم،  خواهر زربانوی دلیر،  نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است.  یکی از مشهور ترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز، رستم و بانوگشسب است.  او منظومه ای نیز به نام خود دارد،  که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیا موجود است.

   عکس بانوان ایران در زمان جنگ ایران و عراق،  زنان ایران در هر زمان و هر گونه پوشش و شرایط،  آماده دفاع از کشورشان هستند،  عکس شماره 6274.

. . . ادامه دارد و باز نویسی می شود . . .

کلیک کنید:  دلاوران تاریخ ایران

کلیک کنید:  تاریخ هنر های رزمی در ایران

کلیک کنید:  تاریخ کاروان و ساربان در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir