پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

داستان دو گردش تاریخی

   مسجدی سفید با فرش های ایرانی.

      مسجدی سفید با فرش های نفیس ایرانی،  در بندر چارک،  در استان طلائی هرمزگان،  روبروی جزیره کیش در ساحل شمالی خلیج فارس،  خلیج فارس همیشه جاوید،  قرار دارد.  خلیج فارس در دل خود قهرمانیها دارد،  فداکاری ایرانیان رشید و جنگجو دارد.  چارک،  مانند اسامی کیش، تنب، قشم، نام های بیادگار مانده از چهار هزار پیش و از دوران ایلام اولین سلسله هخامنشیان است،  که اولین پادشاهی واقعی تاریخ جهان بود.  ایلام به زبان تاریخی میان رودان،  یعنی سرزمین های غربی دجله،  که نوعی گویش محلی دگری از نام ایران بزرگ است.  بندر چارک، بندریست تاریخی از گذشته های دور،  با طبیعت بسیار زیبا،  که آثار دوره های مختلف زمین شناسی را در خود دارد.  امروزه شهریست کوچک ولی خرم و دلباز،  مدرن با خیابانها و بلوار های زیبا و ساختمان های بزرگ و بازارها و پاساژها،   که می تواند در آینده ای نزدیک همچون گذشته اش نامدار شود.  مردمی دارد نیکو، مومن، مهربان و مهمان نواز، مردمی دلاور و قوی،  همانند تمام مردم ایران عزیز و سواحل شمالی خلیج فارس دوست داشتنی.  بندر چارک بخاطر نزدیک به شهر توریستی و تماشایی و تاریخی لار،  و راه های داخلی مملکت اهمیت تجاری و صیادی داشته و داستان های شیرین دارد،  که در وقت دیگری به آنها می پردازم.

      از پایان شاهنشاهی ساسانیان تا حکومت صفویه،  گمرکات ایران وضع مرتب و خاصی نداشت،  و درآمد آن اکثراً در دست حکام محلی بود،  که به فراخور قدرت حکومت وقت،  مبلغی از این درآمد را به مرکز می فرستادند.  در زمان سلطنت طولانی نیم قرنی شاه عباس اول،  وضع گمرکات به کمک مشاوران استعماری انگلیس سرو سامان یافت،  و در دست دولت مرکزی قرار گرفت.  در تمام شهر هایی که ورود خروج اشخاص و کالا از آنها صورت میگرفت،  ساختمان گمرک بنا گردید،  و مسجد و کاروانسرا در نزدیکی آن ساختند.  بعضی مواقع در ساختمان گمرک مقر دولتی و حکومت هم مسقر شد،  و به مصلحت و نیاز مرزی،  قلعه و استحکامات نظامی ساختند،  و یا بازمانده ها از گذشته را تعمیر کردند.  در این زمان بدلیل پیدایش بورژوازی و سرمایده داری اولیه در اروپا،  متعاقباً نیاز هایی از برای آنها به ایران منتقل گردید.  امنیت برقرار شد،  راه های ارتباطی خوب و تاسیسات اقامتی متعدد و مناسب ایجاد گردید،  و اوج صنعت و تجارت یکبار دیگر در ایران پیدا شد.  اشخاص فعال حرف های مختلف،  از تمام ملل غرب به ایران هجوم آوردند،  مسافرت ایرانیان از داخل کشور به قصد تجارت،  زیارت و سیاحت به خارج از کشور زیاد شد،  و کاروان های بسیاری در همه سو به حرکت درآمدند.

      امروز در بندر چارک و ساحل زیبای خلیج فارس همیشه جاوید،  کاخ بزرگ و مخروبه ای وجود دارد،  که امواج دریا تا پای آن رقص کنان پیش می آیند،  که نشان از بالا آمدن آب یا پایین رفتن زمین،  طی دویست، سیصد سال گذشته میدهند.  دیوار های فرو ریخته،  برج های نیمه ویران،  پنجره های مشبک قیمتی،  شیشه های رنگارنگ به اشکال مختلف هندسی سالم و شکسته،  خمره های ضخیم بزرگ خاکستری با ارزش، سالم و گاهی لب پریده،  که درون اغلب آنها گل و لای پرشده،  اتاق هایی با اشیایی نه چندان زیاد،  ولی قدیمی و زیرزمین هایی مسدود شده از گل و لای،  که معلوم نیست در آنها چه بوده.  و مسجدی تاریخی و دایر با فرش های نفیس و با نوای ایرانی،  برای نماز گزاران،  در کنار کاخ خاکی ویران،  استوار قرار دار.

      بالای برج 15 متری ضلع جنوبی قلعه ویران،  رو به دریا نسیم خنک از خلیج فارس خوش منظر می وزد،  و به انسان روح تازه ای میدهد،  و تا دور دستها هم دیده میشود،  حتی شب هنگام نور باران کیش،  زرد و قرمز فوق العاده تماشا دارد.  دریای فیروزه ای شفاف،  آسمان آبی روشن،  کاخ مجلل بزرگ،  شهری آباد،  نخل های سبز سرفراز،  مسجدی سفید با فرش های نفیس ایرانی.

      . . . . .  در اسکله چوبی قهوه ای رنگ،  چند کرجی ماهیگیری و دو ناو سه دکله خارجی لنگر انداخته اند،  و مردمی خوشحال در جنب و جوشند.  کارگران در یکی از کشتی ها مشغول تخلیه بارند،  و در دیگری با حوصله بارگیری می نمایند،  چهچه ملوانی دلتنگ بگوش می رسد.  گاریها و شترها و قاطرها،  با صندوق های نقره ای بر پشتشان می آیند و می روند.  دکانها با درب هایی از شیز،  مملو از کالا های رنگارنگ نزدیک اسکله بازند،  و بلبلان در قفس بسته آواز دلنشین می خوانند.  شخصی که دستار نارنجی به سر بسته،  و گردبندی تسبیه مانند با مهر های رنگی دارد،  و بتازگی از هند آمده،  میمون با نمکی را به بازی گرفته،  و جمعی را بدور خود  گرد آورده و دینار و درهم میگیرد.  بازرگانان می دانند،  که کشتی دیگری در راه است و شاید امروز برسد.

   عکس مرد هندی با میمون،  مشروخ در تاریخ هندوستان،  عکس شماره 712.

      ناگه در افق دریا بادبان های سفید دیده میشود،  و مردمی که سرگرم فعالیتند آنرا به یکدیگر نشان میدهند،  و ساعتی بعد شلیک یک گلوله توپ،  نزدیکی کشتی به بندر را می گوید.  کاخ گمرگ که ساختمان عظیمی است،  در سه طبقه با بادگیری بزرگ و سالنها و اتاق های متعدد،  پنجره های مشبک و شیشه های رنگی و درب های چوبی با نقش گل و پرندگان،  که در گرداگرد حیاط اصلی می باشند،  و دفتر حکومتی و دفتر گمرک و اقامتگاه نگهبانان و اسلحه خانه را در میان دارند.  آشپز خانه و انبارها و محل خمره های بزرگ ذخیره آب و غذا و اصطبل و چاپارخانه و کاهدانی در طبقه پایین است.  دو برج بلند به ارتفاع 15  متر،  با دو توپ بزرگ برنجی براق و ایوان وسیع سنگفرش رو به دریا،  با تعدادی توپ و زنبورک و گلوله های سیاه در کنارشان،  آماده غرش در ضلع جنوبی است.

      همه به گمرک خیره شده اند،  پرچم بنفش شمشیر نشان برای اجازه ورود کشتی به بندر در اوج برج بر افراشته می شود.  چهار سوار رشید با لباده های طوسی و خنجر های مرصع به کمر و اسب های ورزیده،  که فخر فروشان میروند،  از دروازه با سر در هلالی خارج،  و بسوی لنگر گاه می تازند،  و مدتی بعد روی عرشه کشتی به نام امید مشغول مذاکره،  و کاغذ و پولی رد و بدل می شود.  آنها وظیفه اشان را خوب انجام می دهند،  می دانند که کوچکترین خطا و رشوه،  در زمان شاه عباس سریعاً رسیدگی و مجازات سختی دارد.  لحظاتی بعد تجار و مردم و کارگران که در انتظار بودند،  بسوی امید سرازیر و معاملات آغاز میگردد.  و قافله ها با صدای زنگوله ها به حرکت در می آیند.  همه شاد و گردش کار و تجارت با رونق ادامه دارد.

      بانگ اذان مسجدی سفید با فرش های بانوای ایرانی،  در کنار کاخ افسانه ای ویران،  مردم را به نماز فرا می خواند،  ناگه از رویای تاریخی بیرون آمده،  و با احتیاط از برج نیمه ویران پایین می آیم،  و همچنان که نسیم خنک خلیج فارس همیشه جاوید می وزد،  بعد از نماز،  دریای شفاف و فیروزه ای،  آسمان روشن آبی،  کاخ مجلل بزرگ،  شهری آباد با نخل های سبز سرفراز را به درود می گویم.

   گنج های گمشده شهر گمشده

      در شمال شرقی دشت کویر مرکزی ایران عزیز،  کنار رودخانه آرام کال شور یا با نام زیبای ابریشم رود،  در جنوب کوه های خوش منظره جغتای،  شهری بزرگ در زیر ماسه های کویر آرام آرامیده.  شهری از زمان حکومت اشکانیان دلاور و سلسله هخامنشیان مقدر،  شهری که در گاهی از متون تاریخی فقط نام آن باقی مانده.  شاید زلزله ای مهیب ویرانش کرده،  و یا به دلیل جمعیت زیاد بمرور درختها را برای سوخت و غیره قطع کرده اند،  و کویر را وسعت داده،  و سپس شن های روان شهر را در خود حفظ کرده،  تا آثار مهم و قیمتی را برای نسل های آینده نگه دارد،  و واقعیت های تاریخی را آشکار نماید.  در زمین رمل زرد کویر با آن آسمان آبی روشن همیشه آفتابی،  و شبهایی پرستاره،  که چون الماس می درخشند،  بدنبال شهری بزرگ بنام  برقیانوس  می گردیم.

      در جاده های خاکی  حاشیه کویری با سرعت می گذریم،  از میان روستاهایی دور دست با مردمی مهربان و مومن،  که هر خانه ای برای مسافر امید است،  بعد از توقفی کوتاه رد میشویم.  تپه های و کوه ها به رنگ های سبز و بنفش و خاکستری و سیاه،  که بیننده را محو تماشایشان می کند،  در هر طرف نمایان است.  اندکی که از  برقیانوس  شنیده ایم،  عماراتی از سنگ های رنگین و فیروزه ای،  این کوه های فریبنده ساخته اند،  بازارهای پر زرق و برق و با رونق و مغازه های زیاد،  و مردمی خوشحال که با لباس های فاخر و جواهرات در رفت و آمدند،  اماکن مقدسی که با طلا آراسته شده اند و در خود گنجینه ها دارند،  و قصرها و کاخ های مجلل که با وسایل قیمتی از تمام دنیای آنروز پر شده اند.  کتابخانه هایی با کتیبه های بیشمار که داستان هایی از تاریخ واقعی روی آنها با نقش گل و بلبل و زیبایی خاص حک شده است.

      می دانیم که شهر با شکوه زیر پایمان است،  اما کجا؟  در چند متری زیر رمل؟  می دانیم که تاریخ ایران بزرگ ما طولانی ترین است،  می دانیم که اولین تمدن بشری را،  بدلیل خاص جغرافیایی ما ایرانیان به جهان عرضه داشتیم،  می دانیم که باید در تاریخمان بگردیم و شهرها و واقعیت های گمشده را پیدا کنیم.  تابش خورشید درخشنده و گرمای ظهر کویری می گوید وقت نماز است،  و بعد از نماز دوباره پرسیدن از کویر و گمانه زنی در اینطرف و آنطرف،  کویر،  سخن بگو!  برقیانوس کجاست؟  برقیانوس،  اگر ما تو را نیابیم فردایی دگر،  ایرانی عزیز دگری تو را خواهد یافت،  و بطور حتم روزی سخن خواهی گفت.

      شهر افسانه ای دل کویر،  زمین گرم رملی زرد،  آسمان آبی روشن همیشه آفتابی،  و شب هایی پاکیزه که ستارگان چون الماس می درخشند،  و شهر افسانه ای زرین،  را تا دیداری مجدد به درود می گوییم.  و به این فکر می کنیم که ایران بزرگ واقعاً بی همتاست،  با تمام وجود ایران را دوست بداریم،  و برای ایران عزیز باشیم.

   آیا شما تاکنون به جستجوی مکانی گمشده رفته اید؟  آیا برقیانوس همان دقیانوس است؟  آیا خرابه های اطراف جیرفت و یا سبزوار است؟

   عکس آثار تاریخی جیرفت،  که در جای جای ایران از زمانها و دوره های مختلف تاریخی فراوان دیده می شود،  مشروح در شهر های تاریخی ایران،  عکس شماره 1425.

   کلیک کنید:  داستان های تاریخی ایران

   کلیک کنید:  تاریخ جویندگان گنج در ایران

   کلیک کنید:  تاریخ طبقات اجتماعی در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   انوش راوید //  Anoush Raavid ///    

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

   جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،    http://ravid.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد