زمین ما
در آغاز زمین ما توده ای آتشی بود، همچون کهکشان های دیگر، اما زمین در جایگاهی مناسب از گیتی قرار گرفت، نه دور نه نزدیک و بدین ترتیب شگفتی پدید آمد. زندگی امروز ما رشته در 4 میلیارد سال پیش دارد، از روزی که زمین کم کم سرد شد، کوه ها و توچال های نوپدید دیده شدند، نمونه آنها هنوز در ایسلند باقی است. ماده های کانی و توکال های رنگارنگ، سرخ برای آهن، سیاه برای کربن، آبی برای مس و غیره، دیده شدند، آب پدید آمد و بستر رودها ساخته شد، رود املاح را با خود به دریا برد، در دریا نخستین آذرخش زندگی با آمیزش آب و مواد آزموده شد، و خزه کبود، این باکتری کوچک، نیاکان همه ما درخشش نمود. انبوه بی نهایتی از انواع این آبزیان ریز بوجود آمدند، و به یاری آنها هوا پاک شد، آنها پس از مردن ته آب روی هم انباشته شدند، در دیوار های گراند کانیون می توان گوشه ای از سرگذشت زمین را دید، اینجا در گذشته پهن آبی از آبزیان ریز بوده، آنها برای ساختن پوسته خود کربن هوا را می گرفتند، پس از مردن در ته آب به روی هم انباشته می شدند. این دیوارها بازمانده پوسته آنهاست، به یاری آنها هوا پاک شد، بخار آب، باران های پاک، توچالها آبشارها و دریاها شکل گرفتند. همیشه اندازه ای آب روی زمین است، همان آبی که همه باشندگان آمده روی زمین می نوشند.
نیروی زندگی از پیوند است، همه چیز به هم در پیوندند، پیوندها با آب و هوا و خاک سالم و پاک امکان دارد. مرجان ها از آمیزش خزه ها و گوش ماهی ها پدید می آیند، هماهنگی پهناب ها به مرجان ها وابسته است، 70 درصد اکسیژن مورد نیاز ما از پهناب ها تشکیل می شود. آلودگی پهناب، نابودی این هماهنگی و سپس نبود اکسیژن است. زمین کارگاه زیستی بی مانند و هوشیاری است، در زمین تمام باشندگان هر کدام برای رفع زندگی به هم پیوسته اند. از زمین چه می دانیم؟، چند گروه باشنده را می شناسیم، یک دهم، یک صدم، زندگی در زمین شگفت انگیز است، جانوران گوناگون آفریده شده اند، و با یکدیگر آمیخته اند و با هم زیسته و پایدارند. پاره ای از آنها خود را با زیستگاه شان هماهنگ کرده اند، گاهی زیستگاه با آنها هماهنگ شده، هر کدام راه خود را می یابند و شکوفا می شوند. در بازی بزرگ زمین هر گونه ای جایگاه خود را دارد، و هیچ کدام بی خود نیست همه در هم آمیخته و لازمند.
*
عکس تاریخی از شهری در شمال غربی استان ایلام، حدود 1350 خورشیدی، عکس شماره 1721 .
اما در اینجا تو انسان هموساپین Homo sapiens زمین را به بازی می گیری، تو تنها 200 هزار سال داری، با این همه زمین را دگرگون کردی و سرتاسر زمین را گرفته ای، به گونه ای که هیچ جانداری تا کنون نکرده. بیش از 180 هزار سال سرگشتگی، آدمها یاد گرفتند که دیگر فقط محتاج شکار نباشند، هوشیاری آدم او را بسوی ناوچه راند و دریانورد گردید، امروز هم بیشتر مردم کنار رودخانه ها و دریاچه ها می زینند. در 6000 هزار سال پیش نخستین شهرها پدید آمدند، و این جهشی بزرگ برای بشر بود. آدمها می توانند کنار هم باشند و بهتر بیاموزند، ولی آدم از یکسو وابسته به نیروی خود است، و از سویی محتاج به آنچه که پرهام به آدم می دهد. زمانی برداشت و استفاده از زمین تنها به اندازه نیاز دادگرانه بود، و هر کس روزی خود را می یافت. زمین ما خوراک و پوشاک مان را می دهد، و همه چیز از زمین بدست می آید. اما این شهر بود که سرنوشت آدمی را دگرگون کرد، آنچه را که دارایی آدم بود، یعنی اندیشه را شهر اهدا کرد. هوشیاری آدمی به سستی ها و ناتوانایی هایش پیروز شد، جانوران را رام کرد، و از آنها بهره گرفت. ولی چگونه با شکم گرسنه به جهان چیره شود، البته با کشاورزی می توانست، و کشاورزی زندگی ما را دگرگون نمود. نزدیک ده هزار سال است به این دگرگونی بزرگ دست یافته ایم، انقلاب کشاورزی فرا داد غذا را انباشته نماییم، و نخستین شهر ها را پدید آوریم. با انبار کردن غذا و هماهنگی تولید، میخ زندگی را کوبیده ایم. ما همچون همه باشندگان روی زمین هستیم، نخستین نگرانی آدم خوراک او و خانواده او بوده است. هنگامی که زمین بارور نیست و آب کم و نایاب است، آدمی توانسته با شکیبایی راه کار هایی پیدا کند، و خود را هماهنگ کند. کشاورزی هنوز هم مهمترین کار در زمین است، کشاورزی همچون آیین می باشد، که از پدر به پسر داده می شود.
اما باشندگانی، آغازینی بودند، که میلیارد ها سال پیش انرژی خود را از خورشید گرفته بودند، و زیر زمین در انتظار آدم آرام و ساکت در هراس قرار داشتند. زغال سنگ و گاز و نفت، این توبره خورشیدی، ما را از کار کردن به روی زمین آزاد کرد، با نفت پاره ای از زندگی آسوده شدند، با نفت طی 50 سال زمین را به بازی گرفتیم و دو برابر شدیم. مانند ها آنقدر زیاد است که در هر گوشه می بینیم، شهر تین شین در چین با صدها آسمانخراش 50 سال پیش دهکده کوچک ماهیگیری بود، شانگهای و بسیاری هم همین گونه بودند، و روند همچنان ادامه دارد. امروزه نیمی از 7 میلیارد جمعیت جهان در شهرها زندگی می کنند. نیویورک نخستین شهر جهان در نماد بهره گیری انسان از طبیعت است. با پیدا شدن کهربا آسانسور ساخته شد، و آسمانخراش ها پیدا شدند، نیویورک خود به تنهایی هفدهمین قدرت اقتصادی دنیاست. با نفت ماشین ها جای آدمی را در کشاورزی گرفتند، در آمریکا فقط 3 درصد مردم یعنی 3 ملیون خانوار کشاورز هستند، که آنها می توانند غذای 2 میلیارد نفر را تهیه کنند. نفت خشکسالی را از زمین برد، چاه ها حفر شدند، و پمپ و کهربا بکار گرفته شد. در کشاورزی نوین کود ها هم از نفت گرفته شده اند، آفت کش ها هم از نفتند. گونه های طبیعی از بین رفته، و گونه های پر بار جای آنها را گرفته اند، و کشاورزی تک کشتی پدید آمده، آفت های گوناگون هم آمدند. هر کشوری که بیشتر پیشرفت می کند، مردم آن بیشتر گوشت می خورند، پرورش یک کیلو سیب زمینی صد لیتر آب می خواهد، برنج 4000 لیتر، اما یک کیلو گوشت 13000 لیتر آب می خواهد، بدون حساب مصرف نفت و بنزین. کشاورزی ما کشاورزی نفتی شده، با آن می توان دو برابر را سیر کرد، شاید بتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم، اما نفتی شده ایم.
اینک ما بی خیال از آینده خشنودیم، ما می دانیم پایان نفت ارزان نزدیک است، ولی نمی خواهیم باور داریم. شهر لوس آنجلس، 1000 کیلومتر مربع است، شماره خود رو ها کم و بیش به اندازه مردم است، هر شب روشنایی خود نمایی می کند، روزها روشنایی رنگ پریده ای در برابر شب هستند. همه چیز شتابزده است، راه ها با دقیقه شمرده می شوند نه با کیلومتر، جام جم های جهانی زندگی در شهر ها و خانه های رویایی را می پرورانند. خودرو بجای پیشرفت و بهتر زیستن شده، این روش همه گیر گردیده است. همه چیز با شتاب پیش می رود، همه جا دستگاه ها کانها را از زمین بیرون می آورند، اگر این روند ادامه پیدا کند، در پایان این صده چیزی از آنها باقی نمی ماند. همه چیز شتابزده است، کارگاه ها کشتی های بیشتر و بزرگتر می سازند، و انبوه کالا ها از راه دور می آیند، مدت 50 سال گذشته حمل و نقل 20 برابر شده است و 90 درصد جابجایی از راه دریاست که بسوی کانون های گسارنده می روند.
در کشور هایی نشدنی شدنی می شود، همچون آبخست های روی دریا در دبی، نزدیک به 30 سال است که دبی از فروش نفت یکی از دارا ترین کشورها شده. هر چند که اکنون نفت ندارد کشاورزی ندارد و غذا را وارد می کند، خورشید فراوان دارد و استفاده از انرژی آن را ندارد، اما دبی شگفتی آفریده، در آنجا پول می درخشد. ولی هیچ جا زمین ما از سرچشمه های پرهام دور نیست، اما به آن وابسته است، ما به درستی نتوانسته بیاندیشیم آنچه که پرهام داده چیست. سی سال گذشته مابین چلاسر و جل راهی جنگلی بود، که در پیچی با شیب ملایم پل کوچکی بروی رود کوچکی قرا دشت، فصل هایی از سال انبوهی سنجاقک بالای پل روز روشن فضا را تیره و تار و دیدنی می کردند، و عبور از میان آنها بزحمت امکان داشت. اما امروزه در پایان دهه اول صده 21 هیچ کدام حتی یکی از آنها وجود ندارد، شاید کسی فکر آنرا نکند که آنها هدیه ای بودند، برای یاد آوری کارگاه زمین و یاد آوری پرهام. آن رود وجود طبیعی خود را از دست داده، دیگر جنگلی هم نیست، و کشاورزی هایی نفتی بی رمق جای آنرا گرفته است.
هنوز سه چهارم زمین یعنی دریاها ناشناخته است، شمار مردمان دو برابر شده اما ماهیگیری 5 برابر شده، با هزاران کشتی ماهی گیری سه چهارم باشندگان دریا ها از بین رفته اند. آنها با نداشتن زمان برای تخم گذاری و بر هم خوردن روش غذایی، آنچه که پیشاپیش به ما پیشکش شده بود از بین رفتند. با بر هم زدن کنار های طبیعی با نشت نفت با آلودگی ها تا 2050 هیچ باشنده پیش کشی در دریا نخواهیم داشت، با توجه به اینکه از 5 آدم روی زمین یک تن با ماهی سیر می شود. آبهایی که در دل کویرها انباشته شده اند بیش از 25 هزار ساله اند، آبهای زیر زمینی کویر ها دوبار سازی نمی شوند، اگر هم بشوند بسیار کم است. در عربستان سعودی رویای کشاورزی بی رنگ گردیده، بیشتر آبهای زیر زمینی آنجا از بین رفته است. اسرائیل از کویری کشاورزی ساخته، و تولیدات فراوانی و به خارج می فرستد، آنجا نیز هر روز به آب بیشتری نیاز دارند. رودخانه اردن جویبار کم آب شده، دریای مرده با بند آمدن آب رود اردن هر سال یک متر پائین می رود، و با آّب خیز های نمکی زیبا، آینده ای خطرناک پیش رو دارد، همانند دریاچه ارومیه. سرنوشت یک رود از ده رود زمین ما همچون رودخانه اردن است، که دیگر به دریا نمی روند. ما از یاد برده ایم که ارزش آب سرچشمه زندگی را بدانیم، هر روزه آب رودها و دریاچه ها کم می شوند. آب در تاریخ هندوستان جایگاه ویژه ای داشته، صده بیستم از بی آبی در هندوستان 21 میلیون چاه کنده شد، در غرب هند بستر آب های زیر زمینی خشکیده و چاه ها رها شده اند. در لاس وگاس هر نفر بیش از هزار لیتر آب مصرف می کند، این قبیل شهرها و زمین های گلف وال استریت تا کی می توانند پایدار بمانند، و سراب کجاست.
بخش های نمناک زمین حیاتی هستند، در آن جاها هنگامه تر آب را می گیرند، و هنگامه خشک پس می دهند، در آنها آمیختگی شگرفی در جریان است، کارگاهی طبیعی است که ما همیشه این جایگاه های نمناک را بیهوده پنداشتیم و خشکاندیم. در صد سال گذشته نزدیک به نیمی از مردابها را خشکانده، چون از این کارگاه زیر زمینی آگاهی نداشتیم و نخواستیم بدانیم، همه چیز در برابر چشمان ما می گذرد، ولی نمی بینیم و نمی فهمیم. مدت چهار میلیارد سال است که درخت آفریده شده، درخت تنها باشنده ای است که رو به آسمان و روشنایی می رود، درختان در دم و بازدم آب زمین را می گیرند، بخار به هوا رها می کنند، و چون چتری باران های سیل آسا را نگه می دارند. جنگل ها حیات زمین است و به آن نیازمندیم، در پناه درختان سه چهارم گونه های زمین زندگی می کنند. آنچه که از درختان می چکد یاخته های ما آنها را خوب می شناسند، با آنها خویشاوند و هم مانندیم. در صد سال گذشته نیمی از مانرو ها از بین رفته اند، از 1960 نابودی جنگلها با شتاب پیش می رود، تا کنون 30 رصد آنها از بین رفته اند. ما هماهنگی هستی را بهم زده ایم، از بین بردن جنگل ها دگرگونی آب و هوا و از بین رفتن هزاران باشنده است، رسایی کارگاه زمین ما خاموش گردیده است. تا 20 سال پیش برنئو چهارمین آبخست جهان، پوشیده از جنگل با یکی از مهمترین گوناگونی جانداران جهان بود، جنگل را از بین برده و تک پرورشی درخت نخل روغنی جایگزین شد. تک پرورشی اکالیپتوس برای کاغذ در 50 سال 5 برابر شده است، تک درختی جنگل نیست و گوناگونی ندارد، جنگلی جای جنگل دیگر را نمی گیرد. روند تخریب تند است جایی برای پرورش دام جنگل را از بین می برند، و جای دیگر برای زنده ماندن جنگل را از بین می برند. هنوز دو میلیارد نفر نیازمند ذغال چوب هستند، دارند با سرعت چشمه های حیات را می خشکانند، ذغال چوب گسارگی است. در هائی تی فقط دو درصد جنگل ها باقی مانده، و آب باران دارد تپه ها را می شوراند، در ماداگاسکار آسیب چون زخم های چرکین دیده می شود. توجه کنید، کارگاه زمین شکننده است. سرگذشت آبخست پاک می تواند درس برای ما باشد، آنجا درخت نخل می رویید، و مردم بدون آن درخت نمی توانستند باشند، با آنکه پاک یکی از مهمترین تمدن های پاسفیک را داشت، اما با نابودی درختان آنها گیر افتادند، و نمی دانیم چه شدند. ما باید بدانیم که سرنوشت آنها ممکن است، در تمام زمین برای ما باشد، آیا ما نیز مانند مردمان آبخست پاک هستیم.
فقر نیز در جهان بیداد می کند، نیجریه نخستین کشور نفت خیز آفریقا 70 درصد مردم در فقرند، فقر یک آمیغ جهانی است، که از روش پیشرفت ما پیدایش کرده. امروز بیش از نیمی دارایی جهان در دست دو رصد است، آیا این نابرابری می تواند پایدار بماند، ما هنوز به آن نمی اندیشیم. شهر لاگوس در گذشته نه چندان دور 600 هزار نفر جمعیت داشت، اما اکنون فزون بر 16 میلیون دارد، مردم آنجا از برای مشکلات گریخته و به شهر پناه آورده اند. هر روزه جمعیت انبوهی به شهرها به ویژه شهر های بزرگ پناه می برند، اما امروزه یک تن از 6 تن کپر نشین هستند، و به آسودگی های زندگی دسترسی ندارند. گرسنگی دوباره گسترش می یابد، امروز نزدیک به یک میلیارد نفر به آن گرفتارند، بیچارگان برای یافتن خوراکی آشغالها را می کاوند. ولی ما برای آسودگی دور دست ها را می کاویم، ما هیچ دگرگونی در زندگی خود پدید نمی آوریم، آیا ما با کمبود نفت روبرو خواهیم شد؟ آلودگی ها بالاست و گنج توبره خورشیدی به باد می رود، هر روز نفت کش ها بزرگ و بزرگتر می شوند، و درخواست مان از نفت و نیرو افزایش و افزایش می یابد، این داستان کربن است، روزی کربن هوای ما را چون کوره کرده بود، گرمایی که پرهام برای ما نگه داشته و در صده گذشته به ما پیش کش کرد.
بی آنکه بیاندیشیم اکسید دو کربن بسیار تولید می کنیم، بخش های قطبی دارند آب می شوند، قطب شمال 40 درصد وسعت خود را از دست داده است، به این ترتیب تا 2030 از بین می رود. بزودی آبهای نزدیک قطب در تابستان بدون یخ خواهند بود، و پرتو خورشید که توسط یخها بازگشت می شد، دیگر به آبها می تابد و گرمای بیشتر و بیشتر تولید می شود. آیا بهره گیری ما از سرچشمه های زندگی همین بود؟ پیش از 2050 سی درصد باشندگان زمین از بین می روند، هم اکنون در این جهان هماهنگی ها بهم ریخته است، گرینلند از پخش گاز های تولید شده رنج می برد، تا ده سال پیش در گرینلند آب شدن توچال ها را کسی فکرش را هم نمی کرد. یخها بیشتر و بیشتر آب می شوند، در آنجا 20 درصد آب جهان یخ زده است، با آب شدن آنها دریاها 7 متر بالا می آیند، شهر های بزرگ و کشور هایی مانند بنگلادش زیر آب می روند. در ده سال گذشته با آب شدن یخها 20 سانت آب اقیانوس ها بالا آمده است، با بالا آمدن آب دریا ها آب چاه ها شور می شود، و مردم بدون آب آشامیدنی می مانند.
رمز خوش آب و هوایی زمین در سیبری نهفته است، آنجا آنقدر سرد است که زمین همیشه یخ زده است، در زیر بسترش بمبی پنهان شده، در سیبری و کانادا زیر دریاچه های یخ زده زندگی پایداری جریان دارد. با آب شدن آنها گاز متان ذخیره شده در زیر دریاچه خارج گردیده، و چون بمب بزرگ زمین را نابود خواهد کرد. آب و هوای زمین ما مرزی ندارد، و در همه جا پخش می شود، آب و هوا مال همه است. ولی داریم می بینم آب و هوا، باد و موج بهم ریخته و دگرگون شده، در هنگامه بارانی توچال ها آب یخ زده را در خود نگه میدارند، و در تابستان به مرور رها می کنند، ولی 80 درصد توچال ها از بین رفته اند. با دگرگونی های پدید آمده مردم از کشورهای فقیر کوچ می کنند، و می روند و کشور های دارا هم از آسیب بی نصیب نخواهند بود. هماهنگی آب و هوایی که از 12000 هزار سال پیش باعث شد پیشرفت کنیم و تاریخ تمدن را بسازیم، دارد از بین می رود، رخداد های بد دارند پیشرفت می کنند، همه چیز بهم ریخته آیا زمین ما دارد از بین می رود؟
برای ما ده سال بیشتر نمانده تا بتوانیم از پرتاپ شدن زمین به سرزمین ناشناخته جلوگیری کنیم، همان گونه که گفتم تمام هستی آز آب و باد و خاک و خورشید و... همه به هم پیوسته اند، و ما چشمان مان را بروی آینده بسته ایم. آیا اندیشیده اید در یک زمین بهم ریخته چگونه می توان 9 میلیارد نفر را در 2050 سیر کرد، جهان بیست برابر بیشتر پول برای ارتش ها می دهد، تا برای کمک به کشور های ضعیف یا بازسازی زمین. یک هزار نفر هر روز از آب آلوده می میرند، یک میلیارد نفر به آب آشامیدنی دسترسی ندارند. 40 درصد زمین های کشاورزی از بین رفته اند، هر سال 200 هزار کیلومتر مربع ریه زمین جنگل نابود می شود. یک چهارم پستانداران و یک هشتم پرندگان و یک سوم آبزیان نابود شده اند، و یا در مرز نابودی هستند. با روند کنونی ماهی گیری، پهن آبها از ماهی تهی می شوند. بیش از 50 درصد غلات کشت شده جهان برای دامپروری و تولید سوخت صنعتی استفاده می شود. در 15 سال گذشته گرم ترین سال های زمین گزارش شده، مناطق یخچالی هم 40 درصد ضخامت خود را از دست داده اند، پیش از 2050 دست کم 200 میلیون پناهنده در جهان داریم. انوش راوید.
بیشمارند آنهایی که کاری نکردند، ولی در آتش تر و خشک خواهند سوخت!!
باید هوشیار باشیم و خردمندانه خرید کنیم، کشاورزی در خور نیاز داشته باشیم، و انرژی سالم و نیاز کهربای خود را از خورشید و باد و خیزآب بگیریم، باید از زمین دست برداریم، و با هوشیاری به توانایی خود بیافزاییم، ما بر سر دو راهی هستیم، یا باید آنچه که به ما سپرده شده پاسداری کنیم، و یا بی خیال باشیم تا شیطان سرنوشت ما بنویسد.
ولی نه، ما آدم باهوش هستیم و آینده بینی داریم، ما همه با هم، ادامه تاریخ را خواهیم نوشت.
تاریخ مهاجرت انسان اولیه
بعضی از تحقیقات می گویند، انسان از جهش ژنتیکی درست شده، بعضی دیگر میگویند، که از تکامل میمون به نیمه میمون و به انسان است، ولی هیچ کدام از این دو داستان تا کنون علمی ثابت نشده است. در هر صورت این دانش جدا از خواست این وبلاگ می باشد، اما دانستن خلاصه ای از بخش مهاجرت انسان های اولیه از آفریقا به قاره کهن و آسیا برای این وبلاگ لازم است. وبلاگ انوش راوید برای گذر از دانش محدود قرن های گذشته و رفتن به آینده ای نوین است، که در آن دانش و تحلیل و تحقیق بدور از دروغها و اوهام و جهل حاکم است، آینده ای که دانش در آن تصاعدی رشد می کند، نباید در گذشته بود باید فکر و اندیشه را جلو کشید.
حدود 80 تا 100 هزار سال پیش شمال قاره آفریقا آب و آبادی بیشتر و بیابان و کویر مانند امروز کم بوده، به همین جهت تمرکز هایی از انسان Homo sapiens در آنجا پدید آمدند، که از مرکز آفریقا به آنجا مهاجرت کرده بودند. حدود 70 تا 80 هزار سال پیش قبیله هایی از این انسان ها در طی مدت 10 تا 20 هزار سال از صحرای سینا گذشتند و به قاره کهن وارد شدند. در محل های جدید طی مدت 10 تا 30 هزار سال، قبایل متعددی از این انسانها شکارچی گرد آورنده تشکیل گردیدند، و مطابق ذات گردشی انسان و نیز برای غذا به بخش های دیگری از قاره ها رفتند و پراکنده شدند. طی مدت 10 تا 20 هزار سال بخشها و قبیله هایی جدید که از قبایل قبلی جدا و یا ترکیب شده، در سراسر نیم کره شمالی پراکنده گردیده بودند. 60 هزار سال پیش دوران یخبندان بزرگ در نیمه شمالی آغاز گردید، آنهایی که برای خوردن ماموت و گاو در نیم کره شمالی بسر می بردند، در مدت یخبندان بسمت جنوب مهاجرت کردند، بسیاری نیز در اثر یخبندان تلف شدند. آن عده از شمالی ها که باقی مانده بودند مدت 10 تا 20 هزار سال جهش ژنتیکی یا نقص پیدا کرده و بور و سفید رو شدند، و با تمایل جنسی به نمونه های جدید، و تکرار در نسلها تأثیر بیشتر گذاشته شد. 40 هزار سال پیش بعد از دوران یخبندان بزرگ گروه هایی از جنوب به سیبری رفتند، تا گوزن و اسب و کرگدن قطبی بخورند، آنها شواهد خود منجمله ابزار های شکار را در موزه آرمیتاژ یادگاری گذاشتند. این گروه ها در ادامه مسیر گردش و مهاجرت بدنبال شکار می رفتند تا اینکه حدود 15 هزار سال پیش حدود یخبندان جوانتر از برینک گذشتند و به آمریکا رفتند. ابزار کلویس را در آلاسکا جا گذاشتند، اسکلت لوتزیا را در شیلی به خاک سپردند، و سپس 5 هزار سال پیش در مرحله پیشرفته شهر کارال پرو متوقف شدند.
در دوران یخبندان بزرگ سطح آب دریا ها بدلیل کشش آب توسط یخچال های شمالی کاهش پیدا می کند، و دریای سرخ تا سواحل عربستان تا حدودی به یکدیگر نزدیک می شود، و قبایل دیگری که در اثر زمان و مکان تغییراتی داشتند، 50 تا 60 هزار سال پیش از عربستان گذشته و از تنگه هرمز خلیج فارس که به ساحل آنطرف چسبیده بود عبور می کنند. آن قبایل عموماً از کناره های ساحل بطرف هندوستان و سپس به مالزی می روند، گروه هایی از آنها با وجود کاهش سطح آب دریا ها بدلیل یخبندان در نیم کره شمالی توانستند از جنوب اندونزی بگذرند، و در حدود 40 تا 50 هزار سال پیش به شمال استرالیا وارد شوند. همچنین در تمام خاک اندونزی که بیک دیگر وصل بودند پراکنده شدند، پس از پایان یخبندان و پیدا شدن جزایر اندونزی، آنها در طول تاریخ دست نخورده ماندند. 40 تا 50 هزار سال پیش گروه هایی که از جنوب به چین رفته بودند با گروه هایی که از شمال آمده و بور و سفید بودند، با عشق تمایل جنسی به سفیدها ترکیب شدند، و 12 هزار سال پیش با سفال موزه شهر ژنگ پیان وارد تمدن شدند.
در تمام مسیر های حرکت و سرزمین ها، قبایل افزایش جمعیت پیدا می کنند، عده ای در محل هایی که چند نسل در آن زندگی کرده می مانند، قبایلی تجزیه شده و به مهاجرت های بدون گذرنامه و مرز، با خوشی به این طرف و آن طرف می روند. در ادامه و تمام مدت مهاجرت های اولیه، انسان هایی که بصورت قبایل پراکنده در سراسر اروپا و آسیای و قاره کهن بودند، با شرایط جدید زندگی، آب و هوا، خورد و خوراک های متفاوت، جهش ها ژنتیکی یافته و رنگ و رویی متفاوت پیدا می کنند. در دوران یخبندان قبایلی از شمال به سمت جنوب می آیند، در ادامه مهاجرت های اقتصادی برای غذا، قبایل با رنگ و روی جدید با هم ترکیب شدند، ولی در بعضی نقاط که جنگل های انبوه و یا جزایر پراکنده بود، ترکیب نشده و یا کم ترکیب تر مانده اند. بدین دلیل است که مثلاً در جزایر دور دست اندونزی یا جنگل های هندوستان افرادی شبیه به آفریقایی وجود دارند. ژنی به نام میتوکنتیار در تمام انسانها وجود دارد، که وابستگی آنها را به یک مادر در افریقا می رساند. با نگاه به درخت ژنتیکی انسان، تنه آن درخت در آفریقا قرار دارد، شاخ و برگ آن در تمام جهان پراکنده شده است. اینجا لازم به یاد آوری است، این نوع انسان که تنه درخت ژنی را تشکیل می دهد، جد تمام نژاد ها می باشد. شاخه ها و شاخک های خارج شده از تنه این درخت نژاد ها را تشکیل می دهد، که می بایست در دانش جداگانه ای جهت علم پزشکی بررسی شوند، و در کل به تاریخ و تاریخ اجتماعی این وبلاگ مربوط نمی شود.
نوع دیگری انسان نما از 2 تا 3 ملیون سال پیش در گیتی وجود داشته است، که با پیدایش انسان امروزی نابود شده، و این انسان بسیار قدیمی اختلافات بزرگی با انسان امروزی داشته است. قبل از DNA و ژن شناسی دانشمندان دیرینه شناس را به اشتباه می انداخت، که گمان می کردند ابتدای تکامل همین انسان امروزی است. البته گروه های نژاد پرست از ضعف علم در قرن گذشته استفاده می کردند، و نسبت به برتری و جدا بودن نژاد خود خیلی شعار می دادند. در هر صورت هنوز اول علوم پیدایش و آفرینش انسان می باشیم، و ممکن است سالها تحقیق لازم باشد، امیدوارم جوانان با هوش ایرانی در رشته های علمی مربوطه درخشش خوبی در جهان داشته باشند.
*
عکس انوش راوید در شهر یری، مشروح در اینجا، عکس شماره 630 .
کلیک کنید: تاریخ پدافند ملی و مردمی ایران
کلیک کنید: تاریخ آب و آبداری و سد در ایران
توجه: اگر وبلاگ، به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
انوش راوید // Anoush Raavid ///
حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ، حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ، و مقالات مهم مانند، سنت گریزی و دانایی قرن 21، و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار، و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:
جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران، http://ravid.ir