پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir
پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

سالگرد یلدای مهر

یلدای مهر

7034 هفت هزار و سی و چهارمین تولد خورشید ، یلدای مهر ،  را به همه اقوام  سرزمینمان تبریک می گوییم

      هفت هزار سال پیش انسانی که به آسمان نگاه می کرد،  خورشید (مهر) را سرچشمه هستی می دانست،  و نابودی آن را آخر زمان تصور می کرد.  هر روز دستها را به سوی آسمان می برد و دعا می کرد،  که ای هستی بخش فردا نیز طلوع کن.

      روز اول زمستان در دیدگاه پرستندگان خورشید،  در اعصار باستان روز مقدسی بود،  ‌از این روز که کوتاهترین روز سال است، هرچه به ترتیب در شمارش تقویمی ایام به عقب یا جلو برویم،  روز پیوسته بلند تر می شود،  از سوی دیگر خورشید با رسیدن به چله تابستان،  به اوج قدرت خود می رسد،  و سپس کهولت و زوالی در نیرویش مشهود شده،  هر روز زمان دیدارش کوتاه تر و کوتاه تر می گردد،  و در طی پاییز به پایان خود می رسد.  سپس دراز ترین شب سال،  شب یلدا،  شب تولدی دیگر می رسد،  و پس از شب یلدا،  باری دیگر زندگی و جوانی را از سر می گیرد،  و هر روز نیرومندتر می شود.  اگر نخستین روز زمستان را پس از شب یلدا،  تولدی دیگر و اگر نه تولد توان یافتن و جوانی از سرگرفتن دیگر برای خورشید بدانیم،  در واقع سال کهن،  خورشید کهن،  و همه چیز کهن،  با آغاز زمستان به سر می رسد،  و سال و خورشید و جهانی نو آغاز می گردد،  و آنگاه 10 و 40 زمستان و جشن گرفتن آن،  ما را با آیین کهن و زنده دیگری رو به رو می سازد.

      تقریبا در همه استان های کشور ما و سرزمین های ایرانی نشین،  10- و 40 تولد کودک را جشن می گیرند،  افروختن آتش ها به شب،  یعنی تاریکی را فرو کشتن،  در این جشن های زمستانی عمومیت دارد.  برای اطلاع از جشن های زمستانی،  به سابقه تاریخی جشن های اروپایی،  مراجه فرمایید:

http://www.cae.blogfa.com/post/14

      7034 سال است که اقوام ایران زمین،  این شب را با عنوان یلدا جشن می گیرند،  از نماد های این جشن آنار میوه ایرانی است.

      در ایران شب 20 به 21 دسامبر شب یلدا است،  یلدا به زبان سریانی به معنی تولد است.  در نیمه شب آغاز زمستان،  پس از آنکه روز ها بلند و شبها کوتاه می شوند،  روشنی ایزدی بر تاریکی اهریمنی چیره میگردد،  مهریان در مهرابه ها  زاد شب ایزد فروغ بغ مهر را  با آواز و سرود هزاران سال قبل از میلاد مسیح جشن می گرفتند.  امروز ما ایرانیان این شب را جشن می گیریم،  و با توجه به دلبستگی مهریان به رنگ سرخ (که سرخی بامداد پیش از بر آمدن آفتاب را نماد جلوه ایزد مهر می دانستند)،  در این شب با خوردن هندوانه قرمز و انار قرمز آن را شکوهمند برگزار می کنیم.  همچنین می دانیم که بغ مهر از دوشیزه ای باکره به دنیا آمده،  و در آخر با ارابه ای که اسبها آن را میکشیدند به آسمان رفته است.

شب یلدا بر همگان در جهان مبارک باد

   2012 سال پیش به استناد تاریخ مکتوب ایران،  اسکندر ارومایی ماد نژاد،  با آیین مهری،  اروپا را فتح کرد،  و این آیین را در آن سرزمین رواج داد،  اروپاییان نیز همچون ما ایرانیان 2012 سال است،  که شب یلدا را با همان نماد های هفت هزار ساله ایرانیان جشن می گیرند.  گوی های قرمز بر سرو آریایی،  نماد انار ایرانی است،  و ستاره بالای این درخت نماد خورشید است.  تولد حضرت عیسی  به استناد تاریخ مورخین شرقی،  و مکتوبات بازمانده به زبان پهلوی،  حدود 1948 سال پیش،  و در روز هفتم اکتبر بوده است.

      بابا نوئل عیسویان که کلاه فریگی (مادی) بر سر،  و سدره سرخ بر تن دارد،  و سوار بر ارابه سورتمه ای بر آسمان ها می تازد،  در زاد شب عیسی (زاد شب مهر) به زمین فرود می آید،  و برای کودکان ارمغان می آورد،  همان بغ مهر ایزد روشنی است،  که شانزده سده پس از بر آفتادن آیین مهر در اروپا,  عیسویان او را به شکل امروزی در آوردند،  (احمد حامی).

      زاد شب بغ مهر در میان توده مردم امپراطوری روم ریشه دواند،  و در دل آنان بخوبی جا گرفت،  و چون کشیشان عیسوی نتوانستند آن را از یاد مردم ببرند،  آن را زاد شب عیسی کردند،  (گویا در آغاز سده 5 میلادی).

      یک نمونه از سرود هایی که در این شب در کلیسا ها خوانده می شود:

ای خورشید که بر می آیی,  ای درخشش همیشگی روشنی و خورشید حقانیت,  بیا و آنهایی را که در تاریکی,  در سایه مرگ نشسته اند روشن کن.

      مهری بودن این سرود به روشنی آفتاب است،  و هیچ ربطی با اعتقادات عیسی مسیح ندارد!  افراشتن درخت کاج از آیین مهر گرفته شده،  که همان سرو آریایی هاست،  و در تخت جمشید هم روی سنگ کنده کاری شده است.  میگویند رسم درخت کاج از عیسویان آلمان است،  در معابد میترایی hedderheim  و  dieburgکشور آلمان،  مهر و دو مهربانش بر درخت کاج نشسته اند!  ستاره ای را که بالای درخت کاج آویزان می کنند،  نماد خورشید است،  و روشن کردن شمع در مهرابه ها،  از سنن قدیمی مهریان است.

      اروپاییان محل بابا نوئل (بغ مهر) را در قطب شمال می دانند،  او با سورتمه ای که اسپان شاخدار آن را می کشیده اند،  به طرف قطب شمال رفته است،  و هر ساله از قطب شمال می آید و برای کودکان ارمغان می آورد.  عجیب است که اسکندر روایات ایران نیز از اروپا به قطب شمال رفته است،  کلاه فریگی (مادی) به سر داشته,  رنگ محبوب او قرمز و مذهب او میترایی بوده است،  و به آیینی بود که میترا با سورتمه و اسب شاخدار به آسمان رفته است.


پرنیان حامد




جوانان متخصص روشنگر توده ها

      یکی از عزیزان پیگیری کننده وبلاگ،  مطلب بلند بالای کاملاً دوستانه،  در جهت پیشبرد اهداف وبلاگ نوشته،  و برایم ایمیل کرده است.  ایشان در آن مقاله چند موضوع را به نقد کشیده،  و من هم در ادامه نقد ایشان،  لازم دیدم چند توضیح بنویسم،  و نقد را نقد کنم.  یادآوری مجدد نمایم،  این وبلاگ برای این نیست که از یکدیگر تعریف کنیم یا خوش و بش نماییم،  برای این است،  که تحقیق و تحلیل های متفاوت،  و بینش و نگرش های متفاوت تر داشته باشیم.

   1 ــ  در تمام 25 صفحه نوشته ایشان،  اصلاً واژه ها و اصطلاح های علمی،  که تعریف مشخص دارند،  وجود ندارد.  استفاده و بهره گیره از اصطلاح های رایج علمی در هر دانش،  باعث کوتاه شدن مطلب و رساندن نتیجه بهتر می شود،  و نیز گویای دانش هر نگارنده می باشد.  لازم به یاد آوریست،  در تاریخ نویسی قرن گذشته ایران،  واژه های علمی مربوطه وجود نداشت،  و تاریخ را چون داستان می نگاشتند،  این روش تا به امروز هم برای عده ای همچنان الگو و سبک کار است.

   2 ــ  در موضوعات مطرح شده در نقد،  هیچ دوره ساختار های تاریخی اجتماع،  و رشد و تکامل تاریخ تمدن،  مشخص نشده است،  تمام زمانها با یک دید تحلیل و تفسیر شده است.  درصورتیکه این موضوع اصل مهمی است،  و باید گذر های تاریخی،  و فلسفه زمانی را هم در نظر گرفت.  اگر اینها رعایت نشوند،  مسئله مطرح شده از اهمیت علمی می افتد،  و مقاله بصورت یک انشای ساده می شود.

   3 ــ  در این مقاله نقد،  دروغ های تاریخ حداقل در دو مورد پذیرفته شده،  یکی از غربیها که سیصد سال به اندازه سیصد هزار سال،  و دیگری از یهودیان و چهار هزار سال،  که دروغ و شگرد داشته اند.  ولی در نقد بارها به همان تاریخ های مشکوک و دروغ استناد شده است،  مانند حمله اعراب به ایران و غیره.  عزیزان توجه کنید،  اگر می پذیرید دروغ در تاریخ است،  پس نمی توانید به تاریخ های ساخته و پرداخته غرب و یهود استناد کنید،  مگر اینکه تحقیق و تحلیل های جدید،  برابر با قوانین و فرمول های تاریخ نویسی نوین ایرانی،  انجام پذیرفته و تأیید موقت شده باشد.

   4 ــ  ندانستن و نداشتن تحلیل از پیامبران قدیمی،  و نبود تعریف و تفسیر از ساختار تمدن،  برای ایجاد محیط پیامپر سازی،  و چگونگی سبک کار آنها برابر با فاکتور های دوران مورد نظر،  در نقد چشمگیر است.  آنچه که از اسناد و مدارک پیامبران قدیمی برای امروز ما مانده،  حداقل از هزار سال بعد از آنها می باشد،  و هیچ کدام با وجود اذعان به آن دروغ های بالا،  نمی تواند مورد قبول باشد،  مگر اینکه نقض غرض و تحلیل شود.

   5 ــ  در مورد دین و دین داری جوانان ایران،  در نقد چنین تصور شده،  که دین و دین داری در تمدن قرن 21 باید با سبق و ماسبق باشد،  و این بر خلاف رشد و تکامل تاریخ تمدن است.  آنچه امروز جوانان می خواهند،  آگاهی بیش از پیش است،  نه پیروی از کورسو های مجهول.  در این وبلاگ دوست داریم جوانان باهوش متخصص ایران،  دید جدید به تحقیق و تحلیل های تاریخ و تاریخ اجتماعی بیابند،  تا آنها روشنگر توده ها باشند.

  6 ــ  در انشای نقد،  دو تضاد آشکار وجود دارد،  ابتدا سعی در نگارش با کلمات باستانی ایران دارد،  که امروزه در زبان های پیرمردان و پیرزنان روستا های دور دست گیلک و گالش تا مسنی و شاهسون گفته می شود،  و در سوی دیگر بصورت گسترده از ی اضافه عربی بجای حمزه استفاده شده است،  مانند:  (سراینده ی راستی و درستی  نیازی به نوشتن ی اضافه نیست،  و بجای خواندن سراینده ی می توان براحتی بدون آوای حمزه ی شده،  خوانده شود سراینده،  در این باره به دستور زبان فارسی در اینجا مراجعه نمایید.

*

   عکس دو سلمانی خیابانی در تهران،  یکی حدود 1345 خورشیدی و دیگری حدود 1310 خورشیدی،  عکس شماره 432.

زبان پارسی باستان در چلاسر و جل

      زبان فارسی که امروزه با آن آموزش دیده و درس خوانده ایم،  سابقه بیش از 2000 سال دارد،  و در قرون میانه بیشترین کتاب های ادبی و علمی و فلسفی دنیا،  با این زبان نگاشته شده است،  که همه آنها پیش درآمد علوم امروزی بودند.  در همان قرون،  فارسی زبان رسمی کشور هندوستان و کشمیر بود،  و زبان بین المللی از کاشغرستان تا شام،  و از سند تا ماورالنهر بوده است.  زبان فارسی همان زبان دری است،  که درباری داریوشی می باشد،  و امروز در کشورهای تاجیکستان و شمال پاکستان و افغانستان و نیمی از جمعیت های ازبکستان و ترکمنستان و غرب سین کیانگ تا نقاطی از قفقاز،  کاملاً گفتگو می کنند،  و در بقیه نقاط قاره کهن نفوذ فراوان دارد.

      یک یا چند نفر با گفتن و نوشتن واژه ها و کلمات جدید،  نمی توانند زبان را دگرگون کنند،  جز آنکه در نوشته های خودشان مسئله ایجاد می شود.  تغییر دادن بخشی از زبان دری یا فارسی،  برای مردم نواحی وسیعی از قاره کهن ایجاد مشکل خواندن می کند،  امروزه مردم تاجیکستان بدون در نظر گرفتن دستورات دولتی،  دارند باسرعت حروف فارسی ما را آموزش می بینند،  چند نفر از آنها در نظرات وب،  چند مورد با خط و زبان فارسی نظر نوشته اند.  اگر من کلماتم را عوض کنم،  جواب این مردم را چه بدهم،  بگویم حالا بعد از هزار یا دو هزار سال،  تازه بفکر این افتاده ایم زبان روستایی خودمان را دوباره زنده کنیم.  بارها در وبلاگ نوشته ام،  و از دانشجویان زبان شناس خواسته ام،  زبان های و گویش های پیرمردان و پیرزنان گرامی روستا های دور دست را ضبط و ربط کنید،  دارند از بین می روند،  و با رفتن آنها ما ایرانیان با گذشته خود بیگانه خواهیم شد.

      آنچه که من از زبان شناسی کشور افغانستان می دانم،  در ولایاتی که مردم این کشور به زبان دری سخن می گویند،  تمام مردم فقط به زبان دری حرف می زنند،  و مانند ایران نیست که در شهر ها دری یا فارسی حرف بزنند،  و در روستاها زبان های بومی تاریخ در جریان باشد.  مانند همین چلاسر و جل خودمان،  که در روستا های کوهستانی عده ای اشخاص قدیمی به زبان گالشی حرف می زنند،  و در روستاهای جلگه ای عده ای قدیمی به زبان گیلکی،  هر چند که این زبان های بومی و محلی ایران از بین رفته،  و یا در حال از بین رفتن است.  مسئله زبان در افغانستان نشان دهنده این است،  که در زمان سلسله هخامنشیان،  مهاجران به سرزمین های شرقی ایران،  همه از شهر نشینان بودند،  که به زبان درباری داریوشی حرف می زدند.  آن عزیزانی که در نوشتن کلمات روستایی ایرانی پافشاری دارند،  می توانند به روستای زیبای ما بیایند،  یا به یکی از دهات دور دست بروند،  و در محضر افراد مسن عزیز،  آموزش زبان پارسی باستان ببینند.

   عکس یک خانم و آقای روستای ییلاقی چلاسر و جل،  حدود 1372 خورشیدی،  عکس شماره 4589،  آنها با یکی از گویش های زبان پارسی باستان،  بنام زبان گالشی حرف می زنند.  برای این گونه زبان های باستانی  ایران،  می روند از آلمان و اینطرف و آنطرف فرنگ،  افرادی را با پول زیاد می آورند،  تا کتیبه ای بخوانند،  ولی به این مردم اهمیت نمی دهند،  این دامداران و کشاورزان زحمت کش تاریخی،  رایگان زبان خودشان را یاد می دهند،  حتی با مهربانی تمام کلی هم پذیرایی اورگانیک اصل می کنند.

تاریخ در فضای ایران

      تاریخ ایران تنها در گذشته های دور و نزد شاه ها و جنگها و ماجراها نیست،  تاریخ در فضای ایران در همه جای ایران وجود دارد،  باید دست دراز کرد،  ذهن را باز کرد،  تا به تاریخ به دور از دروغ رسید.  تاریخ در ذهن های روستائیان تلاشگر ایران است،  تاریخ در جوی های زیبای ایران روان است،  تاریخ در هنر و ادبیات ایران موج می زند.  مطلب زیر را از اینترنت گرفتم،  و جالب دیدم در اینجا پست می کنم.

      بارها برای عروسی، و میهمانی بزرگان به باغ عشرت‌آباد دعوت شده بودم،  برای عروسی، مولودی و...،  اما هرگز حال آن شب را نداشتم.  پائیز غم‌انگیزی بود،  و من به جوانی و عشق فکر می‌کردم.  از مجلسی که قدر ساز را نمی‌شناختند خوشم نمی‌آمد،  اما چاره چه بود،  باید گذران زندگی می‌کردیم.  چنان ساز را در بغل می‌فشردم که گوئی زانوی غم بغل کرده‌ام.  نمی‌دانستم چرا آن کسی که قرار است در اندرونی بخواند،  صدایش در نمی‌آید.  در همین حال و انتظار بودم که دختر نوجوان 15 – 16 ساله ای از اندرونی بیرون آمد...،  حتی در این سن و سال هم رسم نبود،  که دختران و زنان اینطور بی پروا در جمع مردان ظاهر شوند.  آمد کنار من ایستاد،  نمی دانستم برای چه کاری نزد ما آمده است،  و کدام پیغام را دارد.  چشم به دهانش دوختم....  و پرسیدم:  چه کار داری دختر خانم؟

  گفت:  می‌خواهم بخوانم!

  گفتم:  اینجا یا اندرونی؟

  گفت:  همینجا!

      نمی‌دانستم چه بگویم،  دور بر را نگاه کردم،  هیچکس اعتراضی نداشت.  به در ورودی اندرونی نگاه کردم،  چند زنی که سرشان را بیرون آورده بودند،  گفتند : بزنید، می‌خواهد بخواند!

  گفتم:  کدام تصنیف را می‌خوانی؟

  بلافاصله گفت:  تصنیف نمی‌خوانم،  آواز می‌خوانم!

   به بقیه ساز زنها نگاه کردم،  که زیر لب پوزخند می‌زدند.  رسم ادب در میهمانی‌ها،  آنهم میهمانی بزرگان،  رضایت میهمان بود.  پرسیدم:  اول من بزنم و یا اول شما می‌خوانید؟

  گفت: ساز شما برای کدام دستگاه کوک است؟

  پنجه‌ای به تار کشیدم و پاسخ دادم:  همایون.

  گفت:  شما اول بزنید!

   با تردید،  رنگ و درآمد کوتاهی گرفتم،  دلم می‌خواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست.  بعد از مضراب آخر درآمد،  هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم،  که از چپ غزلی از حافظ را شروع کرد.  تار و میهمانی را فراموش کردم،  چپ را با تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع کرده بود.  تا حالا چنین سبکی را نشنیده بودم، صدایش زنگ مخصوصی داشت،  باور کنید پاهایم سست شده بود.  تازه بعد از آنکه بیت اول غزل را تمام کرد، متوجه شدم از ردیف عقب افتاده‌ ام:

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

   بقیه ساز زنها هم مثل من،  گیج و مبهوت شده بودند،  جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود.  تار را روی زانوهایم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم،  هر گوشه‌ای را که مایه می‌گرفتم می‌خواند.  خنده‌ های مستانه مردان قطع شده بود،  یکی یکی از زیر درختان بیرون آمده بودند،  از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمی‌رسید،  نفس همه بند آمده بود،  هیچ پاسخی نداشتم که شایسته‌اش باشد.  گفتم:  اگر تا صبح هم بخوانی می‌زنم!  و در دلم اضافه کردم:  تا پایان عمر برایت می‌زنم!

      آنشب باز هم خواند،  هم آواز هم تصنیف،  وقتی خواست به اندرونی باز گردد،  گفتم:  می‌توانی بیایی خانه من تا ردیف‌ها را کامل کنی؟

   گفت: باید بپرسم.

      وقتی صندلی‌ها را جمع ‌و ‌جور می‌کردند،  و ما آماده رفتن بودیم،  با شتاب آمد و گفت:  آدرس خانه را برایم بنویسید،  و تکه کاغذی را با یک قلم مقابلم گذاشت،  اسمش قمر بود.  بعد از آنکه از قمر جدا شدم،  تمام شب را به یاد او بودم،  دیگر دلم نمی آمد برای کسی تار بزنم.  در خانه‌ام که انتهای خیابان فردوسی بود،  چند اتاق را به کلاس موسیقی اختصاص داده بودم،  و تعدادی شاگرد داشتم،  اما دیگر هیچ صدایی برایم دلنشین نبود،  و با علاقه سر کلاس نمی‌رفتم.  دو ماه به همین روال گذشت،  بعد از ظهر یکی از روزها،  توی حیاط قالیچه انداخته بودم،  و در سینه‌کش آفتاب با ساز ور میرفتم،  که یک مرتبه در حیاط باز شد.  دیدم قمر مقابلم ایستاده است،  بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات می گشتم،  که گفت:  آمده ام موسیقی یاد بگیرم.

      از همان روز شروع کردیم،  خیلی با استعداد بود،  هنوز من نگفته تحویلم می داد،  و وقتی ردیف های موسیقی را یاد گرفت،  صدایش دلنشین تر شد...،  و کنسرت پشت کنسرت است،  که در گراند هتل لاله زار،  آوازه قمر را تا به عرش می گسترد....  اولین کنسرت قمر با همراهی ابراهیم خان منصوری و مصطفی نوریایی (ویولن)، شکرالله قهرمانی و مرتضی نی‌داوود (تار)، حسین خان اسماعیل زاده (کمانچه)، و ضیاء مختاری (پیانو)، پسر عموی استاد علی تجویدی برگزار شده است.

      یک شب در گراند هتل تهران کنسرت می‌داد،  تصنیفی را می‌خواند که آهنگش را من ساخته بودم،  و بعدها در هر محفل سر زبانها بود.  تصنیف را ملک‏الشعرای بهار سروده بود،  و من رویش آهنگ گذاشته بودم،  حتماً شما شنیده‌اید:  مرغ سحر را می‌گویم.  آنشب در کنسرت گراند هتل وقتی این تصنیف را می‌خواند،  آه از نهاد مردم بلند شده بود.  در اوج تحریر آوازی که در پایان تصنیف می خواند،  ناگهان فریاد کشید:  "جانم، مرتضی خان!"  و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به کسی بود،  که آنچه را از موسیقی ایران می‌دانست،  برایش در طبق اخلاص گذاشته بود....

      داستانی که در بالا خواندید،  بخشی از گفتگوی یک خبرنگار است،  که سالها پیش با مرتضی نی‌داوود انجام داده است،  و در آن از عشق پنهان وی به قمر سخن رفته است!  نی‌داوود تصنیفی دارد به نام آتش جاویدان،  که آن را بهترین ساخته خودش،  حتی بهتر از مرغ سحر می‌داند،  که البته با دانستن مطلب بالا علت آن روشن است!  این تصنیف بسیار زیبا تاکنون بارها توسط خوانندگان گوناگون اجرا شده است،  ولی یک بار هم در برنامه گلهای رنگارنگ اجرا شده است.

      قمرالملوک وزیری پس از شیدا و عارف در موسیقی نوین ایران رخ نمود،  ولی بی‌تردید نقشی دشوارتر و دلیرانه‌تر از آن دو ایفا کرده است؛  زیرا اگر مردی که به موسیقی می‌پرداخت گرفتار طعن و لعن می‌شد،  ولی مجازات زن موسیقی ‌پرداز "سنگسار شدن" بود!  زن برده در پرده بود،  پرده ‌ای به ضخامت قرن‌ها.  قمر به هنگام نخستین کنسرت خود که در آن بی‌حجاب ظاهر شده بود،  سر و کارش به نظمیه افتاد.  این ماجرا اگر چه برای او خوشایند نبود،  ولی بهرحال سر و صدایی کرد،  که در نهایت به سود موسیقی و جامعه زنان بود.  قمر خود درباره نخستین کنسرتش می گوید:

      . . . . آن روزها هر کس بدون چادر بود به کلانتری جلب می شد،  رژیم مملکت تغییر کرده و پس از یک بحران بزرگ دوره آرامش فرا رسیده بود.  مردم هم کم کم به موسیقی علاقه نشان می‌دادند،  به من پیشنهاد شد که بی چادر در نمایش موزیکال گراند هتل حاضر شوم،  و این یک تهور و جسارت بزرگی لازم داشت.  یک زن ضعیف بدون داشتن پشتیبان، می خواست برخلاف معتقدات مردم عرض اندام کند،  و بی‌حجاب در صحنه ظاهر شود.  تصمیم گرفتم با وجود مخالفتها این کار را بکنم،  و پیه کشته شدن را هم به تن خود بمالم!  شب نمایش فرا رسید و بدون حجاب ظاهر شدم،  و هیچ حادثه‌ای هم رخ نداد،  و حتی مورد استقبال هم واقع شدم،  و این موضوع به من قوت قلبی بخشید،  و از آن به بعد گاه و بیگاه بی‌حجاب در نمایشها شرکت میجستم،  او نخستین زنی بود که بدون حجاب در جمع مردان ظاهر شد.

      قمر نخستین کنسرت خود را در سال ١٣٠٣ برگزار کرد،  روز بعد کلانتری از او تعهد گرفت که بی‌حجاب کنسرت ندهد!  قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد،  او در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد،  و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی نمود.  در همدان سال ۱۳۱٠ کنسرت داد و ترانه ‌هایی از عارف خواند،  وقتی نیرالدوله چند گلدان نقره به او هدیه کرد،  آن را به عارف پیشکش نمود،  با این که عارف مورد غضب بود.  در سال ١٣٠٨ به نفع شیر خورشید سرخ کنسرت داد،  و عواید آن به بچه‌ های یتیم اختصاص داده شد.  به گفته دکتر خرمی ٤٢٦ صفحه و به گفته دکتر سپنتا ٢٠٠ صفحه از قمر ضبط شده است....

      گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند،  عارف قزوینی و ایرج‌ میرزا و تیمورتاش وزیر دربار،  شیفته او شده بودند.  با این‌ همه قمر از گردآوری زر و سیم پرهیز می‌کرد،  و درآمد های بزرگ و هدایای گران را به فقرا و محتاجان می‌داد.  قمرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران،  در فقر و تنگدستی مطلق به سکته مغزی درگذشت.  وی در گورستان ظهیرالدوله بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران به خاک سپرده شده است.  روحش شاد...

عکس دورانی از بانو قمرالملوک وزیری و آرامگاه خیلی آرام و ساده او،  عکس شماره 4355 .

دیدار فرضی با خداوند

      روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت:  'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟    خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد،  و یکی از آنها را باز کرد،  مرد نگاهی به داخل انداخت،  درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت،  که روی آن یک ظرف خورش بود،  که آنقدر بوی خوبی داشت که     دهانش آب افتاد،  افرادی که دور میز نشسته بودند،  بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند،  به نظر قحطی زده     می آمدند،  آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند،  که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده     بود،  و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند،  دست خود را داخل ظرف خورش ببرند،  تا قاشق خود را پر نمایند،  اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود،  نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در     دهان خود فرو ببرند.

     مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد،  خداوند گفت:  'تو جهنم را دیدی،  حال نوبت بهشت است آنها به سمت اتاق بعدی رفتند،  و خدا در را باز کرد،  آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود،  یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز.  آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند،  ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده،  می گفتند و می خندیدند،  مرد روحانی گفت:  'خداوندا نمی فهمم؟! خداوند پاسخ داد:  'ساده است،  فقط احتیاج به یک مهارت دارد،  می بینی؟  اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند،  در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل،  تنها به خودشان فکر می کنند!

   نتیجه:  با همنوع خود مهربانی و همیاری نمایید،  همچنین به یاد داشته باشید،  که من همیشه حاضرم قاشق غذا تا دانش خود را با شما سهیم شوم،  بلکه همه یاران سلامت و شاد و موفق باشیم.

   عکس خوراک مرغ شب یلدا در چلاسر و جل،  مشروح در غذا های چلاسری،  عکس شماره 7124.  غذا یک کلمه ایرانی است،  و از گز به معنی انرژی است،  قبلاً درباره آن توضیح نوشته ام،  گزا یعنی انرژی دادن و گرفتن،  که به غذا دگرگون شده است.

   نیمه گمشده تاریخ ایران

      تاریخ ایران پیوسته با تاریخ کشور های همسایه است،  زیرا تمام این کشورها در یک راستای جغرافیایی قرار دارند،  و خود بخود تاریخ آنها با یکدیگر شکل گرفته است،  ولی همیشه دشمنان تاریخ ایران می خواستند،  این تاریخ و جغرافیا را جدا از هم بگویند.  امروزه برای ما روشن است،  که مثلاً بیش از 50 هزار نقطه تاریخی در کشور عراق،  کاملاً با تاریخ ایران درهم و یکی است،  من در کتاب های موجود تاریخ ایران،  کمتر که چه عرض کنم،  اصلاً درباره یکی بودن تاریخ این کشور های هم جوار ندیده ام.

      تا هزار سال پیش یکی بودن تاریخ،  و جغرافیای اجتماعی و اقتصادی غرب کشور ایران،  با کشور عراق بسیار بسیار یکی بوده است،  استعمار و امپریالیسم در دو سه سده گذشته،  سعی کردند با بزرگ نمایی دروغ حمله اعراب به ایران،  این تاریخ را جدا از هم کنند.  همچنین تاریخ و جغرافیای نیمه شرقی ایران با کشور افغانستان یکی است، که در آن باره اطلاعات بسیار ناچیزی داریم،  زیرا در دو سه قرن گذشته،  مردم دلیر افغانستان و بلوچستان و پشتونستان،  بشدت با استعمار انگلیس مبارزه می کردند،  و در جنگ های متعدد نیروی پر قدرت انگلیس را براحتی شکست می دادند.  بهمین جهت مورد غضب استعمار گران قرار گرفتند،  و آنها که قدرت آکادمیک داشتند،  تاریخ نیمه شرقی ایران و کشور افغانستان را یا از بین بردند،  یا مخفی کردند.

      با چنین شرایط وظیفه جوانان باهوش متخصص است،  که دیگر اغفال ترفند های دشمنان نشوند،  و با در نظر گرفتن اینکه،  کشور های منطقه تاریخ و جغرافیای مشترک دارند،  تحقیق نمایند،  و سعی کنند به جوانان کشور های مجاور،  با سلیقه و دانش خود بگویند،  که همه ما یک تاریخ مشترک داریم.  دشمنان تاریخ قاره کهن با ترفند جدا سازی تاریخ و جغرافیای براحتی توانستند،  افسانه ها و فولکلوریک،  شهرها و سرزمین،  پادشاهان و دانشمندان،  این کشورها را بنام خودشان و اروپایی بگویند،  و کلاً همه چیز را بربایند.  حتا بانکداری و حساب و کتاب ایرانی را دزدیدند،  و در قرن 12 میلادی توسط لئوناردو پیموناچی پیزایی بنام اروپایی گفتند،  و خیلی موضوعات دیگر،  و ما را در گیر دروغ های حمله عرب و مغول و ترک و تاتنار،  و ایجاد دشمنی ساده اندیشانه کردند.

      ما در کشور ایران فقط حداکثر نیمی از تاریخ ایران را در دست داریم،  یا امکان رفتن و تحقیق های میدانی می باشد،  نیمی از شهرها و آثار باستانی در کشور های همسایه،  در ابهام و دروغ نهفته است.  با شرایطی که امپریالیسم در آن کشورها ایجاد کرده،  تا حدود زیادی امکان تحقیق را از جوانان باهوش متخصص ایران گرفته است.  ولی هنوز ما در ایران کار های زیادی داریم،  که باید انجام دهیم،  تحقیق و تحلیل کنیم،  و آن را نشر و گسترش دهیم.  با بالا رفتن درک ها از ترفند ها و شگردها،  دروغها و دغلها،  و بالا رفتن تجربه و دانش،  خود بخود روش های مبارزه با استعمار و امپریالیسم و دشمنان تاریخ ایران و ضد تاریخها هم آسان و روشگرا می شود.

   عکس بخشی از اشیای موزه بغداد،  که بسرقت رفته بود و توسط مردم کشف،  و به موزه بازگردانده شد،  هنوز بیش از نیمی از آثار قیمتی و مهم موزه بغداد کشف نشده است،  عکس شماره 6290. 

   کلیک کنید:  شاعران ایران

   کلیک کنید:  آثار باستانی عراق

   کلیک کنید:  زیارتگاه های تاریخی ایران

 

مراکز خرید تهران

      برای خرید در تهران بزرگ باید بورس های کالا را شناخت،  مراجعه به این مراکز که پر از فروشگاه های کالای مورد نظر است،  می‌تواند کمک در انتخاب درست با قیمتی مناسب باشد،  این لیست را بمرور ادامه می دهم،  منبع اینترنت و اطلاعات شخصی.

   عکس یک پاساژ در تهران،  امروزه مراکز خرید زیبا و بزرگ در تهران دایر شده است،  عکس شماره 4191.

آدرس مراکز بورس خرید

  ابزار و یراق، دریل مته و.. =  خیابان امام خمینی.

  الکتریکی و برق خانگی – صنعتی =  لاله‌زار،  و لاله‌زار نو.

  آشپزخانه ‌های صنعتی و اداری =  خیابان مصطفی خمینی،  و  خیابان مولوی.

  آزمایشگاهی و پزشکی =  خیابان ولیعصر، تقاطع جمهوری.

  ارتوپدی و ورزشی =  خیابان ولیعصر، نرسیده به خیابان جمهوری.

  آکواریوم =  خیابان جمهوری، چهارراه استانبول، ساختمان پلاسکو.

  ‌آژانس‌های هواپیمایی =  خیابان استاد نجات‌اللهی.

  بغل‌نویسی ماشین‌ها و اتومبیل‌ها =  میدان شوش.

  بلندگو و استریو =  خیابان جمهوری، تقاطع سه‌راه جمهوری،  و خیابان مجاهدین اسلام، روبروی مجلس.

  بهداشتی و آرایشی =  خیابان منوچهری،  و کوچه مروی،  و بازار بزرگ.

  پارچه ‌های کت و شلواری =  خیابان کارگر، چهارراه لشکر،  و خیابان انقلاب، روبروی پارک دانشجو.

  چرم و وسایل چرمی =  میدان فردوسی، خیابان فردوسی.

  پارچه رومبلی =  یافت‌آباد، بازار مبل،  و خیابان هنگام خیابان جمهوری، حدفاصل میدان جمهوری تا خیابان دانشگاه.

  پارچه و قماش =  خیابان مولوی،  خیابان زرتشت،  و  بازار بزرگ سرای پارچه فروشان.

  پرده پارچه‌ای =  خیابان مولوی، بازار بزرگ سرای پارچه فروشان،  و سه‌ راه ملک خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر،  و عبدل آباد.

  پزشکی و دندانپزشکی =  خیابان آزادی،  نرسیده به میدان انقلاب.

  پارکت، لوردرایه =  خیابان سهروردی شمالی،  خیابان مفتح، نرسیده به میدان هفت تیر.

  تزئینات اتاق عقد و عروسی =  لاله‌زار،  و میدان مخبرالدوله.

  تلفن و تلفن‌های سانترال =  میدان امام خمینی،  و سه‌راه جمهوری.

  جواهر، طلا و ساعت =  خیابان کریم‌خان ‌زند،  و بازار بزرگ، سرای زرگرها،  و خیابان جمهوری، سه‌راه جمهوری (انواع ساعت).

  قفسه‌های چوبی، فلزی، مصنوعات فلزی =  میدان حسن‌آباد.

  چاپگرها و لوازم کارتریج و ماشین حساب =  خیابان ایرانشهر.

  چرخ خیاطی و گلدوزی =  خیابان خیام،  نرسیده به میدان محمدیه.

  چینی‌آلات بهداشتی، کاشی و سرامیک =  خیابان ملاصدرا،  ابتدای خیابان امام خمینی،  و  خیابان بنی‌هاشم.

  چینی آلات، کریستال، بلورجات و ظروف =  میدان شوش،  و بازار بزرگ، حاجب الدوله.

  حبوبات، بقولات، مواد خوراکی، نوشیدنی (بنکداری‌های غذایی) =  خیابان مولوی،  چهارراه مولوی،  میدان محمدیه،  و میدان راه‌آهن، خیابان انبار نفت.

  دوربین‌های عکاسی و فیلم‌برداری =  میدان امام خمینی،  و خیابان جمهوری، پاساژ جمهوری.

  عتیقه و زیرخاکی، نقره‌جات =  خیابان منوچهری.

  عینک =  خیابان فلسطین،  و میدان گل‌ها.

  کتاب‌ های نفیس و هدیه ‌ای =  خیابان کریم‌خان زند.

  کابینت چوبی و فلزی =  خیابان سهروردی شمالی،  و میدان حسن‌آباد.

  کاغذ و مقوا =  خیابان ظهیرالسلام.

  کارت عروسی، عقد و عزا =  خیابان جمهوری، حدفاصل مخبرالدوله و بهارستان.

  کیف مدارس، مسافرتی =  خیابان منوچهری

  کیف و کفش زنانه و بچه‌گانه =  باغ سپه‌سالار، خیابان جمهوری

  کفش مردانه =  میدان فردوسی، خیابان انقلاب،  و خیابان سعدی، میدان مخبرالدوله.

  گل و گلدان =  اتوبان آهنگ.

  لوازم عروس و داماد =  بازار بزرگ،  سبزه میدان،  و لاله‌زار، میدان مخبرالدوله، کوچه مهران.

  انواع لوستر و آباژور =  لاله‌زار، لاله‌زار نو،  و خیابان ابوسعید.

  لباس نوزاد و نوجوان =  خیابان بهار.

  لوازم ورزشی (غیربرقی) =  میدان منیریه

  لوازم ورزشی و پزشکی (برقی و مکانیکی) =  ولیعصر تقاطع جمهوری.

  سیسمونی نوزاد =  خیابان جمهوری، تقاطع ولیعصر.

  انواع پمپ آب و تجهیزات آبرسانی =  سعدی جنوبی.

  انواع لوله و اتصالات =  خیابان ملاصدرای،  و خیابان بنی هاشم،  و فردوسی، ابتدای خیابان امام خمینی.

  لولا، دستگیره در و قفل =  میدان حسن آباد.

  لوازم دست دوم اتومبیل و اوراق =  میدان شوش.

  لوازم یدکی اتومبیل ایرانی و خارجی =  خیابان سعدی،  و خیابان چراغ برق،  و خیابان اکباتان،  و خیابان قزوین

  لاستیک انواع اتومبیل =  خیابان امیرکبیر،  و میدان شوش، انبار گندم.

  انواع چادر و برزنت =  میدان سپاه،  و خیابان امیرکبیر.

  لوازم لودر و ماشین آلات صنعتی =  میدان قزوین تا سه‌راه آذری.

  تراشکاری و ریخته‌گری =  میدان قزوین تا سه‌راه آذری.

  شوفاژ، پکیج و یونیت =  خیابان آیت‌الله طالقانی، حدفاصل سعدی شمالی تا سه‌راه طالقانی

  سمساری‌ها =  میدان امام حسین.

انواع سموم حیوانی و نباتات =  خیابان ناصرخسرو.

  صوتی و تصویری =  خیابان جمهوری، حدفاصل میدان جمهوری تا سه‌راه جمهوری،  و سه‌راه امین حضور،  و شریعتی، دوراهی قلهک.

  لوازم خانگی  =  خیابان جمهوری، حدفاصل میدان جمهوری تا سه‌راه جمهوری،  و سه‌راه امین حضور،  و شریعتی، دوراهی قلهک.

  موبایل، لوازم جانبی و خط =  خیابان جمهوری، سه‌راه جمهوری،  و خیابان میرداماد، مرکز کامپیوتر پایتخت، میدان ولیعصر

  کامپیوتر و لوازم جانبی =  میرداماد مرکز کامپیوتر پایتخت،  و خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان ولیعصر،  و خیابان ولیعصر تقاطع انقلاب.

  لوازم مرغداری و ماکیان =  خیابان آزادی.

  بنگاه‌های شادمانی و حجله =  خیابان مجاهدین اسلام، تا قبل از میدان شهدا.

  لوازم موسیقی و سازها =  خیابان جمهوری، حدفاصل سه‌راه جمهوری تا چهارراه استانبول،  و میدان بهارستان.

  انواع سماور های تزئینی =  میدان بهارستان.

  فرش ماشینی و موکت =  میدان هفت تیر،  و خیابان مفتح،  و چهارراه سیروس.

  فرش دست‌باف، گلیم و جاجیم =  خیابان خیام، سرای فرش فروش‌ها،  و میدان فردوسی،  و خیابان ولیعصر، تقاطع خیابان آیت‌الله طالقانی.

  صراف‌ها و سکه‌ فروشان =  میدان فردوسی،  و میدان ارک.

  موتورسیکلت و لوازم یدکی =  میدان رازی (گمرک).

  دوچرخه و لوازم یدکی =  میدان رازی (گمرک).

  البسه نظامی، چکمه، پوتین، پوشاک اسپرت جوانان =  میدان رازی (گمرک)،  و میدان حسن‌آباد (البسه نظامی).

  انواع عایق، یونولیت و سقف کاذب =  خیابان 15 خرداد، خیابان پامنار.

  انواع برنج =  خیابان پامنار.

  لوازم ساختمانی =  خیابان 15 خرداد.

  انواع لوح یادبود و پلاک =  خیابان انقلاب، میدان فردوسی.

  تایپ، تکثیر و ترجمه =  خیابان انقلاب، روبروی دانشگاه.

  انواع کفش اسپرت خارجی =  چهارراه استانبول، ساختمان پلاسکو.

  تعمیرات انواع وسایل خانه =  خیابان جمهوری، ساختمان آلومینیوم.

  انواع وسایل حمام، دستشویی، وان و زینت آلات آن =  ملاصدرا،  و خیابان سعدی جنوبی.

  انواع عطر و ادوکلن =  خیابان وزرا،  و کوچه مروی، خیابان ناصرخسرو.

  لوازم شکار و ماهیگیری =  خیابان فردوسی، روبروی بانک ملی.

  شبرنگ، برچسب و لیبل =  خیابان فردوسی، روبروی بانک ملی.

  انواع ریش ‌تراش برقی و اپیلاسیون =  خیابان جمهوری، چهارراه استانبول.

  دفتر، دفترچه و لوازم التحریر =  بازار بزرگ، بین‌الحرمین.

  انگشتر نقره، سنگ‌های قیمتی =  بازار بزرگ، گور نوروزخان.

  ماشین آلات سنگین، تریلر، کفی، کامیون و وانت =  اسلام‌شهر، شرکت کامیون ‌داران.

  چوب و الوار =  خیابان انقلاب، پل چوبی.

  روکش اتومبیل، تزئینات اتومبیل، پخش انواع رینگ =  خیابان سورنا، عباس آباد،  و خیابان امیرکبیر، میدان امام خمینی.

  انواع خرما =  خیابان مولوی،  خیابان تختی.

عکس تاریخی بازار تهران،  عکس شماره 1267.

کلیک کنید:  طرح های نوین

کلیک کنید:  چند داستان جدید

کلیک کنید:  تاریخ زبان پارسی

 سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

شهرها و روستا های استان تهران

      مرکز استان تهران شهر تهران است،  شهرستان‌ها:  اسلامشهر، بهارستان، پاکدشت، پیشوا، تهران، دماوند، رباط کریم، ری، شمیرانات، شهریار، فیروزکوه، قدس، ملارد، ورامین.

   شهر های استان تهران:  آبسرد، آبعلی، ارجمند، اسلام‌شهر، اندیشه، باغستان، باقرشهر، بومهن، پاکدشت، پردیس، پرند، پیشوا، تجریش، تهران، جوادآباد، چهاردانگه، حسن‌آباد، دماوند، رباط کریم، رودهن، شاهدشهر، شریف‌آباد، شهرری، شهریار، صالح‌آباد، صباشهر، صفادشت، فردوسیه، فشم، فیروزکوه، قدس، قرچک، کهریزک، کیلان، گلستان، لواسان، ملارد، نسیم‌شهر، نصیرآباد، وحیدیه، ورامین.

عکس تاریخی کوه دماوند،  از یک روستا حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 1268.

نام روستا های کهن و اصیل منطقه تهران و ری

که بیشترشان محله‌ های شهر شده‌اند:

   درون یا نزدیک شهر تهران:  سنگلج، مسگرآباد، پامنار، دولاب، خانی آباد، نازی آباد، یافت آباد، وسفنارد (وصفنارد)، مهرآباد، پلائین، خورآذین، دَرشت، طرشت، بازار، اسفندیاری، ابن بابویه، خزانه بخارایی، جوانمرد قصاب، دیلمان، کاروان، عمادآورد، خورعین (خورآئین؟)، چال میدان، اصفهانک، فرح آباد، هفت چنار.

   حومه جنوب و شرق و غرب تهران:  آب باریک، آبسرد، آپرین (ایرین)، آدران، آهار، ادمیون، ارجمند، ارم بویه، اُرین، اِسکَمان، اسی خونیگ، الارد چهاردانگ، آلوئک، الیمون، اموک (عموک)، انباج، ایجدون، ایجدونک، ایوانکی، باباسلمان روستایی در شهریار، بادامک،  بازارک، باغ شاه، باغ فیض، باغ کمش، بالابان، بُردآباد، بوجان، بولان، بومهن، بهرام آباد، بهمن آباد، بهور، بی بی مریم، بیلقان. پارچین، پُرنان، پرندک، پروان، پشاپویه (فشافویه)، پلشت (پاکدشت)، پلنگ آواز، تبائین، تپه سیف، تپه میل، تجره، تخت چنار، تَرشنبه، ترقیان، تلووک، تمسیان، تنبل آباد، تنگه، توتک، توچال، تیجن، جهان آباد، جوقین، جیلارد، چال ترخان (چال طرخان)، چالتاسیان، چشمه شاهی، چشمه نادی، چمن آب، چناران، چنگی، چهاردانگه، حصار چوپان، حصار زیرک، حصار کلک، حصار مهتر، خاتون آباد، خاکریز، خاوه، خُجیر، خسرو، خسرو آباد، خمار آباد، دره انجیری، دماوند، ده خیر، ده شاد، ده مویز، دهک، دوتویه، دورسون آباد، دینار آباد، دیناران، رامین، رزکان، رستم آباد، رضی آباد، روئین، رودهن، زرافشان، زردستان، زرشکی، زرنان، زره زر، زمان آباد، زواره ور، زیرباغ، سبزدشت، سرپولک، سرخ چشمه، سقرچین، سَلَمبَر، سنجریان، سنگ تراشان، سنگ چشمه، سوره، سولک، سیاه بند، سیاه دره، سیاه سنگ، سیمون، شاتره، شترخوار، شلمزار، شهرستان، شهریار، شش دبانلو، شهسواری، شور، شورآباد، شوران، عباس آباد، علی آباد، فَرارت، فردوس، فردیس، فیروز آباد، فیروز بهرام، فیلستان، قرچک، قستانک (قصطانک)، قلعه بالابهار، قلعه بلند، قلعه سالار، قلعه سنگی، قلعه نو، قمصر، قمی آباد، قندیشاه، قوئینک، قوهه، کاجان، کبودگنبد، کبودین، کرد امیر، کُردزار، کرشت، کِرِک، کریتون، کک آباد، کلاته، کلادشت، کلمه، کله قایه، کلین، کهریزک، کُهَنز، کورس، کوهک، کِیکاور، کیلان، گرمدره، گل آباد، گل آهک، گل تپه، گل تپه کویر، گُل تنگه، گل خندان، گلدسته، گلستان، گلستانک، گل عباس، گلکنک، گنداب، لپه زنک، لهک، مافین آباد، مامازند، ماهی سرا، مرجان آباد، ملارد، مسگرآباد، منجیل آباد، مندگان، مهران آباد، نسا، نوچمن، نوده، نوروز آباد، نیک، هفت جوی، همدانک، همه سین، واوان، واصفجان، ورجه، وردیج، الورد، وردآورد، وَستر (وسطر)، ولی آباد، وهن آباد، هیو، یبرداغلان، یقه.

   شمال استان تهران و غیره:  مورود، دارآباد، لومان، منجیل‌آباد، گل‌تپه، نیکنامده، افجه، کلان، خسروآباد، کند بالا، زایگان، رودک، امامه‌بالا، امامه‌پایین، ایگل، لواسان‌بزرگ، علائین، چهارباغ، سنجریان، هنزک، باغ‌گل، خجیر،  آبنیک، شمشک پائین، رمنان، زردبند، امین‌آباد، برگ جهان، سالور، سینک، گرمابدر، شمشک بالا، لالان، تخت چنار، ترقیان، جیرود، روته، گلوکان، کیور، سفیدستان، کردیان، دربندسر، کند پایین، دورود، بوجان.

   جا های دیدنی استان تهران:  آرامگاه بی‌بی‌شهربانو، بازار تهران، برج شیخ شبلی، برج طغرل، پیست اسکی دیزین، تپه تاریخی میل، تله‌کابین توچال، تنگه واشی، دربند، درکه، سردر باغ ملی، شاه عبدالعظیم، شمس‌العماره، غار یخ‌مراد، فرحزاد، قلعه گبری، کاخ شهرستانک، کاخ گلستان، کاخ مرمر، کاخ نیاوران، کاخ‌های سعدآباد، مسجد سپهسالار، موزه آبگینه، موزه ایران باستان، برج آزادی، برج میلاد، گورستان ظهیرالدوله، قلعه ایرج، مسجد جامع ورامین.

کلیک کنید:  سایت نمونه ایران

کلیک کنید:  تاریخ تاکتیک در ایران

کلیک کنید:  کندوان های تاریخی ایران

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir