پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir
پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

چند مطلب خواندنی شماره 132

  چند پرسش و پاسخ آزی و آتی

   نظر و پرسش:  نکته ی جالب برای من این است که وقتی با اندیشه و نظریات عجیب و ساختار شکن شما آشنا شدم انتظارم این بود که شما قاطعانه سر حرف های خود می ایستید و نهایاتا یا ثابت می کنید و یا توجیه اما حرف شما مانند سقراط بر پایه ی ندانستن بود؛ یعنی یک چیزی به طور مسلم مشکل دارد و همین ما را ترغیب می کند که به سوی کشف حقیقت گام برداریم و بقیه اش که چیست،  نیازمند تحقیق است مثلا در صورت عدم حمله ی مغول، پس تیمور چه کسی بوده و غیره، نیاز به تحقیق دارد.

   پاسخ انوش راوید:  تاریخ یک علم است مانند تمام علوم و پایانی ندارد،  و با ایجاد پرسش در متن و در سئوال،  گردونه یادگیری می چرخد.  نمی خواهم مطالب را تمام شده بدانم،  زیرا بر خلاف تعریف از علم است،  بیشتر می خواهم روان کننده گردونه یادگیری باشم نه خود یادگیری.  من بارها نوشته ام وبلاگ من برای این است که جوانان باهوش علاقمند این گرایش اندیشه و تحقیق کنند،  که تاریخ می تواند متفاوت از داده های دروغی یا اشتباه باشد،  که عده ای از سر سادگی یا استعمار زدگی آنها را تاریخ واقعی دانسته اند.  قبل از پیدایش اینترنت و وب،  بخشی از مردمان بامیان و شمال افغانستان و ازبک و تاتار و غیره،  در خطه آسیای میانه اصطلاحی،  بنا به تعریف های استعماری،  می پنداشتند که با مغول آمده اند،  ولی با گشتی در وب های این مردمان،  براحتی متوجه می شویم،  که آنها فهمیده اند در یکی دو قرن گذشته چه کلاهی سرشان رفته،  و آنها مردمان سکستان بوده اند،  و زادگاه آنها از عشق آباد یا اشک آباد تا آلاسکا کشیده شده بود و می باشد.

      استعمار گران سعی در کوچک شمردن و متفرقه و دشمن کردن ملتها با یکدیگر داشته و دارند،  آنها از همه ترفندها استفاده می کنند،  دولت روسیه در سالها 1890 تا 1910 بارها به سکستان یا ساخا استان حمله کرد،  و متعاقب آن در 1921 تا 1950 دولت شوروی این کار را ادامه داد،  آنها بشدت مردم ساخا استان را که جعلی سیبری نامیده بودند،  همراه تمام مردم آسیای میانه سرکوب می کردند.  در یک وب ساخایی خواندم،  که در سال 1890 جمعیت آنها حدود 20 میلیون نفر بود،  که اگر سرکوب و کشته نمی شدند،  الان فقط سیبری یا سکستان با جمع اقوام،  ساخا، شمن، یاکوت و غیره،  یک کشور 100 میلیونی بود،  ولی اکنون کمتر از 10 میلیون نفر هستند.  عزیزان تاریخ را با این دید ببینید،  نه اینکه با اینهمه پیگیر این وبلاگ و پذیرفتن آن،  دوباره باز می گردید به دروغ حمله مغول،  واقعاً جای تعجب است.  خانات ازبک با در واقع آزبک یا درست تر آز بغ،  کاملاً ایرانی بودند،  شاید هم خود مادها یا هخامنشیان بودند.  آیا باید ما خودمان را کوچک بشماریم؟

      تا حدودی می دانم و قبول دارم،  که در تاریخ جغرافیای سیاسی،  تعریف برای مرز جغرافیای سیاسی،  قبل از تمدن بورژوازی در قرون جدید نداریم، در طول تاریخ مرزها بنا به ساختار های تاریخی اجتماع تعیین می شد.  قبل از صفویه مرز های جغرافیای سیاسی تعریف نداشت،  بلکه مرزها بر اساس جغرافیای قبیله ای بود.  در زمان صفویه ایران بزرگ به سه بخش عمده تقسیم شده بود،  حکومت صفویه، حکومت ازبک، حکومت بابری،  بزودی مشروح می نویسم.

   عکس آرامگاه تیمور گورکانی در سمرقند،  عکس شماره 5703 .  از ابتدای قرن 20 تلاش بسیاری برای اسمیله کردن مردم ایرانی و ترک در آسیای میانه و سیبری انجام شد،  بدین منظور تا توانستند در تاریخ دروغ گفتند و نوشتند.

   پرسش خواننده وبلاگ:  آیا نوشته های کتب قدیمی را می توان بعنوان سند و مدرک پذیرفت؟

   پاسخ انوش راوید:  قلبلاً در این باره زیاد نوشته ام،  ابتدا باید هر داده ای را به پرسش گرفت،  و آنرا در گردونه یادگیری انداخت،  مثلاً بپرسید:  آیا این کتاب تاریخی دقیقاً از روی کتاب خطی اصلی نوشته شده است؟  چند بار رو نویسی خطی شده؟  آیا چاپ آن برابر با کتاب اصلی است؟  آیا نویسنده آن کتاب تاریخی وابستگی دینی، فرقه ای، قبیله ای، میهنی و... خاص داشته؟   آیا درست و واقعی نوشته؟  آیا داده های آن کتاب با فرمولها و قوانین تاریخ اجتماعی و یا اصول جغرافیایی هم خوانی دارد؟  آیا موضوع مورد نظر آثار تاریخی و باستان شناسی دارد؟  آیا در جاه های دیگر از آن موضوع یاد شده و یا رو نویسی شده است؟  و صدها پرسش دیگر.  همانگونه که بارها نوشته ام،  داده های تاریخی خام هستند،  و باید با نسخه ها و فاکتور های امروزی پیچیده شوند،  حرفه ایها نباید هیچ موضوعی را ساده و چشم و گوش بسته بپذیرند.

    پرسش: 1 - این که فرمودید گز و غز یکی است زمانی امکان دارد که غز را به فتح غین بگیریم در حالی نام قوم غز به ضم غین است و از لحاظ تشابه اسمی قاعدتا تشابهی نمی توان پیدا کرد تا بر اساس آن تشابه اقوام را ثابت کنیم.

   پاسخ انوش راوید:  تشابه اقوام با تغییر آوا نام آنها ثابت نمی شود،  بلکه کار علمی قرن جدید می خواهد،   امروزه هم به روستاها بروید و از پیرمردان و پیرزنان مدرسه نرفته چند پرسش بکنید،  متوجه تغییر آوا در گفته های دو روستای نزدیک هم می شوید،  قبلاً در این باره توضیح داده ام.  ما در بین دو روستای چلاسر و جل زندگی می کنیم،  آخرین پیرمردان این دو روستا که یادشان بخیر،  کشاورزان زحمت کشان فوق العاده بی مانندی بودند،  جل و چلاسر را دو گونه تلفظ می کردند، Chelasar  و   Chalasar یا  Jal  و  Jalei یعنی هر یک نام روستای خودشان و دیگری را با آوای متفاوت می گفت،  درصورتیکه فاصله دو روستا فقط 1500 متر است.  حدود سی سال پیش در تهران یک مستأجر از یکی از شهرستان های آذربایجان داشتیم،  او بمن گفت غازم را چکار کنم،  منظورش این بود گاز من شهری نیست او را چه کسی برایم وصل کند،  براحتی گاز را غاز تلفظ کرد،  مثال زیاد است.  این موضوع بخوبی یادم است،  چون در پاسخ او گفتم در آپارتمان نمی شود غاز نگهداشت،  گفت غاز را می گم نه غاز.

   ادامه پرسش:  2- قوم گز، غز یا آز را فرموده اید هم ریشه با آذر است. در حالی که همه اتفاق دارند که آذر از آتور گرفته شده و اشاره به حاکم آذربایجان در دوره ی هخامنشی دارد.

   پاسخ انوش راوید:  آز = شعله و حرارت است و کاملاً متفاوت با آت و آتش است.  آذ یا آز حروف الفبا قرار دادی است به آوا توجه کنید،  حرف ر وقتی به آخر کلام اضافه می شود،  که مسیر و جهت دار شود،  در مطلب پست قبلی درباره اورسی نوشتم سی یعنی دیدن،  و وقتی سیر می شود،  یعنی اینجا را ببین.  در ضمن بعضی آتور را صرفاً بمعنی آتش گفته اند،  که از نظر من واژه ای دو سیلابی است،  و نمی تواند در چند هزار سال پیش به یک معنی بوده باشد،  بلکه ترکیبی است،  به مقاله کوتاه آت اور یا توران در زیر مراجعه شود. ،  آذرخش بمعنی شعله ای آسمانی است نه آتش آسمانی،  اضافه شدن ر برای جهت دار کردن آن بمنظور خش است،  و خش به معنی رعد،  که در جمع شده رعد و برق.  درست مانند سیر دیدن،  که می گویند سیر کن، آنجا رو سیر،  درصورتیکه سی یا آز بتنهایی نظری هستند نه واقعی،  مثال زیاد است.  آتور یا درست آن آثور رب النوع دریا نزد مصریان است،  آت اور، بمعنی آتش + اور =؟ است. 

   ادامه پرسش:  3- این که نام غزنوی و غزنین، فارسی و ایرانی است شکی نیست؛ البته ریشه یابی معنای آن که شما انجام دادید جای تقدیر دارد، اما این نام نمی تواند برای غزنویان ریشه ی غیر ترکی یا اصالت ایرانی فراهم کند چه همه می دانیم که این نام از شهر غزنین گرفته شده و غزنین هم شهری ایرانی بوده است و ارتباطی با تبار غزنویان ندارد.

   پاسخ انوش راوید:  لطفاً تبار غزنویان را تعریف کنید،  بنظر تحقیقات من و تا آنجا که می دانم،  آنها ایرانی بودند و از کشور چین و فرنگ نیامده بودند،  در تاریخ آمده است نسل آنها از خادمان خلفای بغداد،  و از نواحی مرکز ایران بودند.  شما تعریف کنید؟

      .... نباید یک واقعیت مهم در مرحله غزنویان را فراموش کرد،  و آن نحوه تفکر دستگاه خلافت عباسی در غزنویان است،  که دربار پرتجمل و بظاهر فرهنگی غزنوی را نیز تحت تاثیر شدید قرار می داد،  و از آن الگوی می گرفت.  در حدود یک قرن پیش از اعتلای غزنویان در خراسان،  بغداد مرکز بحث و انتقاد درباب اندیشه‌ های فلسفی و آئینی بود،  و این آزادی می توانست راه گشای جدید در تاریخ نیز باشد،  ‌اما با روی کار آمدن متوکل و جانشینان وی و بروز اختناق افکار،  وضع بکلی دگرگون شد،  و آن دوران طلائی آزادی فکر بکلی به نقطه پایان رسید،  و همه آن گروه که در بغداد عصر هارون و مامون گرد آمده بودند،  پراکنده شدند،   دسته ‌ای از ایشان به سوی ایران مرکزی و خراسان روی آور شدند،  و خیلی زود اصفهان و ری و بخارا جای بغداد را گرفت،  ‌تا اینکه محمود غزنوی ظهور کرد،  و به پیروی از روش حکومتی خاص خود،  بکلی تابع نظامات عباسیان شد،  که در آن دوران ترس و وحشت فوق العاده‌ای از شیعیان فاطمی داشتند،  و می خواستند هر طور که هست خود را از خطر دائمی این گروهها برهانند ....،  این داستان سر دراز دارد.

      در مورد تعریف نام غزنویان در تاریخ،  از یکدیگر رو نویسی بدون تحلیل شده،  و می گویند از محل حکومت آنها بوده است،  در صورتی که این اشتباه است،  هرگز نام یک شهر نمی تواند نام نوی یا نبی افراد را بخود بگیرد،  مانند این است که ما بگویم قمنوی یا قمنبی،  که نمی شود،  و با عقل و دانش نام و فامیل جور در نمی آید.  در ضمن اگر حکومتی بدون ریشه در یک محل و دیار تشکیل شود،  براحتی سرنوشت دولت گرگین در قندهار را پیدا خواهد کرد،  تعریف آنرا در مأمور اصفهان در قندهار نوشته ام،  نمونه در تاریخ زیاد است.

   پرسش از عموم:  آیا می دانید نام شهر غزنین کشور افغانستان در دوران باستان چه بوده؟  آیا از تاریخ غزنین می دانید؟

   توجه:  عزیزان پرسش و پاسخ راهگشای فنی خوبی برای یادگیری است،  آنچه که هر شخص،  من یا دیگری به هر پاسخ می دهیم،  صرفآً نمی تواند تمام علم و پاسخ درست باشد،  بلکه باید با طرح پرسش از پاسخ،  بیشتر و بیشتر گردونه یادگیری را چرخاند.  فرا دادن پرسش کردن به نوجوانان،  درهم کوبیدن آموزش و پرورش سنتی است،  و این موضوع می تواند روند تولید علم در ایران را دگرگون کند،  و بشدت رشد دهد،  مشروح در قرن سنت گریزی.

   پرسش:  اگر قوم خیونی همان یونی ها هستند, ایا اتیلا شاه معروف خیونی ها,  یونی است؟

   پاسخ انوش راوید:  در این باره پژوهشگر گرامی بانو پرنیان حامد در پرسش و پاسخ 55 پاسخ گفته اند،  من نیز کوتاهی از نظر تحقیقات خودم می نویسم،  خیون، هیون، یونی آن، ایر آن،  و این قبیل ن یا ان که به طوایف و قبیله های ختم می شوند،  ریشه در تیره یا زیر نژاد ندارند،  بلکه نام مردم در سرزمینی هستند،  که قابل تغییر است،  هر کجا نام قوم به ان یا آن یا ن ختم می شود،  نام مردمی و قومی است،  که در یک سرزمین هستند،  و به نام آنها پسوند می شود،  ولی این سرزمین در مالکیت قومی آنها نیست.  ولی اگر نام تیره ای از هموساپین با وین یا مین ختم شد،  این سرزمین دارای مالکیت قومی نیست،  بلکه مالکیت سرزمینی برای تیره و زیر نژاد است،  مانند گزوین (گز+ وین = مین = زمین).  برای همین در تاریخ می بینیم خیون و هون یونی آن و غیره همه کوچ کرده و جابجا شده اند،  ولی زیر نژادها که شامل اقوام گوناگون هستند،  همیشه از ابتدا تا ابد تاریخ زمین خود را داشته و دارند،  مانند قزوین و کاشان،  بزودی توضیح بیشتر می نویسم.

   پرسش:  آیا نژاد ژرمن و نوردیک،  با آریایی یکی است؟

   پاسخ انوش راوید:  نژاد نوردیک یا نژاد ژرمنی،  واژه ایست که مردم‌ شناسان در نیمهٔ اول قرن 20 به تیره ‌ای از نژاد سفید دادند،  و بیشتر ایدئولوژیکی بود تا علمی،  امروزه علوم جدید در این باره تعریف دیگری را می گویند.  نوردیسیسم یا نوردیک ‌گرایی در دوران سیاست بازی های امپریالیسم ابتدای قرن 20 پایه ‌ریزی شد،  که بر اساس آن مردم ژرمن نژاد برتر شمرده‌ می ‌شدند.  این نظریه در پایان سدهٔ نوزدهم و آغاز سدهٔ بیستم،  در اروپای غربی و آمریکای شمالی تعدادی طرفدار داشت،  و نیز مورد پشتیبانی و سوء استفاده آلمان نازی قرار گرفت.

   عکس تقسیم‌ بندی نژاد های اروپایی بر حسب رخسار:  ۱ - نوردیک،  ۲- دیناری،  ۳- مدیترانه‌ای،  ۴- آلپی،  ۵- بالتیکی غربی، ۶ - ترک،  ۷- بدوی،  ۸- افغان،  عکس شماره 5749،  عکس از ویکی پدیا.  توجه نمایید ایران و ایرانی در این لیست نیست،  درصورتیکه امروزه متوجه شده اند،  یکی از مهمترین اقوام مهاجر متمدن دوران اولیه به اروپا،  ایرانی ها بودند.  این موضوع باعث سوء استفاده آلمان نازی شده بود،  و با ایجاد ترفند سیاسی آریایی،  می خواست ملتها و ارتش های ایران و ترکیه را بنفع آلمان وارد جنگ بکند،  ولی غافل که انگستان زرنگتر است.

      آنچه که ما از تاریخ می دانیم،  و در کتاب اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست،  هم به آن اشاره شده، ایرانیان به رهبری اسکندر فاتح اروپا بودند،  و خود بخود متعاقب آن ایرانیان چندین مهاجر نشین در اروپا ایجاد کردند.  البته قبل از تاریخ،  مهاجران زیادی از ایران به اروپا رفته بودند،  که اندکی در تاریخ نیک نوشته ام،  ولی این موضوع تاریخی،  نیاز به تحقیق و تحلیل های نوین ایرانی دارد،  تا چگونگی آن بیشتر آشکار شود.  استعمار و امپریالیسم در ادامه دروغ پردازی های تاریخی و نژادی،  چه بازیها و بلا هایی سر مردم ساده و اغفال شده آورده و می آورند.  جوانان باهوش هوشیار باشید،  و در دام این ترفند های نیافتید،  ولی از حق و حقوق تاریخی خود دفاع نمایید.

معروف ترین نام های ایرانی

      پایتخت های عراق و آذربایجان نام های ایرانی است،  برگردان بغ (bagh )، بگ ( bag) و بک (bak ) در زبان پهلوی خدا، سرور و شاه می باشد.  روستاها و شهر هایی که ریشه در این واژگان دارند،  از این قرارند:  روستای بغبغو در خراسان رضوی، روستای بغداد آباد در نزدیکی مهریز یزد،  بغداد پایتخت عراق و باکو پایتخت جمهوری آذربایجان،  اینها واژگانی از زبان پهلوی است،  که از ریشه بغ و بک به معنای خدا می باشد.  روستای بغداده در خراسان جنوبی، بغرایی در خراسان جنوبی، بق در استان سمنان، روستای بق بقاب در خوزستان، بق مج در خراسان رضوی، روستا های بکان و باکان (بکان) در استان فارس، روستای بکتاش در آذربایجان غربی.  تاش در زبان پهلوی از ریشه تاشیت به معنای آفریده است،  بنابر این بکتاش می شود آفریده خدا،  همان گونه که مهرتاش می شود آفریده مهر،  بکران در استان سمنان، بکیان در استان فارس، بگه جان در استان کردستان، بگدانه در استان فارس و بگ وبگان در استان سیستان و بلوچستان.  

آت اور یا توران

     سال 1355 یک دوست اهل یکی از روستا های شهرستان بیجار استان کردستان داشتم،  او برایم از آثار تاریخی شهرستانش و گنبد سلطانیه و تپه های باستانی می گفت،  و تعریف می کرد خیلی ها از آنجاها وسایل باستانی و بعضاً مهم و قیمتی پیدا کرده اند.  یک روز وسط تابستان این دوست را پشت موتورسیکلت سوار کردم،  و از تهران راهی شهر بیجار و روستا شدیم،  بعد از آسفالت حدود 40 کیلومتر جاده خاکی،  و سپس حدود 10 کیلومتر راه مالرو را با موتور طی کردیم،  و عصر به آنجا رسیدیم.  نه برقی بود و نه لوله کشی آب و غیره،  فقط و فقط طبیعت بود و عمق تاریخ ایران،  از ابتدای شب تعدادی از اهالی مهربان و فامیل های دوستم بدیدن ما آمدند،  و کلی درباره محصولات و زندگی روستا،  و نیز آثار تاریخی و گنج حرف زدیم.

      بالاخره صبح بعد از خوردن صبحانه کاملاً طبیعی،  که احساس کردم در زمان ناصر خسرو قبادیانی هستم،  و البته خودم را چون او فرض کردم،  راهی دیدن جا های جالب روستا شدیم.  در یکی از تپه های باستانی که مردم بدنبال گنج آنرا سوراخ سوراخ کرده بودند،  پیرمردی حدود 65 ساله از یک تونل دو متری گنج جویی بیرون آمد،  با او  سر صحبت را باز کردم،  البته با کمک ترجمه دوستم.  پیرمرد که چهره ای زحمت کش داشت،  و او هم گویا از عمق تاریخ آمده،  گفت اینجا چیز های بدرد بخوری نیست،  ما می خواهیم آتور (آت اور)  را پیدا کنیم،  آنجا کلی گنج داره،  سرتاسر شهر طلاست،  پدران ما گفته اند هر کس آتور را بیابد، همه چیز شده و...  تا اینجا بگذریم،  و ادامه را در سفر های انوش راوید می نویسم.

      برای اولین بار بود که آت اور را می شنید،  آیا این همان توران است،  آت بمعنی آتش است،  و آیا اور بمعنی یک قوم است،  یا اور فقط بمعنی شهر است.  اگر اور بمعنی یک قوم باشد،  دو نام یعنی آتش با اور در کنار هم بی معنی می شود،  ولی اگر اور بمعنی شهر باشد،  معنی شهر آتش را پیدا می کند.  آیا رابطه ای بین اور و روم است،  آیا آنها یکی هستند؟  اگر اور تاریخی در بین النهرین است،  پس اینجا چه می کند،  چرا تخته بازی و تعدادی از سفال های اور بین النهرین،  با تمدن جیرفت یکی هستند؟  و ده ها پرسش دیگر،  که پاسخ آنها را در هیچ کجا پیدا نمی شوند،  فقط و فقط بمنظور پاسخ،  باید تحقیق و تحلیل های جدید و نوین از تاریخ داشت.

      در ضمن یک پرسش مهم دیگر هم بی پاسخ ماند،  چرا پدران و اجداد آن پیرمرد می دانستند،  که در آت اور گنج است،  ولی جایش را نمی دانستند.  آیا تغییر و تحول و جابجای و کوچ و مهاجرت قومی در برهه ای از تاریخ،  باعث جدا شدن دانش تاریخی منطقه از باشندگان شده است؟  اگر چنین است این مهاجرت ها چگونه و برای چه بوده است؟ آیا حاکمان در زمانی آنهایی را که از محل شهر آت اور خبر داشتند کشتند،  تا خود بتنهایی به گنج برسند و خود نیز باختند؟  آنچه که من می دانم،  در هر گوشه ای از اطرافمان،  تاریخ پر است،  باید پرسش کرد تا بتوان به پاسخ رسید،  نه اینکه با سادگی از کنار مطالب و موضوعات گذر کرد،  و هر پرت و پلایی را بنام تاریخ پذیرفت.

عکس اثر جویندگان گنج،  مشروح در تاریخ گنج و گنج جویی ،  عکس شماره 5788.

کلیک کنید:  تمدن جیرفت

کلیک کنید:  تاریخ زبان پارسی

کلیک کنید:  تاریخ اسباب بازی در ایران

  

داس و انقلاب کشاورزی

      بدون داس انقلاب کشاورزی شکل نمیگرفت،  ولی داس چه بود و چگونه تولید شد،  هنوز کسی بدرستی به آن پاسخ نداده است.  کتابها درباره عصر آهن،  از اولین تولید آهن در اینجا و آنجای دنیا نوشته اند،  ولی هیچکدام سند و مدرک برای آن ندارند.

      داس که با آن محصول کشاورزی را آماده سازی و درو می کنند،  در روستا های ایران دآز هم گفته می شود،  که در واقع تلفظ تاریخی و درست آن است.  با تعیین ژنوم گندم های وحشی جنوب کشور ترکیه در نزدیکی منطقه تاریخی گوبکلی تپه متوجه شده اند،  که گندم امروزی آن منطقه 14000  سال تاریخ کاشت دارد.  ولی هیچ ابزار آهنی در آن منطقه بدست نیامده است،  در واقع بدون ابزار آهنی،  کشت و برداشت گندم بی معنی و اندک بوده است.  با وجود داس های آهنی بود،  که انقلاب کشاورزی آغاز شد،  ولی چه موقع و در کجا و با چه شرایطی.  گذشته ها در استان های مرکز ایران کنونی،  جنگل های گز وجود داشت،  از درخت گز خیلی استفاده می کردند،  از پوست آن کاه گز درست می کردند،  که بعداً کاغذ گفته شد،  (مشروح در تاریخ کاغذ از چوب تنه آن برای خانه سازی و بان،  و از سرشاخه های آن تیر و کمان،  و ضایعات چوب گز را بعنوان سوخت و زغال استفاده می کردند.

      عکس یک کشاورز سنتی،  حدود 50 سال پیش،  عکس 1234 ،   افراد نشسته روی تخته خرمن کوب،  نوجوان سمت چپ انوش راوید،  که همراه یکی از دایی هایش می باشند.  کشاورزی و دامداری قرنها به آرامی با شیوه ای سنتی باستانی ادامه داشت،  تا اینکه به ناگه از حدود 50 سال پیش دگرگون شد،  مشروح در تاریخ کشاورزی در ایران.

      در دوران عصر آهن،  برای اینکه کوره ای آتشین بمنظور ذوب آهن و چکش خوری آن داشته باشند،  نیاز به ایجاد حرارت بالا بود.  در 8 یا 7 هزار سال پیش هنوز ذغال سنگ و طرز استفاده از آن را نمی دانستند،  (مشروح در تاریخ معدن در ایران ولی چوب بفراوانی در دسترس بود،  و اینکه چه چوبی بدرد کوره های ذوب آهن بخورد خیلی مهم بود،  و فقط چوب درخت گز بود،  که می توانست در بیش از 50 دقیقه با حرارت بیش 1000 درجه سانتیگراد بسوزد،  و آهن گداخته را آماده کند.  متعاقب یک تجربه چندین قرنه،  مردم ایران مرکزی توانستند آهن را ذوب کنند،  و شکل دهند و برای اولین بار در تاریخ داس و تبر آهنی تولید کنند.

      بمنظور اینکه آیا چوب های دیگر توانایی رسیدن به چنین حرارتی در زمان لازم را داشته باشند،  در سال های دهه 1360 یک کارگاه چوب بری داشتم،  و یک بخاری هیزمی ساختم،  چوب و هیزم انواع درختها را که برای چوب بری و جعبه سازی می آوردند،  یا خودم می خریدم،  در آن بخاری آزمایش کردم،  براحتی متوجه شدم چوب گز مقام اول در تولید گرما و گداختگی و طول زمان گداختگی دارد.  البته یاد آوری نمایم در آن بخاری کلی هم کباب گوشت و ماهی،  مرغ و بوقلمو محلی فر هیزمی خوردیم،  و کیف کردیم،  یادش بخیر.  البته در زمان های گذشته بخاری هیزمی فلزی نبود،  بلکه کوره ها گلی بود،  که حرارت و دوام آتش و گداختگی خیلی بیشتر دارند.  امیدوارم دانشگاه های ایران بجای تکرار پرت و پلا های نوشته شده سیستم آکادمیک استعماری غربی،  خود آزمایش های مربوطه به موضوعات تاریخ را انجام دهند،  و جهت تبادل نظر و دانش در اینترنت منتشر کنند.

      وقتی ما بدانیم که علت پیدایش داس چه بود،  و از کجا بوده،  براحتی می توانیم بدانیم انقلاب کشاورزی از کجا آغاز شده است.  هنوز بعد از قرنها و هزاره ها زنجان و پشت سر آن قزوین و کاشان،  که همگی در راستای نام گز و آز هستند،  بهترین تولید کننده های چاقو و داس منوفاکتوری غیر صنعتی در جهان هستند.  حال پی گیر نام داس شوم،  که ریشه آن از کجاست،  و چرا به آن داس یا بگفته درست تاریخی دآز می گویند.  آز تغییر آوا یافته گز است،  البته به تعبیر دیگر بمعنی شعله و حرارتی است،  که از چوب گز ایجاد می شود،  دآز (د + آز)  یعنی ثمره آز.  گز و آز بدلیل اهمیت در تولید غذا و زندگی برای آدمها،  اهمیت پرستش و مقدس پیدا کرده بود،  و مردمی حوزه جغرافیای طبیعی گز یا آز را با پسوند و پیشوند گز یا آز می گفتند،  و سپس با وجود گفته ها و نوشته ها و آوا های دیگر،  که گاه از همسایگان این جغرافیا بود،  گز، غز، کاس، کاسپی، کاشی، آزی، آذری و غیره گفته شد.  سیستم کم سواد آکادمی قرون جدید اروپا،  در این موضوعات کلی پرت و پلا و گفته و نوشته اند،  و وارد تاریخ دانشگاهی و درسی کردند،  و عده ای هم در ایران در رقابت با یکدیگر،  همان پرت و پلاها را با نشر کتاب های کلفت و گاه قیمتی تکرار کردند،  ولی امروزه با وجود تکنولوژی های نوین،  جوانان با هوش ایران دارند به آگاهی می رسند.   

تعریف دیگر از گز و آز

      گز، غز،  بمعنی انرژی و شعله بوده است،  مانند خوردنی گز انرژی زا و گزا که بعداً غذا نوشته شد،  سپس گز یا غز با تغییر آوا در یک جغرافیای وسیع،  آز هم گفته شد،  و سپس آزر از آن آمد و در نوشته فارسی آذر شد.  حدود جغرافیایی گز مناطق جغرافیای طبیعی درخت گز را شامل می شد،  بنابر این در مناطق وسیع از کشور های ایران و افغانستان و عراق گسترده شده بود.  گز یا غز یا آز به یک قوم و طایفه گفته نمی شد،  و مردم بسیاری که ایر بودند را شامل می گردید.  در بعضی از نوشته های تاریخی،  سرزمین ایر ها را ایران (ایر + ان) نوشته اند.  شهر های مانند قزوین (غز + وین = مین = زمین)،  طایفه های مانند غزنوی (غز + نوی = نبی) و بسیاری دیگر در این جغرافیا وجود داشته و دارند.  در ادامه نوشته های تاریخی گز را گزسپی، کاسپی و کاسو و کاشی نوشته اند،  که آنهم بدلیل جغرافیای تاریخی و آوایی و محلی و زمانی بوده است.  قبلاً در این باره نوشته ام،  بزودی آنها را در یک پست جمع می کنم.

   عکس شماره 220،  عکس مادر بزرگ پدری من حدود 1340 خورشیدی،  او از ترکان غز شهر زنجان ایران بود،  همانگونه که از قیافه آن مرحومه بزرگ و انسان دوست پیداست،  کاملاً ایرانی است،  و هیچ شباحتی به اقوام مختلف سکایی ندارد،  در هر صورت سکایی ها هم از اقوام باشنده در محدود جغرافیای طبیعی گز بودند.  ما در ایران هیچ باستان شناسی علمی قرن 21 نداریم،  و هیچ اسکلت با علوم جدید ژن و پرتو و غیره شناسایی نشده است،  که چه اقوامی در کجا بودند،  و به کجا رفتند و در کجا هستند.

   عکس شماره 201 ،  عکس پدر بزرگ پدری من،  حدود 1310 خورشیدی،  او از اهالی شهر کرمانشاه استان کرمانشاه ایران و کرد بود،  زندگی نامه او در اینجا،  بنا به تحقیقات عادی من از اقوام سین بود.  در نوشته هایی از تاریخ باستان سین با کاسپی دو تیره مختلف بودند،  و باهم اختلاف داشتند،  و در نوشته هایی یکی بودند،  یا جدایی قومی ذکر نشده است.  همانگونه که نوشتم،  چون در ایران تحقیقات علمی نوین اسکلت شناسی و ژن و پرتو و غیره نداریم،  پرسش های  زیادی درباره اقوام ایرانی وجود دارد،  که بی پاسخ و در ابهام مانده است.  در کل نباید با دانش خودمان،  یا نوشته کتاب های تاریخی،  درباره تاریخ قضاوت نمود،  و دانش خودمان را علم قلمداد کنیم.

      کتاب های تاریخی که درباره تاریخ نوشته شده است،  از نظر علمی خام هستند،  باید از میان آنها پرسش تهیه نمود،  و با طرح نظریه روی آن کار علمی کرد.  سپس با جمع بندی داده های علمی امروزی در آن موضوع،  نوشته یا بخش از کتاب تاریخی را بعنوان تکمیل کننده علم بدست آمده گفت.  کتاب های قدیمی و خطی،  با شرایط دانش های امروزی نوشته نشده،  و همیشه کم و کاست های زیادی دارند.  صرفاً تکیه بر نوشته آنها برای یک موضوع،  جمع بندی از داده های آن کتابها می شود،  و براحتی پرسش های زیادی را ایجاد می کنند،  که برای گردونه یاد گیری مفید است.

   عکس درخت گز،  عکس شماره 4185 ،   این درخت در تاریخ ایران اهمیت زیادی داشت،  و بصورت مقدس درآمده بود.  از پوست درخت گز،  کاه گز که بعداً کاغذ گفته شد درست می کردند،  در اینجا،  از چوب آن منزل و بان،  و از سر درخت نیزه و تیر و کمان،  و از ضایعات چوب برای آت و آز استفاده می کردند،  تقریباً تمام درخت قابل استفاده بود.  در گذشته جنگل های وسیع گز در ایران وجود داشت،  و آبادی های زیادی در اطراف آنها بود،  به مرور در قرون اسلامی با استفاده بی رویه،  آنها از بین رفتند،  و سپس آبادی های وابسته به گز مهاجرت کردند.

   رد پای چاقو

      در زبان پهلوی وسایل کوچک فلزی مانند چاقو، زنجیر و رکاب را چیلان می گویند،  و کسی که اشیای کوچک فلزی را می سازد،  چلنگر (chilankar) است،  از اینرو چاقو ساز را چلنگر گویند. هم اکنون نیز در شهرستان ابهر در استان زنجان از این واژه بهره می برند.  روستا هایی هم بنام چلان در آذربایجان شرقی،  و چلندر در مازندران داریم، .  احتمالاً روستای کلنگرز در نزدیکی شهرستان ابهر نیز از این ریشه باشد.


فهرست ایرانی است

      در ستون کناری،  لینک فهرست وبلاگ را قرار داده ام،  بسیاری می پندارند فهرست واژه ای عربی است،  در صورتیکه در زبان عربی ریشه یابی ندارد،  زیرا فهرست واژه ای ایرانی است.  فه اول فهمیدن به معنی آگاهی و رست به معنی رستن و روییدن است،  که در جمع می شود محل آگاه شدن رستن نوشته ها.  خود تاریخ زبان عربی ریشه در زبان کهن ایرانی دارد،  حتی آثار تاریخی مرکز کشور عربستان این موضوع را بوضوح می گوید.

   عکس بخشی از کتیبه ای که به مکعب الحمرا شهرت یافته است،  این اثر مهم تاریخی سه سال پیش در استان حائل کشور عربستان کشف شده است.  این اثر با جمع دیگری از آثار باستانی تازه کشف شده آن کشور،  در نیمه دوم 2012 و نیمه اول 2013 در اروپا و آمریکا،  با نام جاده های عربستان بنمایش گذاشته شده،  می توانید از اینترنت اطلاعات بیشتر بدست آورید.  بنا به گفته کارشناسان و مسئولان عربستانی و غربی،  در این کتیبه آثار باستانی ایران و مد (ماد) بخوبی دیده می شود.  عکس شماره 4638.

تفاوت آذر با آتش

      در بسیاری از نوشته ها آذر را همان آتش گفته اند،  درصورتیکه آذر از آز آمده است،  و آز بمعنی انرژی و شعله و حرارت است،  که از آن گاز (گ + آز) بیرون می آید،  و برای ساخت دآز در کوره،  دودکش خروج گاز قرار می دهند،  و گاز از زبان ایرانی به همه زبانها رفته است.  آتش از آت آمده،  آت آتش نظری است،  که آمروزه برای ما نامفهوم است،  در زبان های باستانی با افزون ش مالکیت خودش،  آتش شده،  و آتش نتیجه فرایند سوختن است.  اشتباه دانستن آتش با آذر باعث شده بگوینده،  ایرانی های باستان آتش پرست بودند،  درصورتیکه آنها بمنظور نیایش و شکر گزاری به آز،  دور آتش جمع می شدند،  زیرا اگر آز نبود،  دآز یا داس هم نبود، و متعاقب آن گزا یا غذا هم نبود.

      باید توجه کنید،  محل تنور هایی که روزانه از آنها آتش و زغال گداخته می گرفتند،  آتن بود (آت + ن)،  ولی محلی که آز در آن قرار داشت،  آزر (آز + ر) بود،  پسوند ر جهت دار و مشخص بودن آز را تعیین می کند.  بزودی درباره حروف پسوند و پیشوند در زبان باستانی ایران می نویسم،  البته تمام این اطلاعات از پیرمردان و پیر زنان مدرسه نرفته روستا های دور دست ایران است،  که در مدت 40 سال گذشته شنیده ام،  و باید روی آنها کار علمی بیشتر صورت گیرد.  باید توجه داشت،  کار علمی نشستن یک نفر در کنج خانه و چند کتاب را زیر و رو کردن نیست،  تحقیق علمی،  کار شفاهی و کتبی و میدانی و تکنولوژی و سازمان نوین و فدرالیسم علمی می خواهد.

ارسی های زیبای ایران

      هنرهای تاریخی ایرانیان آنقدر زیاد است،  که هرگز نمی توان آنها را در یک کتاب یا وب جمع کرد و خواند،  یکی از این هنرها ارسی است،  ارسی یا اورسی  پنجره های زیبایی است،  که دیدگاه بیرون را از درون خانه نشان می دهد،  اور بمعنی محل و جایگاه و شهر است،  که در تاریخ به نام و یا پسوند و پیشوند شهر های مختلف گفته شده است.  سی بمعنی دیدن است،  و امروزه در روستا های قدیمی ایران و افغانستان،  هنوز به دیدن سی می گویند،  سی توسط اقوام مهاجر از ایران به زبان های اروپایی رفته است  See،  سی دیدن آزاد است،  و سیر (سی + ر) یعنی دیدن جهت دار و مشخص.  شاید اورسی بمعنی دیدن اور شهر تاریخی باشد،  ارسی پنجره بزرگ کاخها بوده،  که در بلندای ارگ قرار داشته،  و از آنجا براحتی اور دیده می شده است.  قبلاً در رابطه با نام اور و یا روم با تمدن جیرفت نوشته ام.  با تحقیق و تحلیل در باره ارسی،  بخوبی متوجه خیلی از موضوعات پنهان تاریخ می شویم،  مانند اینکه پنجره نیز از اختراع های ایرانی ها بوده است.

   عکس یک ارسی،  ارسی های زیادی در خانه های تاریخی ایران بویژه در شهر یزد وجود دارد،  عکس شماره 4414.

   پرسش خواننده وبلاگ:  در جایی خانم پرنیان حامد نوشته تاریخ معتبری طبری ولی شما از تاریخ طبری بنام دروغ نامه نام برده اید توضیح دهید؟

   پاسخ انوش راوید:  کتاب های تاریخی که در باره موضوعات تاریخ نوشته اند،  خام هستند،  باید آنها را با قوانین و فاکتور های تاریخ نویسی نوین به تحلیل گرفت،  و سپس از نوشته های آنها استفاده کرد.  پژوهشگر گرامی بانو پرنیان حامد،  به هیچ وجه از یک منبع بمنظور تاریخ نویسی استفاده نمی کند،  بلکه چندین منبع را همزمان با اسناد و مدارک و عکس های مربوطه بکار می برد،  یا به تعریف دیگر،  ابتدا از نوشته های کتاب های قدیمی مطلبی را بر می گزیند،  و با داده های نوین باستان شناسی آن موضوع تاریخی را بررسی می کند،  سپس از آن بعنوان منبع نام می برد.  حتی اگر مطلبی یا موضوع تاریخی در کتاب تاریخی،  اشتباه یا دروغ نوشته شده باشد،  باز هم برای یک تاریخ نویس دارای اهمیت است،  زیرا همان نوشته سر نخ است،  و ابتدای تحقیق و تحلیل را نشان می دهد،  در واقع باعث می شود،  گردونه یادگیری بچرخد.

      در نتیجه هم بانو پرنیان حامد و هم من هر دو در این موارد دارای یک برخورد تاریخ نویسی هستیم،  حتی اگر بیشتر مطالب یک کتاب دروغ و پرت و پلا باشد،  ولی سرنخ تحقیق و بدست آورد واقعیت می شود،  و منبع معتبری برای تاریخ نویس است.  مانند اینکه در تاریخ تبری نوشته شده است،  که آخر شاهنشاهی ساسانیان برای جلوگیری از فرار سربازان در جنگ،  آنها را بیکدیگر زنجیر می کردند.  این موضوع در یک نگاه پرت و پلا می آید،  مگر می شود سربازان را در نبرد بیکدیگر زنجیر کرد.  یک فرد ساده آنرا دلیل بر ضعف و شکست ایرانی ها می داند،  ولی یک تاریخ نویس این موضوع را که بمانند پرت و پلا است،  بعنوان یک سند معتبر برای تحقیق می داند.  پس وقتی من می نویسم پرت و پلا،  خام اینقبیل نوشته ها را می گویم،  نه پیوستگی آنها با تاریخ نویسی نوین را.

یک دوست از عمق تاریخ

      او از دوستان من در ییلاق چلاسر و جل است،  و حدود 77 سال دارد،  او خیلی از زبان های باستانی ایران را بمن گفته است.  درس نخوانده و یک کلمه زبان فارسی نمی داند،  شهر ندیده و بکر است،  و گویا از عمق تاریخ با ماشین زمان آمده است.  او دانشمند بدون نوشتاری و کتاب و دفتر در دامداری و کشاورزی کوهستنی است.  اگر امثال او نباشند،  که در حال تمام شدن هستند،  بزودی برای دام و طیور و کشاورزی،  نیازمند دائم به داده های امروزی و دارو ها و سم های خارجی خواهیم بود،  و دامداری و کشاورزی سالم و ارزان ایرانی،  تبدیل به مونتاژ صنعتی بیگانگان و پر خرج و گران و مشکل می شود،  مهمی که نادیده گرفته شده است.  بزرگترین استادان زبان های باستانی و دام و جنگل،  در مقابل او و امثال او کم می آورند،  من در مسافرت هایم ابتدا بدنبال این اشخاص تاریخی می گردم،  و ابتدا از آنها اطلاعات می گیرم،  نه از کتاب هایی که از هم رونویسی شده اند.

   عکس گالش البرز مرکزی که دوست من است،  مشروح در سفر به اعماق کوهستان البرز،  عکس شماره 1822.

کلیک کنید:  نمونه تمدن آریایی

کلیک کنید:  تاریخ شطرنج و نرد

کلیک کنید:  داستان های تاریخی ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://www.ravid.ir