پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir
پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

نقد نظریه قاره کهن ارد

نقدی بر ایده قاره کهن ارد

      مدت چند سال است که وبلاگ دارم،  و از واژه قاره کهن استفاده می کنم،  این نام یک نام عمومی است،  نام خصوصی و یا انحصاری نیست.  از چند دهه گذشته از این نام استفاده می کردند،  بویژه در خبر های ورزشی از قاره کهن گفته شده است،  درست مانند همه نامها،  چون قاره آسیا، اروپا یا خاور میانه.  هیچ کس نمی تواند بگوید مبتکر و مخترع این نام بوده است،  و کسی نمی تواند آنرا مصادره کند،  چون غیر ممکن است.  فقط هر شخص می تواند بنا به نظرات شخصی خودش،  تعریفی از قاره کهن یا هر نام دیگر بدهد،  و این تعریف شخصی بمعنی تأیید دیگران یا ارگان های رسمی نیست.

   کلیک کنید:  قاره کهن

      در این بین یکی از افراد معلوم حال،  که خود را مادانا نوشته است،  از آنهایی که معلوم نیست نام واقعی آنها چیست،  ایرانی هستند یا انیرانی،  یا مزدوران پولی یا رایگان بیگانه.  از این قبیل افراد در اردوی مجازی ملی مردمی ایران نوشته ام،  این فرد در یک نظر نویسی کلی اهانت بمن کرده،  و همانگونه که در نظرش است،  نوشته که من انوش راوید،  نظریه قاره کهن حکیم ارد بزرگ را باز نویس نمودم.  اولاً برایم مشخص نیست که این حکیم را از کجا ساخته و پرداخته،  در ضمن نوشته که نام این شخص را هم از مقاله ام  برداشته ام.  البته من به این شخص کاری نداشتم،  که نام او را بنویسم یا ننویسم،  زیرا چند سال پیش که قاره کهن را نوشتم اصلاً نمی دانستم ، شخص دیگری به اسم ارد مطلبی درباره قاره کهن نوشته است.

      بمنظور پاسخ گویی به ماندنا کذایی،  و نیز برای اینکه مشخص کنم مطلب قاره کهن من با نظریه آن شخص کاملاً اختلاف دارد،  و اصلاً در دو جهت متفاوت هستند،  این دو مقاله را در کنار هم بررسی می کنم.  همچنین از جوانان باهوش ایران می خواهم،  بمنظور آگاهی توده جوان های عزیز ایران،  که در اینگونه موارد اغفال ترفند های دشمنان تاریخی ایران،  و منجمله فاشیست، شونیسم و ارتجاع نشوند،  آنها را تحلیل نمایید.  توجه داشته باشید یک ایران دوست وطن پرست هرگز درباره ایران تعصب ندارد،  بلکه او عاشق ایران است،  و عاشق بفکر این است که چکار کند،  ایران ما بهتر و بهتر شود.  یک جوان عاشق ایران،  اساسی بحث می کند به نقد می کشد و تشریح می نماید،  و تمام قوانین موجود علمی و اجتماعی را در نظر می گیرد،  و آگاهی را به کل جامعه منتقل می کند.  اما دشمنان ایران مانند ماندانا کذایی که در زیر نظر او را نوشته ام،  فقط یکی دو جمله ناسزا و اهانت بلد هستند و دیگر هیچ،  چون واقعاً بی سوادند.

     در 29 بهمن 90 به منظور شناسایی بهتر،  در وبلاگ شخصی ارد نظری نوشتم،  که در زیر مشاهده می کنید،  و او نظر مرا تأیید نکرد،  که هیچ بلکه به اشتباه یا دروغ مرا یار همراه خواند،  و نیز به اشتباه یا دروغ ماندانا را هم داخل نظر من نمود،  تصویر A از عکس شماره 6209.  حدود دو ماه قبل از نظر من،  اولین کسی که بعد از پست وبلاگ او نظر نوشته بود،  همین ماندانا بود،  که درست مانند وبلاگ ناصر پور پیرار عمل شده،  و همیشه بعد از هر پست یک نام الکی می آید،  و در نظرات وبلاگ کلی از او تعریف می کند،  مانند کاری که ماندانا آذری در وبلاگ ارد کرده است،  تصویر B عکس شماره 6209.

      عین نظر فرد کذایی ماندنا را در زیر کپی نموده ام،  تاکنون در مدت چند سال وبلاگ نویسی،  اندکی از این نوع در وبلاگ نظر نوشته اند،  افرادی که معلوم نیست ایرانی یا انیرانی هستند،  پدر و مادر آنها کیستند و اهل کجا هستند.  همانگونه که گفتم جوان ایرانی به خوبی نظر و پرسش را می نویسد،  و یا نقد می کند،  نمونه آن در نظرات وبلاگ انوش راوید بفراوانی وجود دارد،  و من نیز از این نقد و نظرها لذت می برم،  و استفاده می کنم،  اما دشمنان تاریخی ملت ایران فقط چون همین ماندانای کذایی،  ناسزا و اهانت می نویسند.

            جمعه 28 بهمن1390 ساعت: 18:35             توسط:ماندانا

نظریه قاره کهن حکیم ارد بزرگ را بازنویسی کردی ! اونهم به چه شکل مسخره ایی ! اسم حکیم ارد بزرگ رو هم که برداشتی؟!!!

آقا انوش،  میهن پرستی یا دروغگویی!  با این کارت آبروی هر چی میهن پرست بود بردی،  خوب هر کسی بیاد و این صفحه رو ببینه بهت می خنده و تو دلش می گه:  ای مگس عرصه سیمرغ .....

*  نظر من که در وبلاگ ارد یا حکیم اصطلاحی ماندانا نوشتم:

درود به حکیم ارد بزرگ

ضمن سپاس از توجه و زحمات حضرت عالی،  غرض از مزاحمت،  مطالعه مجدد مطالب و گفته های وزین شما،  و نیز ابراز گله از اهانت یکی از هواداران وبلاگ شما،  بنام ماندانا آذری می باشد،  که این فرد در نظرات وبلاگ من اهانت بمن نوشته است،  خواهشاً به آنها بگویید،  در شان خوانندگان و هواداران حکیم ارد بزرگ چنین گفته های نمی باشد.  در ضمن خوشحال می شوم کمی نظر و توجه به وبلاگ من هم بفرمایید.

نوشته اهانت آمیز ماندانا آذری:

آقا انوش،  میهن پرستی یا دروغگویی!  با این کارت آبروی هر چی میهن پرست بود بردی،  خوب هر کسی بیاد و این صفحه رو ببینه بهت می خنده و تو دلش می گه:  ای مگس عرصه سیمرغ .....

   نظر فوق را با کلی عزت و احترام در وبلاگ این شخص نوشتم،  و خواستم ببینم چه عکس العملی دارد،  ایشان بجای تأیید و یا پاسخگویی فقط چنین نوشت:

    از یاران همراه ماندنا و انوش گرامی هم پوزش می خواهم،  که نتوانستم پیام هایشان را منتشر سازم.

   توجه کنید،  من نظر نوشتم که نه اهانت داشت نه مشکل،  و او برابر با آزادی قلم و اندیشه که مثلاً خواسته اش می باشد،  باید آنرا تأیید می کرد،  تا تعداد دیگری از جوانان بتوانند از آن طریق،  با وبلاگ من آشنا و آگاه شوند،  و احتمالاً اغفال جریان های مشکوک نشوند.  او مرا یاران همراه خواند،  و نام ماندنا را هم الکی اضافه کرده،  در صورتی این اسم کذایی چندین بار نظر های مختلف نوشته شده در آن وبلاگ دارد،  و این نظر بخصوص از من بود نه فرد دیگر.  مجموع این اتفاقات بهانه و فرصت بمن داد،  تا متن نظریه قاره کهن ارد را تفسیر کنم.  گاهی غفلت و کوتاهی از این موارد مشکلاتی غیر قابل جبران پیش می آورد،  مانند ماجرای فرقه آنوم سال 95 در ژاپن،  که رهبر فرقه با پیدا کردن چند جوان ساده و نا آگاه،  ملتی را به عزا نشاند.

عکس تصویر صفحه نظرات وبلاگ ارد،  عکس شماره 6209 .

نقد نظریه قاره کهن ارد

      در زیر ایده قاره کهن ارد است،  که از وبلاگ این شخص کپی کرده ام،  و آنرا بررسی می کنم،  البته خود ایشان در همین ایده،  چنین تقاضایی از عموم داشته اند.  امیدوارم جوانان باهوش ایران،  با مطالعه دقیق مطالب وبلاگ من،  آنها را هم به نقد و تفسیر مشروح و مفصل بگیرند،  تا در نهایت این کارها باعث رشد و شکوفایی فکری شود.

   ایده "قاره کهن"  ارد OROD    دهم شهریور ۱۳۸۵ (۱ سپتامبر ۲۰۰۶)

   خاور و باختر:  واژه گان خاور (شرق) و باختر (مغرب) در سامانه جهانی به چه گونه است.  خاور کدام سرزمین؟  و باختر کجاست؟  چه رازی در پس این واژگان است؟!  امروز پرده از رازی پزرگ بر خواهم داشت!  می دانم هر آزده ای اگر پایش را بدرون یافته هایم بگذارد، دیگر از آن پا پس نخواهد کشید.   شایان گفتن است در نوشتار زیر هر گاه نام ” قاره کهن” و یا ”سرزمین ما ” آورده می شود روی سخنم سرزمین هایست که کشورهای قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستا ، افغانستان، شمال باختری هندوستان (سرزمین کشمیر)، پاکستان، ایران، عراق، ترکیه، سوریه، لبنان، قبرس، نیمروزی ترین (جنوبی ترین) بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا نیمروز اکراین، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بر روی آن جای دارند.

      تعریف های ساده از جغرافیا مانند خاور و باختر،  برای مقاله قاره کهن من بی معنی بوده است،  همچنین من از کجا بدانم هر که وارد وبلاگ من شد،  از آن بیرون نخواهد رفت،  این نیز در مقاله من جایی ندارد.  من چگونه می توانم مردمان کشور های دیگر را از سرزمین ما بدانم،  در صورتی که هیچ نشانه ای از آنها برای این موضوع وجود ندارد.  مثلاً در کشور ازبکستان که حدود یک سوم از جمعیت تاجیک هستند،  و بخشی مردم ازبکند و اسامی شاهنامه ای دارند،  ولی بطور کلی مخالف تاجیکها هستند،  زیرا تبلیغات استعمار و امپریالیسم دست بالا را دارد،  و این گونه موارد در قاره کهن من بطور کلی دیدگاه دیگری دارند.

   مهم:  حذف شبه جزیره عربستان از نقشه قاره کهن،  باعث حذف تمام کشور های عربی و پاکستان خواهد شد،  و این از نظر زمین شناسی و تاریخی و اقتصادی و سیاسی،  بر خلاف مقاله قاره کهن من است.  اینجا و با این حذف نوعی شونیسم حاکم بر ایده ارد شده،  و باعث درگیر شدن بقیه تیره های انسانی قاره کهن با ایرانی آریایی می شود،  که کاملاً بر خلاف مقاله قاره کهن من است.  باید بررسی شود این شونیسم،  که در ایده قاره کهن ارد دیده می شود،  چگونه و چرا وجود دارد،  آیا از نفوذ تاریخی استعمار و امپریالیسم سر چشمه گرفته،  یا موارد دیگری مسبب آن است.

   در آغاز چند پرسش:  با نگرش بر پیشینه فرهنگ ، منش و بافت بومی چه همانندی میان مردم ”سرزمین ما”  با خاور جهان (فیلیپین، تایلند، کامبوج، ژاپن، چین …) می توان دید؟  ما چه همریشگی با چپره (جامعه) و توده مردم آنها داریم؟  چرا هنگامی که به اروپا می نگریم آنان را همگن تر می بینیم؟

      این چند پرسش از نظر مقاله قاره کهن من بی معنی است،  نمونه بی معنی بودن آن بوضوح در نظرات نوشته شده،  در پای نظریه قاره کهن ارد مشخص است،  هیچ فردی به این پرسشها پاسخی و اهمیتی نداده است.

   چهار منش مردم جهان ــ     یک – خاور:  در خاور جهان،  برگرفته از چین و کشور های گرداگرد آن،  احساسات و انگاره پردازی (افسانه ای، خیالبافی) میاندار است.  با نگاهی به اندیشه های بودا، کنفسیوس و تائو می بینیم بیشتر رفتار های آنها احساسی است،  و در هنر هایی همچون خوشنویسی و نگارگری این احساس بیشتر دیده می شود.  چند گزینه:   -  ناسازگاری احساسی چین بر سر دیدار نخست وزیران ژاپن از یک نیایشگاه دیرینه.  -  گروهک های نو پای انگاره پرداز در ژاپن و یا چین که گاهی خوی سیتزه جویانه به خود می گیرند.  -  جشنها و بزمهایی همچون رقص اژدها.  -  در ورزش نیز آنان پرشتاب و احساسی همچون ورزش های بومی خویش رفتار می کنند.  -  بزم چای نمونه دیگر آن است.

      در قاره کهن من هرگز به دیگر ملل کاری نداشته ام،  که چگونه بوده و هستند،  از نظر من این بر خلاف خواسته ایجاد تز و تفکر برای یک قاره تاریخی است،  این موضوعات باید در بحث های جامعه شناسی جهانی و این قبیل مطرح شود،  نه در این ایده.

   دو –  باختر:  وارون بر این در باختر گواه (شاهد) مَنشی همواره مادی هستیم آنچه رویکرد پایه را بر دوش دارد بازار سرمایه و سود بیشتر مادی است اروپائیان برخورداری از درآمد بیشتر را پیشتر، به گونه ای نابهنجار (غیر قانونی) بکار گرفته اند. مکیدن خون سرزمین های گوناگون بدست آنها گویای حس سودجویی آنهاست، بیشتر ناسازگاری های چپیره های (جوامع) اروپایی تا یک سده پیش بیشتر برای بخش بندی داشته های (ثروت) سرزمینهای دیگر جهان بوده است و دیدیم این درگیری ها به نخستین جنگ جهانی انجامید و پس از آن توفان جنگ دوم جهانی، که به خونخواهی از جنگ نخست وزید.  با نگاهی به اندیشه های آدلف هیتلر در نامه “نبرد من” می بینیم همواره دیدگاه آنها بیشتر خوراندن افرنگ (اروپایی) بدست مردم سرزمین های گسترده تر خاوری است. نگاه اروپائیان نگاهی است خود خواهانه. آنها هیچگاه از خود نپرسیدند این تاراج آبادها (مستعمرات)، خود دارای فرهنگ و پیشینه و شناسه ای با ارزش هستند آنها به توشه ها و داشته های یک کشور ناتوان می نگرند، نگاه سود جویانه آنها از آغاز پدید آمدنشان بوده و همچنان ادامه دارد.

از نظر من اهانت به مردم یک قاره دیگر غیر ممکن است دیدگاه من در استعمار و امپریالیسم است نه مردم شرافتمند و تاریخی و دانای اروپا که خود قربانی استعمار و امپریالیسم بوده و هستند،  این دیدگاه کاملاً با مقاله قاره کهن من متفاوت است.

   گزینه ای دیگر:  کسی برخودار از سامان شهروند پذیری (قانون مهاجرت) آنها می گردد که بیشترین سود مادی را برای آنها داشته باشد.  برخورد آنها با ترکیه برای پیوستن به سازمان (اتحادیه) اروپا نماینگر این گفته است.

      این اهانت به قوانین اتحادیه اروپا است،  از نظر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مقاله قاره کهن من،  این نوع نوشتن کاملاً ترد شده،  و غیر قابل گفتن است،  این موضوع باید در جای دیگر،  و بحث متفاوت ارائه شود.

   سه –  قاره کهن     و اما “سرزمین ما”  :  دارای مردمی میانه رو، آزرم گرا و ادبمند می باشند مردمی هستند که از احساسات و مادیگرایی با نیروی خرد به اندازه بهره می برند. این مردم میانه رو همانا در میانه جهان می زیند، در سرزمینی زندگی می کنیم که برآیند رفتار ما خاور و باختر را برای تاراج آن به تلاش واداشته، گنج پنهان خداوندی در این سرزمین همواره هویدا بوده است.

      تعریف ملت های تاریخی قاره کهن در بحث مقاله قاره کهن من لینک می خورد،  به مقالات دیگر و ارتباط مستقیم به مقاله قاره کهن من ندارد.  نوشتن نکته هایی مانند:  رفتار ما،  تحلیل دارد،  الکی که حاصل نشده،  این نیز لینک های متعدد دارد،  مثلاً یکی از آنها در تمدن آریایی ایرانی است،  و کاملاً متفاوت با تز مورد نظر ماندانا کذایی است.

   چهار –  بومیان:  مردم قاره آفریقا به جز کشور مصر (مصر منش و خویی نزدیک به قاره کهن دارد) و سرزمین های بومی قاره های آسیا، آمریکا و استرالیا دارای فرهنگی خویشاوندی و تبارگرا می باشند نگاه آنها بیشتر به تبار و شهر خویش بسته است. آنها پهنه پیوستگی شان را به روشهای گوناگونی اندک ساخته اند.  بیشتر گسست اندیشه و منش بومیان با ساکنان قاره کهن در آن است که آنها پافشاری بر بده بستانهای فرهنگی با دیگر فرهنگها و یا گسترده تر نمودن آرمانها و اندیشه خویش نمی بینند. در حالی که چپیرهای قاره کهن بخت خویش را در داد و ستد گسترده تر و پخش یافته های خود می دانند.  بومیان برای داد و ستدهای خود سامان و هنجار ویژه و استواری دارند که بیشتر رویه درونی (جنبه داخلی) دارد آنان بجای ”احساس” خاور زمین از ”خوی آهنین” و بجای “سودجویی” باختر به “بسندگی و شکیبایی” روی آورده اند.

      متن فوق نیز در مقاله کاره کهن من جایی ندارد،  هم بی معنی و هم اهانت به دیگر ملل است،  برای معنی دار شدن نیاز به تحقیق و تحلیل در مقاله های مفصل دارد،  که کم  بیش در وبلاگ من نوشته هستند،  نه در مقاله قاره کهن من.

   هشدار:  سرزمین های کوچ نشین (مهاجر نشین)، دارای منش و خوی ویژه نمی باشند قاره آمریکا و استرالیا پهنه ای بزرگ از کوچندگان ناهمگون است پس صدها سال با یک برآیند همگیر بازه (فاصله) دارند.  هشداری دیگر:  در کشورهای ساتراپ های پیوسته (ایالات متحده) آمریکا، کانادا و استرالیا از برای بودن اروپائیان در بافت زورمند چپیره آنجا، به روشنی می توان چهره پنهانی و سود جوی باختر را دید.

      امثال متن فوق در مقاله قاره کهن من جایی ندارند،  چون کاملاً بی ربط به موضوع می باشند،  و چه بسا از نظر مردمان آن کشورها نیز اهانت حساب شوند.

   ریشه آشوب:  دانشمندان باختر در یک بررسی پیشینه ای (تاریخی) به این فرآیند رسیدند که باید چنبره ای (حلقه ای) بزرگتر از مرز های سیاسی بین خود و همچنین ”سرزمین ما” به گونه نادیدنی بکشند.  این آغاز پیدایش قاره اروپا شد و به پیروی از آن دیگر سرزمینها نیز نام قاره به خود گرفتند اروپائیان دشمنی میان خود را با چنبره ای به نام اروپای یکپارچه بهبود بخشیدند که البته همیشه نیز نتوانسته آنها را یکدست نگاه دارد.  شاید ساختن قاره در سرزمین آنها سبب همگونی بیشتر در میان آنها گشت اما به بهای بلعیدن قاره کهن، اندکی را اروپا و سرزمینی بزرگ را آسیا.

      در متن فوق عدم حداقل آگاهی از تاریخ و تاریخ اجتماعی پیداست،  در مقاله قاره کهن من با لینک به مطالبی مانند ساختارهای تاریخی اجتماع،  و غیره می باشد.

   اروپائیان دشمنان خویش را به یک گونه می پندارند.  مردمان قاره کهن همچون آنان تاراجگر نبودند. این رویداد آنگونه گشت که در پیشینه آنان همواره به شیوه های گوناگون به سوی قاره کهن بتازند و با آن که رفتاری ددمنشانه از خود به نمایش می گذاردند همواره مردم قاره کهن را ”بربر” می نامیدند.  این رویداد درباره پیشینه کهن نیست با نگاهی به لشکرکشی فرمانروایان اروپا در ۲۰۰ سال گذشته خواهید دید بارها اروپائیان تلاش نمودند به سرزمین ما نزدیک شوند، اگر این پیشامد رخ می داد شاید روزگار قاره کهن امروز به گونه دیگری بود.

      این متن نیز اهانت به مردم اروپا است،  که در مقاله قاره کهن من جایی ندارد،  در این ایده ارد همیشه جای استعمار و امپریالیسم خالی است،  و با مقاله های من کاملاً متفاوت است.  عقیده دارم هر فردی که این موضوع مهم تاریخی را نشناخته و یا معرفی نکرده،  دو علت دارد یا نا آگاه به مسائل تاریخی است،  یا مزدور آنها می باشد.

   سود اروپائیان:  امروزه اروپائیان می دانند برآیند ادامه کمین قاره کهن بدست خاور زمین، بافت شگفت و دگرگونی را پدید آورده است به این گونه مردم این سرزمین بزرگ هیچگاه نمی توانند یگانه شوند و در پی آن نگرانی برای سود جویی های آنان فراهم سازند. روشن تر آنکه بافت ناهمگون امروز جلودار پیوندهای همیشگی میان آنان خواهد شد. سازمان هایی همچون آسه آن، شانگهای، دریای پارس (خلیج فارس) و اکو میوه این ناراستی است و بر پاد (خلاف) چهره کنونی آسیا، کشورهای اروپایی با پیشینه هم ریشه و یکدست تر بودن دارای توان بیشتری برای رسیدن به همگرایی هستند.

      این جملات کمی درهم و نامفهوم هستند،  و بطور کلی اهانت به مردمان اروپا و دیگر جهان،  و سازمان های نامبرده می باشد،  این گونه نگارش در قاره کهن من جایی ندارد.

   چرا خاور و باختر؟  شاید بپرسید این رویداد چه دردی را داروست؟ که ما بخشی از پیکره قاره کهن باشیم و یا خاوری و یا باختری؟  آشکار است که نام ها می توانند خود دارای اندیشه و توان باشند نام ها شناسنه، گوهره و نشان پیشینه ماست.  نام می تواند پویا و پرورنده باشد.  نام می تواند یار و توان پیوستن و یکپارچگی یک سرزمین باشد.  به تاراج رفتن نمادهای فرهنگ دیرینه ما در دو سده گذشته باختر از ندانم کاری سران کشورهای قاره کهن سود جسته و بسیاری از دانش ها و آفرینش های فرهنگ ما را به یغما برده است. آنها برای هنجار بخشیدن کار خود دیوان های ویژه ای ساختند و دانش جهان تا به آن روزگار را به نام خود نموده و برای هر دانشی یک تن از میان خود را گزینش و سپس به نام نماد دانش و فر، با پررویی پایان ناپذیری بر همه بزرگان گیتی پیش شمردند.  آغاز فرهنگ و پیشینه سرزمین ما همچون مردم سالاری (دموکراسی) و یا دانش هایی همچون شهر سازی، کیمیا (شیمی)، هامار (ریاضیات) و هند چک (هندسه)، اختر شناسی، برید (ارتباطات) و در پایان سرایش و نگارش (ادبیات) را به نام خود به گونه ای دروغین پخش نمودند.  دانشمندان سرزمین ما هنگامی پی به ریشه داستان بردند که دیگر خیلی دیر شده بود. کاش این موارد به دانشها پایان می یافت. آنان خود را پدید آورندگان نخستین هنرهای بشری همچون نمایش، نگارگری، پیکر تراشی، آهنگ سازی و دهها نمونه دیگر دانسته و با ناکسی همه را که به گونه ای پر گواه از آن پیشینه مردم سرزمین ماست را در نفیر و کرنا به سود خود به جهانیان شناسانده اند.

      تعریف نام یا هر تعریف دیگری در مقاله های من،  منجمله قاره کهن،  لینک دارند،  چون نیاز به توضیح و تاریخ نگاری است،  ولی در اینجا با دو سه سطر نوشته شده است،  و کاملاً با مقاله من متفاوت است.  در این چند سطر بالا اهانت به سران قاره کهن شده است،  بدون اینکه لینک و یا تحقیق و تحلیل ارائه شود،  و نیز اهانت چند باره به اروپائیان دارد،  برای اینکه دروغ گویی کرده اند،  بدون هیچ تعلیل و تفسیر،  در مقاله های من همه دارای لینک هستند.

   پندار تاراجگر باختر:  سرنامهای مرزبندی کنونی قاره ها را اروپائیان نوشته اند.  آنان آرزوها و پندارهای تاراجگر خویش را نیز به گونه پلیدی به نمایش گذارده اند.  به گستره مرزهای سرزمین امروزی اروپا نگاهی بیفکنید.  این مرزها با هیچ گواهی نمی تواند درست باشد!  آنان زبانه مرز خویش را تا شمال ایران کنونی و تا دل روسیه پیش برده اند شاید نیازی به گفتن نباشد که هیچگاه آنها به این مرزهای دور دست نیافته اند.  این گمان می رود آنان از پس شکست ها و خواری های جنگی خود، بدین گونه تاوان خواسته اند. بی گمان این یک تاخت و تاز آشکار است.  می دانیم نزدیک ترین کشورهای شمال خاوری یونان (کشورهای کرانه دریای سیاه)، دارای فرهنگ و ریشه مردم قاره کهن هستند.  ایدر مرزهای قاره امروزی اروپا نمی تواند جایی برای پذیرش داشته باشد. این مرزها ساخته انگاره بیمار کاخ های سرد و برهنه یونانیان است و گویای تاخت و تازی نمادین به درون بافتهای توانمند قاره کهن. به نمونه های زیر بنگرید آیا می توانید ناتوانمندی لازم را برای براندازی آن گرفتاریها در خاور و باختر دریابید؟

      در مقاله قاره کهن من کاری بدیگران و قاره های دیگر ندارم،  که چگونه مرز بندی کرده اند و چرا کرده اند،  هر کدام از این مطالب در لینک های و مقاله های جداگانه شرح داده شده،  نه در خود مقاله و فقط در چند سطر،  این کاملاً متفاوت با مقاله قاره کهن من است.

   آشوبسرای ( بحران) کشمیر:  آیا جنگ در آنجا خاموش شد؟ چرا کشمیر با فرهنگی بسیار دراز، به چنین دردی دچار شده آیا کشمیر داشته هندوستان است و یا پاکستان؟ برای ما جای خواستی نیست مهم این است که آنجا بخشی از پیکره و پیشینه قاره کهن است.  آشوبسرای بالکان:  در گسست یوگسلاوی گواه بودیم اروپا از نگاهداشت آن ناتوان بود. چرا مردم سرزمین ما در برابر این رویداد بسیار کنجکاو بود؟ و چرا اروپائیان تا واپسین دم از میانجیگری قاره کهن در اینباره جلوگیری کردند؟  آشوبسرای گرجستان:  افزون خواهی اروپائیان در آشوب ناپایان گرجستان هم دیدنی و شگفت آور است آنان هنوز نتوانسته اند میان سود خود در مسکو و تفلیس یکی را بر گزینند و این کشور با فرهنگ و پیشینه ای بزرگ هم چنان دچار آسیب های بی شمار است.  آشوبسرای قره باغ:  سازمان اروپا کوشید پاییدن (کنترل) جنگ در بنا گوش ایران و ترکیه را خود بدست بگیرد و دیدیم نقش آنها از اندازه یک میانجی ناتوان بیش نرفت.  آشوبهای مانند این باید در قاره کهن و به بگونه ای درست به پایان رسد چون ترس از جنگ برای دو کشور نارسایهای بیشتر در پی دارد.

      گفتن و نوشتن این گونه درباره موضوعات داخلی کشور های دیگر،  در مقاله قاره کهن من جایی ندارد،  به این قبیل مسائل در مقالات دیگر رسیدگی کرده ام،  نه در مقاله قاره کهن،  زیرا نیاز به تعلیل و تحلیل های گسترده دارند،  و در این مورد نیز بطور کلی با دیدگاه من تفاوت وجود دارد.

   نکاتی آموزنده از فروپاشی سازمان همبستگی شوروی:  آنگاه که سازمان همبستگی (اتحاد جماهیر) شوروی از هم پاشید همانگونه که استونی، لیتوانی و مولداوی در باختری ترین سرزمین روسیه به سوی لهستان و اروپا کشیده شدند، کشورهای تازه پا گرفته قاره کهن با شتاب به هم نزدیک شدند آنان بدنبال همریشگی بودند، شور و شادی میان مردم کشورهای همسایه برای پیدایش داد و ستد همه سویه پدیدار گشت.

      این بحث نیز در مقاله کهن من جایی ندارد،  زیرا بسیار گسترده است و در چند سطر نمی شود و اشتباه و گمراهی و سوء تفاهم می آورد،  در مقاله های دیگر وبلاگ به آنها رسیده و می رسم.

   تخم دورویی باختر:  باختر با دانستن این پیشینه که همگرایی می تواند به زیان آنها بینجامد با پاشیدن تخم درویی جلودار پیدایش ساختاری توانمند در این سرزمین شد رسانه های آنها همواره از هماوردی (رقابت) ایران، ترکیه و پاکستان برای برخورداری از سود بیشتر در این کشورها گزارش می دادند و بدین گونه پیرامون را تیره و تار نمودند.  برآیند رفتار باختر:  همانا میان مردم قاره کهن دوستی مالا مال است ما همواره دارای یک پیشینه همریشه هستیم.  در آغاز راه برخی از سیاسیون رفتار نادرست نموده و با سخن باختریان هم آوا شدند اما با خواست مردم، روند همکاریهای فرهنگی، دانشی و ارزی (اقتصادی) همچنان گسترده راه خود را می پیماید.  خاور در بوته ارزیابی:  گفتگوهایی که گذشت به چم (معنای) پاک بودن خاوریان نیست.  برای نمونه اگر نگاهی به سازمانهای گوناگون ورزشی آسیا بیفکنید! خواهید دید بیشتر آنها در خاور دور جای دارند؟!   خواسته آنان چه اندازه با رویه ورزش این قاره برابر است!  سالهاست ورزشکاران سرزمین ما در گرداب این نمایندگان ورزش آسیا گرفتارند و راه درمانی هم نیست این چپیره ها (مجامع) نگاهبان سود کشورهای خاور دور هستند سازمان کشورهای عربی بدبختانه بسیار دهشتناک تر رفتار می کنند.  تنها ورزش بدین درد گرفتار نیست سازمانهای دیگر آسیایی نیز چنین روندی را می پیمایند.  سالهاست گفتگو از یک آگه رسانی (خبرگزاری) آسیایی بزرگ است و می بینید آگه رسانی های چینی و ژاپنی در یک هماورد فشرده تلاش در گرفتن این پهنه را به سود خویش دارند و شگفت آنکه مردم قاره کهن باید خوار ترین گزارشهای آنان را ببینند و آشکار ترین گزارشهای سرزمین خویش را از اندک رسانه های درونی و یا از رسانه های باختر! بگیرند. این را چگونه می شود پاسخگو بود.

      این قبیل متن ها که اهانت به اروپا و شرق و غرب و سازمان های عربی و غیره دارند،  در مقاله قاره کهن من جایی ندارند،  چون در آن رابطه و برای اهانت به مردمان دیگر کشورها نیست،  مقاله من برای هدف مشخص است،  بدین منظور به سخن وبلاگ مراجعه شود.

   بازیگران آسیا:  دو دسته آسیای دوری ها (ژاپن، چین، کره، .…) و تازی ها (عربها) بر آسیا سوارند برای اینکه شمار آرایشان بیشتر است.  سازمانهای ارزی (اقتصادی) آنان گویایی بافت بومی و یکدست سرزمین آنهاست.  نپذیرفتن دیدگاه ”راه ابریشم”  خاوریها بویژه ژاپن و چین تنها گزینه ای که تا کنون برای نگاه داشتن یکپارچگی آسیا آفریده اند همانا ”راه (جاده) ابریشم” است.  و اما چرا ابریشم؟!  این را باید از ژاپنی ها و چینی ها پرسید!  راهی برای پیوند سرزمین ما با آنها بوده است سرنام (عنوان) ابریشم هم نشانه سود خواهی آنها و چیرگی بر پیشینه دیرینه آن است آنان هماورد خودرو (مسابقات رالی) و یا داستانهای سیمایی (سریالهای تلویزیونی) در راستای گسترش این دیدگاه به گونه ای یک سویه ترتیب داده و یا ساخته اند. آنچه مردم قاره کهن به آنها بخشیده اند اگر همچون ابریشم مادی نباشد اما در ارزش گذاری از ابریشم بسیار با ارزشتر است.  به گفته یکی از برجسته ترین دانشمندان چین ادب و خرد آنها در گروی فرهنگ سرزمین ماست. آنها از "راه ایران” ۴۰۰ سال پس از نگارش “شاهنامه” بکلک استاد فردوسی، سروده های او را بی کم و کاست به چینی برگردانده و همه سرنامها و نامها را برای خود بدلخواه بر می گردانند و بر پایه آن سروده ها، صدها نمایش کهربایی (فیلم سینمایی) رزمی ساخته اند! … بله راه ایران و نه ابریشم …  غوغا سالاری هنر چینی ها است.

      در وبلاگم راه ابریشم خود تاریخی جدا دارد،  نه در مقاله قاره کهن من،  به تاریخ راه ابریشم مراجعه شود. همچنین ادامه اهانت به مردمان دیگر،  که از قول یک دانشمند برای مردم چین نوشته شده است،  این نوشته ها در مقاله قاره کهن من جایی ندارند.  مردم چین خود دارای تاریخ و فرهنگ عالی هستند،  نه اینکه غوغا سالاری را هنر آنها بدانیم،  که کلاً با مقاله قاره کهن من متفاوت است،  به تاریخ کشور چین مراجعه شود.

   در آغاز چند گزینه کلیدی:  -  خاموشی چینی ها در درگیری های جهانی نباید بر آشتی جویی آنان گذاشته شود. آنان زمانی که گمان کنند آماده رویارویی هستند از هیچ گونه کرداری فرو گذار نخواهند بود.  نمونه آشکار آن را در کامبوج دیدیم جنگی با هزار هزار (یک میلیون) کشته!.  آنان آدمیان نازک بدنی (ظریفی) هستند و به همین گونه در سیاست بخش بیرونی (خارجی) خود نیز بسیار نرم رفتار می کنند اما این رویکرد نباید ما را به دام بیندازد.   -  تایوان در گذشته بخشی از چین بوده است چینی ها در ۵۰ سال گذشته، به هزار گونه تلاش نمودند تا آن سرزمین را پس بگیرند و البته بیشتر این روش ها همراه با نشان دادن چنگ و دندان ارتش بوده است.  بر همه ما روشن است که همه کشورهای با فرهنگ و با پیشینه ای کهن در دهها سال گذشته به شیوه های گوناگون کوچک شده اند اما اینکه امروز برای پیوستن دوباره چنگ و دندان به سوی آنها نشان بدهیم کاری شگفت آور است باور کنید اگر مردم و برگزیدگان این کشورها بفهمند که پیوند نیاز است، همچون پیوستن دو آلمان، این پیشامد رخ می نماید، اما اگر این آمادگی نباشد هر گامی به دورتر شدن خواهد انجامید. بویژه آنکه در تایوان سامانه چند گروهی (نظام چند حزبی) فرمانرو است و  -  چنانچه دیدیم برای اینکه چینی ها هماورد (مسابقات) المپیک را به کشور خود بکشند از هر رفتار نمایشی فرو گذار نکردند و هر روز به گونه ای از زنجیره انسانی بر دیوار چین گرفته تا همایش در گردراه (میدان) “تیان آن من” و یا بزمهای گوناگون در باشگاه های ورزشی همه و همه برای فشار بر اندیشه جهانیان بود تا سرانجام به خواسته خود رسیدند.   مبادا با جنجال آفرینی چینی ها و همین طور دیگر کشورهای خاور دور از پیدایش قاره ای کهن در میان خود روی برگردانیم. باید باور کرد آنها هر کاری برای نگاهداری جایگاه برتر خویش انجام خواهند داد.

      این گونه مطالب که به نوعی اهانت به مردم چین است،  در مقاله قاره کهن من جایی ندارد،  و کاملاً متضاد با نگرش هایم می باشد،  برای ایجاد قاره کهن اینگونه گفته های از نظر من کاملاً اشتباه است،  و رد می شود.  هر کدام از این بحثها را در وبلاگم جدا بررسی کردم،  و در صورت نیاز با تعلیل و تحلیل بیشتر ادامه خواهم داد،  نه در چند سطر که گمراهی و اشتباه بیاورد.

   گردش توانمندی:  گردش توانمندی (قدرت) از باختر به خاور با این روند کاریست پرهیز ناپذیر. براین باورم با یک همگرایی، در قاره کهن می توانیم به بالندگی و پویندگی شتابان و همه سویه دست یابیم.  با این گفته، دور می دانم توانمندی در یک یا دو بخش جهان چگالی (متمرکز) یابد.  آستانه:  از همه شما می خواهم بی هیچ پیش داوری به سخنانم بنگرید و بی درنگ می گویم که ما در آستانه یک پیش خواست (تصمیم) بزرگ هستیم.  دانشمندان:  بودن صدها سراینده و دانشمند در پیشینه همریشه ما، که با بخشبندی مرزهای امروزین، نمی توان آنها را در زمره شهروندان یک کشور ویژه دانست همچون مولوی، ابوریحان بیرونی، پور سینا، اقبال لاهوری، خواجه عبدالله انصاری، بیدل، خوارزمی، مروزی، مخدوم قلی، ناصر خسرو، رودکی، نظامی گنجوی و دهها نمونه دیگر خود نشان یگانگی ماست.  ورزش:  در ورزشها و بازیهای بومی این نزدیکی ها نمودی دیداری تر دارد همچون ورزشهای باستانی و پهلوانی.  حکیم فردوسی:  همریشگی در قاره کهن را به روشنی در عشق به استاد فردوسی می توانیم ببینیم خوشبختانه یکی از میهمانان همایش جهانی فردوسی (سال ۱۳۶۹ دانشگاه تهران) بودم برگزیدگان بیش از صد و اندی کشور آمده بودند. برایم دلبستگی و دانایی بی مانند استادان کشورهای قاره کهن نسبت به منش و نگاه خردمندانه فردوسی به جهان، که برآیند آرمانها و دیدگاه مردم این قاره است جای شگفتی و شادمانی داشت.  راه بی بازگشت:  داد و ستد گسترده فرهنگی میان خردمندان و مردم، نزدیکی سیاستمداران این سرزمین را بر پاد (علیرغم) گرایش باختر پدید خواهد شد.  خواسته نزدیکی ما راهیست بی بازگشت از آن سو که مردم و برگزیدگان ما زودتر از سیاسیون به همگرایی بیشتر تن داده اند.  قاره کهن:  امروز بایسته است که ما کهن ترین سرزمین جهان را که گهواره فرهنگ، دانش و هنر است را به نام ” قاره کهن” گرد آوریم و این را شالوده پیوستگی پیشینه ای میان مردم سرزمین های مادریمان گردانیم.  کهن به چم (معنای) دیرین، دیرینه و کامل است. ریشه آن پهلویست و می تواند نامی سترگ برای سرزمین آسیم (معظم) ما باشد.

   همانگونه که در متن فوق خواسته شده است،  این ایده قاره کهن را بررسی کردم،  و مطابق همین خواسته نمی توان براحتی از آن گذشت،  و گفته شده در آستانه یک تصمیم بزرگ من دراری هستیم،  تصمیمی که در هیچ مجمع بین المللی مطرح نشده است.

   نگاهی به مرگ ایرج:  اگر به پیشینه فر و شکوه کشورهای قاره کهن نگاهی بیفکنیم خواهیم دید همه ما خویشاوندانی بسیار نزدیک هستیم به نیرنگهای گوناگون از هم بدور افتاده ایم و بدبختانه امروز هر یک سنگی به سینه می زنیم.  بی هیچ بزرگ نمایی استاد فردوسی والاترین خدمت را در همگرایی این سرزمین به خرج داده است. در اثر جاودانه او می خوانیم که فریدون پادشاه اساطیری سه فرزند داشت به نامهای تور و سلم و ایرج.  تور را به خاور (سرزمین امروزی چین) و فرزندی را به باختر کشورش که اروپا باشد فرستاد و مرکز فرمانروایی خویش که قاره کهن است را به ایرج ، پاک ترین فرزندش سپرد.  جالب است که بدانید نخستین کسی که از این میان کشته می شود همان ایرج است!  او با نیرنگ برادرانش در خاور و باختر کشته می شود.  و گویا این آرزوی دیرین سلم و تور امروز به بار نشسته است !!!  فرزندان ایرج هنوز نتوانسته اند سرچشمه خرد جهان را در قاره کهن همگن کنند .....  پایان نظریه قاره کهن

      این مورد فوق نیز با نظرات من کاملاً متفاوت است،  زیرا ایده قاره کهن ارد،  چین استان ایران را به کشور چین برده،  رومیه ایران را به اروپا واگذار کرده.  برای آگاهی به نام های جغرافیایی تاریخی در این وبلاگ،  یا جغرافیایی تاریخی ایران و یا استانهای تاریخی ایران مراجعه نمایید.

      ماندای کذایی می بینید که مقاله وبلاگ قاره کهن من،  کاملاً با ایده قاره کهن ارد متفاوت است،  و از دیدگاه و دانش من،  که در این نقد نوشتم،  آن ایده قابل قبول نمی باشد.  توجه نمایید:  از نظر من بخشی از ایده قاره کهن ارد را می توان به نوعی،  سازمان گسترش فرهنگی ایران باستان،  یا اتحادیه فرهنگی کشور های اساطیر تاریخی ایران،  یا این قبیل نامید.

      ماندانای کذایی یعنی ماندانای دروغی یا کسی که نامش ماندانا نیست،  منظور اهانت نمی باشد،  اگر نام این شخص  واقعاً ماندانا آذری است،  در نظرات وبلاگ توضیح بنویسد.  مثلاً من انوش راوید با نام و آدرس های واقعی خودم در وبلاگ هستم،  آدرس:  روستای چلاسر و جل،  تلفن هم خواستید می دهم.

عکس انوش راوید در حیاط منزل در روستای زیبا،  عکس شماره 156 .

   کلیک کنید:  حکومت چایمریکا

   کلیک کنید:  تحلیل گذر های تاریخی

   کلیک کنید:  تاریخ معرکه گیری در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   انوش راوید //  Anoush Raavid  ///   

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد