پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir
پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

دانایی برترین سلاح تاریخ

تاریخ تیز ترین سلاح تاریخ

      همیشه تاریخ و بویژه در دوره استعمار،  برای اینکه کشوری و سرزمینی را اشغال فرهنگی یا نظامی کنند،  ابتدا با دست کاری در تاریخ و هویت،  آن ملت را ضعیف و سرخورده و شکست پذیر نشان داده،  و بعد از این ترفند،  مبادرت به اشغال می کردند.  قبل از ورود استعمار از ابتدای حکومت صفویه،  چون تمام قاره کهن در دوران سازمان قبیله ای دینی در ساختار های تاریخی اجتماع بسر می برد،  اشغال بیشتر جنبه فرهنگی و دینی داشت،  و گرفتن خاک و اقتصاد یکدیگر کمتر معنی می داد.  اما در دوران استعمار با استفاده از ترفند دروغ گویی و دروغ نویسی در تاریخ،  آتش تهیه می ریختند،  و سپس به اشغال مبادرت می کردند.  معمولاً در این کار دانشگاه های کشور های استعمار گر کار اصلی را داشتند،  و در هر سرزمین استعمار زده،  عده ای از باسوادها،  و درس خوانده های زیر دست خودشان را هم بکمک می گرفتند.

      در ایران دوره پادشاهی قاجار،  و آنچه که تا حدودی می دانیم،  هر یک از مقامات ایران وابسته به یکی از سیاست های استعماری بودند.  در این میان شخص باسواد و فرهیخته ای بنام حسن پیرنیا،  که از خانواده مهمی بود،  برای اولین بار در ایران مبادرت به ترجمه تاریخ های نوشته شده غربی نمود.  زنده یاد حسن پیرنیا، هم سن و هم دوره پدر بزرگ من حاج میرزا حسین بود،  و هر دو از نمایندگان مجلس شورای ملی بودند.  حسن زبان های انگلیسی و فرانسه را خوب می دانست،  خانه او پاتوق عوامل و چهره های استعمار بود،  که تاریخ دان و عتیقه چی هم در میان آنها بودند.  حسن پیرنیا مترجم تاریخی بود،  که امثال ویل دورانت و ویلسون و این و آن انگلیسی و فرانسه نوشته بودند.  حسن پیرنیا یکی از بزرگان تاریخ معاصر ایران است،  و باید از او به نیکی یاد کرد،  هر چند بارها نوشته و گفته اند،  که او فراماسیون ایرانی بود،  ولی این را نمی توان به سادگی با خوب و بد سنجید و قضاوت کرد.

      از ویکی پدیا با عنوان جستجو حسن پیرنیا:  ... پرداختن به معارف که مشیرالدوله آن را مایهٔ خوشبختی همهٔ «ملل و مقصود حرکت جامعه» می‌دانست، و اهمیت دادن به زبان فارسی وجههٔ دیگری از همت او بود و به همین سبب دوبار به وزارت معارف رسید و در زمان کناره جویی از سیاست نیز عضویت کمیسیون معارف را پذیرفت (۱۳۰۲) که اصلاح تشکیلات معارف و تدوین کتب درسی برعهدهٔ آن بود. در همین دوران پیرنیا نوشتن کتابهای ایران باستانی و داستانهای ایران قدیم به شیوهٔ تاریخنگاری جدید را آغاز کرد که به ترتیب در ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ منتشر شدند. از کتاب نخست گزیده‌ای نیز با عنوان ایران قدیم تهیه شد که در مدارس تدریس می‌شد. پس از آن به پیشنهاد کمیسیون معارف برای تدوین تاریخ کامل ایران، نوشتن بخش پیش از اسلام آن را برعهده گرفت و بخشهایی از آن را با نام ایران باستان منتشر کرد، اما با مرگ وی این طرح ناتمام ماند.

   نوشته‌های تاریخی مشیرالدوله بیش از هر چیز نشان دهندهٔ روحیات و اندیشه‌های مؤلف و زمانهٔ اوست؛ او با نگاهی جستجوگر، تمدن کهن ایرانی را دستمایهٔ بالندگی و تفاخر ملی قرار داد و همچون میرزا آقاخان کرمانی که تاریخ را «قبالهٔ نجابت و سند بزرگواری» هر ملتی می‌دانست. علاقهٔ پیرنیا به جزئیات اوضاع مدنی و اجتناب از تفصیل نام سلسله‌ها و پادشاهان، نشان دهندهٔ تاثیر روش میرزا آقاخان کرمانی بر شیوهٔ تاریخنگاری اوست. اهمیت آثار پیرنیا، گذشته از دقت نظر وی، در بهره گیری او از جدیدترین نوشته‌های آن زمان است که عده‌ای از فرهنگ دوستان مانند سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی، سیدحسن تقی‌زاده وی را در این راه یاری رساندند.

   حسن پیرنیا در ده سال آخر عمر اغلب به کارهای فرهنگی و علمی اشتغال داشت و آثار با ارزشی همچون مجموعه سه جلدی تاریخ ایران باستان و داستان‌های ایران قدیم و حقوق بین‌الملل را نوشت. کتاب تاریخ ایران باستان (در سه جلد) نخستین کتابی است که به شیوه علمی و بر اساس مستندات و کشفیات باستان‌شناسی در باره گذشته تاریخی ایران نگاشته شد و هنوز هم مورد توجه‌ است....

عکس مرحوم آیت الله حاج میرزا حسین و زنده یاد حسن پیرنیا،  عکس شماره 2930.

      همانگونه که در نوشته بالا می بینید،  ایشان تاریخ ایران باستان را نوشت یا در واقع ترجمه کرد،  و همان اولین کار تاریخ نویسی جدید در ایران بود.  تا اینجا خیلی خوب،  هر چه بوده درست یا غلط نوشته،  بدستور استعمار یا ارباب بوده یا نبوده،  دیگر به تاریخ پیوسته،  و امروز با وجود دانایی نوین قرن 21 دید و برداشت از علوم،  منجمله تاریخ تغییر کرده است  ما باید در ایران نیز این تغییرات جدید و حرکت زمین زیر پای خود را درک نماییم،  و با واژه های جدید،  فرمول های علمی،  تکنیک های فراگیر،  روز به روز متد تر و دانشمند تر گردیم.  حتی من نوشته ام هر آن ممکن است نظر و دانسته ام نسبت به موضوعی از تاریخ تغییر کند،  نمی خواهم در خطوط قرمز فسیل شده شوم. 

      بارها گفته و نوشته ام،  استعمار و امپریالیسم از تاریخ سلاحی ساخته اند،  و با آن روح و قلب و هویت ملتها را برای بازی های سیاسی هدف قرار داده اند،  آنها برای این کار انواع ترفند ها را بکار می برند.  عوامل و چهره های استعمار در جایی می گویند،  کوروش و هخامنشیان یا نبودند یا بد بودند،  یا در جای دیگر می نالند که اعراب ایران را اشتغال کردند،  و ظلم های زیادی کردند،  آنها با این ترفندها ملتها را خورد و کوچک می کنند،  و رو در روی یکدیگر قرار می دهند.  عزیزان جوانان باهوش ایران،  حتماً که نباید همگان در تمام گرایش های تاریخی استاد باشند،  ولی هر شخص می تواند،  روان کننده گردونه یاد گیری در محیط دمکرات باشد.  می توان از پس و از برای هر داده تاریخی یا حتی پرت و پلا های ضد تاریخی،  ده ها و صدها پرسش نمود،  زیرا هر کدام از نوشته ها و گفته ها،  هزاران پرسش بی پاسخ دارد،  هر شخص می تواند در تخصص خودش پرسش های فنی و تخصصی را مطرح نماید،  و محکم مچ دروغگویان و نوکران استعمار را بگیرید.

      تحولات در قرن 21 به سرعت می گذرد،  و هر روز شاهد مسائل جدید علمی و اجتماعی و غیره هستیم،  بنابر این اندیش مندان در بخش تاریخ و جامعه شناسی تاریخی،  مسئولیت سنگین رساندن آگاهی صحیح را بعهده دارند.  نباید وابسته به دانش اندک گذشته و چند اثر بجای مانده بود،  که معلوم نیست واقعی و درست هستند یا نیستند.  باید گستردگی حرکت های مختلف جهانی،  در تمام بخشها را جدی گرفت،  و از باز نگری در تاریخ باز نماند،  ندانستن واقعیتها باعث شکست و ناکامی غیر قابل جبران می شود.  در شرایطی که جهان و اطراف ما به ارتش های مختلف با سلاح های خطرناک مجهز هستند،  و با دانش جعلیات و رجزخوانی قصد شوم دارند،  ما باید واقعیت های تاریخی و جغرافیایی را بدور از دروغها،  خوب بشناسیم و از آنها نهراسیم،  و نگران نباشیم.  با دانستن واقعیتهاست که می توان بهترین برنامه ریزیها را داشت.

      امروز چیز هایی می شنویم،  از قبیل،  دمکراسی و فدرالیسم، ملت های ایران،  شونیسم فارس،  پان ترک و کرد و فارس و غیره،  توازن قوا در منطقه و ....  در مواردی از اینها که به دروغ های تاریخ مربوط می شود،  من کمی نوشته ام،  و باز هم خواهم نوشت.  بویژه در قرن 20 بصورت گسترده و کلاسیک، در موضوعات تاریخی و تاریخ اجتماعی و جغرافیایی،  استعمار و استثمار برای پیشبرد اهدافش هر آنچه که توانسته و لازم بود،  از حرکتها،  نوشته ها، فیلمها، اعترافات، و جعلیات،  دروغ پشت دروغ گفتند و بافتند،  و این وضع در ادامه نبرد نو پدید همچنان ادامه دارد.  آنها همیشه برای حفظ توازن قوا در هر منطقه و در هر سرزمین تلاش می کردند،  و معمولاً پادشاهان و یا رهبر را در مقابل نخست وزیر و یا مجلس و نیز آن را در مقابل ارتش و یا قومی، بصورت سه راًس یک مثلث حکومتی قرار می دادند.  دین های مختلف و ملتها با گرایش های گوناگون را با دروغها اغفال می کردند،  تا مقابل یکدیگر آرایش ددمنشانه بدهند.  امروزه هم چیز های جدیدی یاد گرفته اند،  مانند سلاح های کشتار جمعی صدام،  کشور های فدرال،  اتمی ایران و غیره.  بنابراین باید تاریخ را بدرستی بدانیم،  تا بتوانیم از چنگال دشمنان و دروغهایش رهایی یابیم.

       نفوذی های دشمن در ادامه نبرد نو پدید با دروغ هایشان می خواهند،  جوانان ایران را از تاریخ و سرگذشت شیرین خود سرخورده کنند.  آنها می دانند وقتی ملتی به تاریخ و سرگذشت خود بی اعتنا و یا سرخورده شد،  بدین ترتیب به راحتی می توانند به آن ملت القاء کنند،  که ریشه خوبی ندارند.  سپس در ادامه خواسته استعماری شان،  آن ملت بی تاریخ شده را چون درخت بی ریشه،  براحتی جا بجا و تکه کنند.  بدین ترتیب بر اسب مراد خود سوار خواهند شد،  و در تهاجم استعمار بیش از پیش خواهند تاخت.  ولی آنها کور خوانده اند،  در این دوره اینترنت به سادگی می توان به افشا گری تاریخی دست زد،  ولی دشمنان هم بی کار نمی نشینند و دروغ های بیشتر و مهم تری می گویند.  توجه کنید،  اما تنها نباید سادگی کرد و در دام ترفند های ضد تاریخی آنها افتاد،  و از بقیه موضوعات و مسائل مهم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی غافل شد و بازیچه گردید.

      ما برای برداشت دروغها از تاریخ ایران،  نباید روی شانس و امداد غیبی حساب باز کنیم،  بلکه باید با تحقیق و تحلیل و دانستن واقعیتها و دانایی قرن 21،  و هوش و زرنگی،  دشمنان تاریخ و سرگذشت دروغی ایران عزیز را شکست دهیم،  و درخت تنومند ایران بزرگ را از چنگال دروغ ها رهایی بخشیم.  جهان خواران استعماری را نباید دست کم گرفت،  آنها همیشه دروغ گفته و دروغ می گویند،  می دزدند و غارت می کنند.  همانگونه که بارها نوشته ام تاریخ یک علم است،  و با سرعت همه علوم در حال رشد و تکامل می باشد،  و ما نباید خط قرمزی از دانسته ها و داده های گذشته در تاریخ دور خودمان بکشیم،  و از آن عبور نکنیم،  ولی ابتدا باید خطرناک ترین و تیز ترین سلاح تاریخ را بشناسیم.

هویت ملی

     هویت در اصل لفظى آرامی بوده و از ضمیر هو بمعنى او می باشد،  در دوره هاى شکوفایى تمدن اسلامى حکومت های بعد از اسلام ایران که بالاترین ارزش علمی در منطق و فلسفه ظاهر شد، و در تاریخ علم و دانایی ایران گفته ام،  از کلمه هو، هویت،  ماهو، ماهیت را اشتقاق نمودند.  منظور از هویت، جهت شناسه هایی انسان و یا جامعه او می باشد.  پیشینه مسأله هویت Identity  به آغاز تاریخ انسان باز می گردد،  بشر همیشه به دنبال تعریف برای قوم و قبیله، ملیت و کشور، تمایز و شناسایی خود بوده است.  هویت ملی غیر از هویت شخصی و خانوادگی است،  و برای تمام ملت ‌های جهان اهمیت خاصی دارد،  منجمله در حوزه های اجتماعی و فرهنگی،  سیاست و اقتصاد.  دانشمندان مردم شناس، و جامعه شناس،  سیاسیون و اقتصادیها،  مطالعات گسترده ای درباره آن کرده اند،  و همراه نظر شخصی ام در میان مطالب وبلاگ انوش راوید از آنها استفاده کرده ام.

      آنچه ضمن در نظر گرفتن سابقه فرهنگی و تاریخی بیشتر مورد تأکید قرار گرفته،  خواستگاه سیاسی هویت ملی و نقش نظام های سیاسی معاصر در هویت سازی است.  هویت ملی برای یک ملت به منزله‌ روح برای بدن و عامل همبستگی و شکل ‌گیری روح جمعی است،  که فقدان آن به منزله‌ مرگ خواهد بود،  و نیز وجه مشخصه و معرفه یک ملت در میان ملل دیگر است.  در واقع قوام و دوام زندگی توأم با عزت و آزادی یک ملت به هویت ملی در معنای عام و گسترده آن بستگی دارد.  هویت ملی مسأله‌ ای انفرادی، ‌شخصیتی و روانی نیست،  بلکه پدیده‌ ای جمعی است،  که به بنیاد های فرهنگی، تاریخی و اعتقادی یک ملت مربوط می‌ شود.  امروزه تفسیر هایی از هویت و یا بحران هویت می‌ شود،  که منظور از آن تعارضات ناشی از مدرنیته و شکاف میان نسل‌ جدید و قدیم و یا به طور کلی مشکلات نسل جوان است.  ولی بدرستی با بحث هویت ملی قابل انطباق نیست،  بلکه بیش تر مقوله ‌ای روان ‌شناسانه یا جامعه ‌شناسانه است.

      هویت ملی شخصیت واقعی یک قوم و یا یک ملت است،  و از ویژگیها و امتیازات مردم یک سرزمین می باشد،  و ریشه در اعماق تاریخ و فرهنگ یک ملت دارد،  و با سرشت تک ‌تک افراد یک جامعه درآمیخته است.  معمولاً بارزترین و عمیق ترین انگاره های هویتی یک کشور در فرهنگ آن قوم تجسم می یابد،  که در جشن های ملی ایرانی نوشته ام.  مفهوم هویت در حقیقت پاسخی به سؤال چه کسی بودن و چگونه شناسایی شدن است،  پاسخ به این سؤالات است که یک انسان را از هم نوع خود متمایز می کند.  ارزش های او را از ارزش های دیگری ممتاز مینماید،  تعلق فرد را به گروه خاصی نشان می دهد.  بالاخره هویت جمعی او را تعریف کرده،  نشان می دهد که او کیست و به چه جامعه ای و به چه ارزش هایی تعلق دارد.  همواره با تحولات سیاسی ساختار های تاریخی اجتماع انسان ها در کنار هویت فردی خویش،  دارای هویت جمعی نیز بوده اند،  که آنها را به جمع بزرگ تری پیوند می داده که با شکل جغرافیایی زندگی انسان همساز بوده است.  زمانی که انسانها در قالب قبیله ای زندگی می کردند،  هویت جمعی خویش را در پیوند با قبیله و ارزش های آن می دیدند.  تحول زندگی قبیله ای به واحد های اجتماعی و سیاسی جدید،  مفهوم هویت جمعی انسان را نیز متحول کرد.

      شکل گیری دوره های تاریخی تمدن،  مفهوم جدیدی از هویت جمعی را به میان آورد،  که هویت های فردی و قومی تا حد بسیاری در درون آن قرار گرفتند.  هویت به مثابه یک پدیده سیال چند وجهی حاصل فرایند مستمر تاریخی است،  که تحت تأثیر شرایط محیطی،  همواره در حال تغییر بوده و پدیده ای ثابت و منجمد و فسیل نمی باشد.  چون جوامع انسانی از یکسو در برخورد و تعامل دائم با شرایط و تغییرات جهانی و محیط طبیعی و از سوی دیگر در برخورد و ارتباط مستمر با جوامع دیگرند،  هر گونه تغییر هویت ممکن مینماید.  بوجود آمدن هویت ملی، فرایندی طولانی و پیچیده دارد،  عوامل جغرافیایی، قومی، زبانی، اعتقادی، معیشتی، تاریخی، اعیاد و رسوم و ... همه و همه طی اعصار و قرون دست به دست هم می ‌دهند و هویت یک ملت را می‌ سازند.  سپس در قالب تعلیم و تربیت و به طور کلی فرهنگ در معنای عام و گسترده‌ی آن، از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌ شوند،  مثل شیر که از مادر به فرزند داده می شود.  از این رو است که،  کسانی ایرانی، کسانی آلمانی، فرانسوی، چینی، هندی، انگلیسی، عرب و ... دانسته می ‌شوند.  هر چند که همه‌ آنها در مفهوم انسانیت یکسان هستند،  اما به اتکای هویت خویش از دیگران باز شناخته می ‌شوند،  این عامل شناسایی و تشخیص معطوف به سجایای ملی آنها می باشد،  که همان هویت ملی است.

      در شکل ‌گیری هویت ملی، عوامل گوناگونی به صورت هماهنگ و ممزوج در یکدیگر مؤثرند،  حتی رنگ‌ها، نمادها و به طور کلی هنر و معماری نیز سهم بسیار مهمی دارند،  ثبات سیاسی و امنیت ملی کشورها نیز با مقوله‌ هویت ملی پیوند دارد.  به همین نحو برای ما ایرانیان نیز هویت ملی اهمیت خاصی دارد،  و ضمن در نظر گرفتن نگرش های نو به جهان، باید نسبت به تقویت و تحکیم آن تلاشی مضاعف داشته باشیم.  بخصوص در مواقعی که جهان پیرامونی ما با مشکلات و بحران‌ هایی مواجه می‌ شود،  و به دلایل جغرافیایی دامنه‌ این بحرانها به ایران نیز می ‌رسد‌.  از جمله وقتی که مشکلات اقتصادی و اجتماعی جهانی چهره می ‌نماید،  باید ‌تلاش بیشتری برای حفظ هویت ملی و صیانت از آن به عنوان سرمایه ‌ای که بقای یک ملت است داشته باشیم.  هنر ایرانی، زبان فارسی، عرفان و اعتقادات اسلامی، آداب و رسوم و اعیاد همه و همه اجزای اساسی هویت ملی ما ایرانیان است.  که طی قرون و اعصار شکل گرفته و به ما رسیده و به صورت مشاهیر و مفاخر، اخلاق و ادبیات، معنویت و وحدت، همدلی و همزبانی و...  تجلی یافته است.  این سرمایه‌ پرارزش و میراث گران‌ ملی ایران و متعلق و مربوط به همه می باشد،  و همگان باید در نگهداری از آن کوشا باشند.

      هویت فرایند پاسخگویی آگاهانه هر فرد یا قوم یا ملت به پرسش هایی از خود است،  از گذشته خود و اینکه چه بوده و چه هست.  به عبارت دیگر متعلق به کدام قوم، ملت و نژاد است؟  خاستگاه اصلی و دائمی اش کجا است؟  دارای چه فرهنگ و تمدنی بوده و چه نقشی در توسعه تمدن جهانی داشته،  و امروزه صاحب چه جایگاه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در نظام جهانی است؟  و بالاخره، ارزش های گرفته شده از هویت تاریخی او تا چه حد در تحقق اهداف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه مورد بحث کار ساز خواهد بود.  بنابر این هویت ملی،  زمانی به عنوان یک مفهوم برجسته خود نمایی کرد،  که احساسات نهفته در جوامع ملی بر اساس یک اراده معطوف به قصد و آگاهی،  پایه ای برای یک طرح سیاسی،  فرهنگی و یا اقتصادی قرار گرفت.  اسباب این آگاهی و ظهور شعور ملی را تمدن جدید فراهم کرد،  که تاریخ ایران از پایه گذاران تمدن است،  در ایران و ایرانیان توضیح داده ام.  تاریخ نیز به صور خاص نقش حساسی در هویت ملی یک ملت دارد،  ریشه‌ های هویت یک ملت در تاریخ ‌آن قرار دارد،  و به مانند درختی است،  که همه اجزای فرهنگی یک ملت بر اساس آن وحدت می ‌یابند.  البته استعمار گران با نوشتن و گفتن دروغ در تاریخ ایران بزرگ و قاره کهن سعی کردند صدمه به هویت ملی مردم بزنند،  که این ترفند آنها با افشا گری های انوش راوید در وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران باطل شد.

      تاریخ نشان می ‌دهد،  که چگونه سرگذشت مشترکی برای همه ما ایرانی ها وجود داشته و چرا سرنوشتی واحد برای همه ما در آینده بینی دیده می شود.  اشتراک در منش و سرشت به ما متذکر می ‌شود،  که تنوع صوری و تعدد و مظاهر زندگی این مردم بر بنیاد یک وحدت قرار دارد،  و درک و فهم آن نیز منوط به شناخت آن مبانی مشترک و مبادی واحد است.  اگر میراث تاریخی مشترک، یعنی داستانها و افسانه ها، اساطیر و حماسه ها، آداب و سنن، خاطرات خوش و ناخوش، احساسات و علائق عاطفی مشترک و توجه مستمر نفس به آن میراث ها موضوعیت داشته باشد.  بدین ترتیب با تحلیلی ساده متوجه می شویم،  که هویت ملی برتر از هویت های قومی چند گانه خواهد بود،  و وحدت ملی به سبب وجود چند قومیت سست نخواهد شد.  البته به شرطی که فرهنگ و قوم، فرقه های مذهبی و سیاسی و قشر و طبقات سیاسی و اجتماعی خاصی منحصراً نتوانند قدرت را قبضه کنند. و با خود کامگی و برتری خواهی، و کمک استعمار و امپریالیسم آزادی و احساس همبستگی و همزیستی را از بین ببرند.  بی تردید پرداختن به مسأله هویت ملی با توجه به ساختار گوناگون از نظر قومی، نژادی، مذهبی و فرهنگی جامعه ایرانی و در شرایط بین المللی و منطقه ای بحران زده کنونی، پراهمیت و بسیار حساس است.

      در عصر جهانی شدن و انفجار اطلاعات و ارتباطات،  و در شرایطی که تحولات جهانی و منطقه ‌ای در عرصه‌ های سیاست،  اقتصاد و فرهنگ پر شتاب است،  تأکید بر هویت ملی و توجه خاص به تاریخ در این زمینه اهمیت ویژه‌ای دارد.  در روند توسعه سیاسی که می بایست پیام آور جامعه ای قانونمند و اعتراف و احترام به حقوق افراد و گروه ها باشد،  ایجاد حس وفاداری و تعهد یکسان و هماهنگ میان تمام افراد و گروه ها نسبت به اصول و ارزش های مشترک جامعه به محوریت هویت ملی ضروری است.  منظور از اصول و ارزش های مشترک به طور خلاصه، جان، مال، حیثیت مردم، حفظ تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت کشور،  ضمن درک کامل از دمکراسی نهادی و فدرالیسم ملی است.  حال که اقتدار و توانایی کشوری در حفظ این اصول و ارزش ها در برابر تهدیدها، به عنوان پدافند ملی تعریف می شود،  این هویت ملی است که حس وفاداری را همواره جان تازه می بخشد،  و آن را یکسان در جهت منافع مشترک جامعه بسیج می کند.

      در جامعه ای پویا و شاد،  متنوع و گوناگون از نظر قومی، مذهبی و فرهنگی مثل ایران،  هویتی موفق و کار ساز است که صفت ملی آن در بر گیرنده تمام هویت های قومی، مذهبی و فرهنگی این سرزمین باشد،  و نه در گذرنده آنها.  بنابر این در اینجا تاریخ مشترک ایران بزرگ در قاره کهن نقش اصلی را دارد،  اگر فرایند هویت سازی در ایران بر پایه بنیاد گرایی های قومی و دینی صورت گیرد،  به بن بست خواهد رسید.  یعنی هیچگاه نباید تصور کرد،  که هویت های گوناگون نمی توانند هویت ملی واحدی را تشکیل دهند،  یا نباید تصور کرد وجود هویت های مختلف جامعه در تضاد با مفهوم هویت ملی و منافی با آن هستند.  تاریخ هویت ملی جامعه ایران بیانگر این واقعیت است،  که همه گروه های فرهنگی و دینی برای شکل دهی و سامان بخشیدن به هویت ملی مشارکت داشته اند.  به همین جهت از بایسته های تحکیم و همین طور پویایی هویت ملی، باز نگری و تعریف عناصر ثابت و متغیر آن و باز سازی آنها مطابق با نیازها،  واقعیت ها و شرایط جامعه است،  و این هویت ملی جامع و پویا است،  که می تواند ضامن وحدت ملی باشد.

      ایجاد و تحکیم وحدت ملی،  بدون استناد به هویت ملی و تعریف از آن میسر نیست،  این تعریف نیز مشتمل بر خصائص فرهنگی است،  که به اقتضای وقت از کلیت فرهنگی قوم دست چین می شود،  و اقتضای زمانه و چرخ فتنه انگیز را نیز سیاست رقم می زند.  هویت ملی حتی هنگامی که در قالب مذهبی تعریف می شود،  رنگ و بوی ملی به خود می گیرد،  مثلاً می گویند در نبرد دروغین چالدران که بر خورد مذاهب شیعه و ثنی بوده است،  شاهنامه خوانی می کردند.  برای تعریف هویت ملی لازم است،  بر عناصری تکیه و تأکید داشت که از جامعیت و شمول بیشتری نسبت به دیگر عناصر در جامعه برخوردار باشند،  تا بتوانند تمامی گروه ها را در خود بگنجانند.  اگر چه در تعریف هویت ملی ایرانی اجماع نظری وجود ندارد یا من ندیدم،  اما در حقیقت شناسایی و تعریف آن از عناصر و تاریخ ایران باستان در ترکیب با عناصر ایران امروزی کاملاً به روشنی دیده می شود.

      در نوشته های هویت ملی،  پژوهشها و بررسیها و مطالعات انجام گرفته می بینیم،  هویت ملی امر ثابتی نیست،  که بر شیوه ها یا پدیده ثابت تاریخ اجتماعی قرار داشته باشد،  هویت ملی همواره از نو ساخته و سامان دهی می شود،  بویژه با دانایی نوین.  چنانچه به دور از ایدئولوژی های مانع ساز به این مقوله بپردازیم،  شاهد فرایند تحول هویت ملی در طول تاریخ این مرز و بوم خواهیم بود.  ممکن است در این میان پرسشی مطرح شود،  که اگر هویت ملی امری متغیر و متحول است،  در جامعه ای مانند ایران با ویژگی ها و گوناگون های فراوان و نیز با در نظر داشتن شرایط جهانی و روند جهانی شدن،  و آثار و نتایج فرهنگی آن چه چیزی یا چه عناصری باعث شناسایی ما به عنوان یک ایرانی خواهند بود؟  می باید در هر دوره و مرحله تاریخی بررسی و ارزیابی کنیم،  که چه نوع باور های فرهنگی عناصر هویت ملی ما را تشکیل داده اند،  و تعریف علمی جدیدی داشته باشیم.  چنانچه بخواهیم به عنوان یک ایرانی که دارای هویتی واحد و نه ثابت باشیم، باید عناصر مختلف تشکیل دهنده هویت را بر اساس تاریخ، فرهنگ، واقعیت های جامعه و منافع و نیاز های روز،  بازسازی و باز ترکیب کنیم.  واقعیت جامعه ما رنگارنگ با نهادی مشترک است،  و اگر هدف ما انسجام و یکپارچگی و وحدت ملی است،  باید با توجه به این نوع ساختار اجتماعی و فرهنگی،  برنامه روشن و آگاهانه داشت.  روش هایی لازم است،  که در آن ضلع مردم نقش اصلی را داشته باشند،  تا هدف های تولید ملی و هویت ملی جدید حاصل شود.

عکس تاریخی آرایشگر یا سلمانی در تهران،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 588 .

آگاهانه در میدان

      این روزها وبها کتابها و نشریات زیادی منتشر می شوند،  گاه ما از نویسندگان آنها تاکنون نشنیده ایم،  و از خط و خوی آنها آگاهی نداریم،   و می بینیم در رسانها که آنها هم خود یکشبه هستند،  تبلیغات می کنند،  مردم و بویژه جوانان را تشویق به خواندن آنها می کنند.  در این قرن که تغییرات ناپیوسته در حرکت های امپریالیسم نو دیده می شود،  کار روشنفکر ایرانی برای آگاهی دادن و افشا نمودن بسیار مشکل شده است.  خوشبختانه جوانان ایران باهوش هستند،  و خیلی سریع متوجه ترفندها می شود و شروع به اطلاع رسانی می کنند.  جوان عزیزی در باره کتاب «آذربایجان در دوره سلجوقیان» تالیف امیر سمیعیان،  نوشت که در پرسش و پاسخ 55 در اینجا می باشد.

      ضمن سپاس از توجه آن عزیز،  با کمال میل متن کتاب را معرفی می کنم،  ولی بمنظور تحلیل آن،  ابتدا باید کتاب را بخوانم و از ذهنیت نویسنده بدانم،  که در میان آنها رگ های شونیسم، دگمیسم، فاشیسم، جدایی سری، نداشته باشد،  و یا تحت نفوذ بازی های سیاسی نباشد.  سپس بعد از اطمینان از گرایش تخصصی و علمی،  با اجازه نویسنده،  از او و از مطالب کتاب خواهم نوشت.  یاد آوری نمایم سایت های معرفی کتاب زیاد هستند،  و این کتاب را هم معرفی کرده اند،  آنچه که در این وبلاگ مد نظر و منظور ما می باشد،  ذکر تمام دروغ های تاریخ و باز گویی تاریخ ایران نیست،  بلکه در تاریخ چند مقطع مهم وجود دارد،  که بعنوان دروغ های ساخته و پرداخته غرب است،  و آنها کلید های افشای دروغها و ترفند های غرب و استعمار و صهیونیسم می باشند،  مانند دروغ الکساندر.

      کتاب «آذربایجان در دوره سلجوقیان» تالیف امیر سمیعیان  در زمان مسئولیت زنده ‌یاد ایرج افشار در بنیاد موقوفات مرحوم دکتر افشار مصوب شد.  امیر سمیعیان مدرس دانشگاه قم و مولف این کتاب،  در اثر پژوهشی خود به صورت جامع وضعیت آذربایجان را از حیث جغرافیایی، تنوع فرهنگی و قومی، فعالیت احزاب و گروه‌ها در دوره حکومت سلجوقیان بررسی کرده است.  همچنین در این کتاب به جایگاه زبان فارسی در آن مقطع به عنوان نماد وحدت ملی در آذربایجان پرداخته شده است.  کتاب «آذربایجان در دوره سلجوقیان» در 358 صفحه تدوین شده و 18 صفحه هم تعلیقات دارد.

      یکبار دیگر تکرار کنم اگر جوانان باهوش تأثیر گذار بر اجتماع،  نتوانند ترفند های سرنوشت سازی امپریالیسم نو را تشخیص دهند،  و پادگان های قوی مسلح به سلاح دانایی،  بر علیه تیز ترین سلاح تاریخ،  گرد نیاورند،  امیدی به آینده ای نوین نخواهد بود.  آنچه که از رسانه ها و سیاست بازیها،  در رسانه های بیگانه پیداست،  ما ملت ایران که فرزندان کوروش و داریوش و...،  تا نادر شاه و کریم خان و... هستیم،  خیلی آسیپ پذیریم،  و به گونه ای تسلیم شده بی قید و شرط در دستان دشمنان خواهیم بود،  و بردگان جدید می شویم.  

کار امروز روشنفکر

      بشر در تاریخ گذر های تمدنی متعددی داشت،  که آخر یک تمدن قدیمی به مرحله تمدن جدید دیگر بود،  مانند گذر از تمدن قبیله های اولیه به تمدن شاه خدایی که حدود دو هزار سال زمان برد،  و یا از فئودالی به نو بورژوازی که در ایران حدود 20 تا 30 سال بود،  و در اروپا که اصل تاریخ این مرحله است،  تمام دوره رنسانس دروغی را شامل می شود.  این موضوع را در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح دادم و از تکرار آن خود داری می کنم.  دقت کنید در گذشته های دور برای گذر از تمدنی به تمدن دیگر قرنها زمان می برد،  و هر چه نزدیک شویم این زمان کوتاه شده و امروزه گذر تمدنی از انتهای بورژوازی قرن 20 به تمدن کنترل انرژی قرن 21 زمان بسیار کوتاهی می برد.  ورود به تمدن کنترل انرژی متفاوت با تمام گذر های تاریخ تمدن خواهد بود،  چون قرن گذشته همه جهان در تمدن سرمایه داری قرار داشت،  ولی امروزه متفاوت است.

      در این زمان کار بزرگی بر عهده روشنفکر جوان ایرانی است،  بخشی از آن را می نویسم،  و بزودی ادامه می دهم.  اگر روشن فکران،  تمدن جدید قرن 21 را نشناسند،  و نتوانند آن را به مردم و حکومت بشناسانند،  و برای وارد شدن به تمدن نو تأثیر گذارند،  بدون اینکه متوجه شویم،  یکی دو دوره تاریخی یا حتی بیشتر،  در ساختار تاریخی اجتماع،  از جهان پیشرفته عقب می افتیم.  زیرا،  بنا به دانش تاریخ و فرهنگ یاد گیری،  زمان و دوره گذر های تاریخ اجتماعی،  در این قرن خیلی سریع شده،  و بر این جا ماندگی اثر می گذارد.  در نهایت با دانستن فرمول های تاریخ اجتماعی و فاکتور های تاریخی،  کشور های بالا دست تمدنی،  براحتی هر آنچه که بخواهند،  به زیر دست تحمیل می کنند.  همچنین جبران این عقب ماندگی در شرایط تمدن قرن 21،  خیلی مشکل و در واقع غیر ممکن است،  زیرا با گذشت زمان در این دوره انفجار اطلاعات و ارتباطات،  اختلاف فهم و دانش تمدانها بسیار زیاد می شود.

      بنظر من در * ابتدا،  روشنفکر ایرانی،  باید با شناخت دوره های تمدنی در تاریخ،  تمدن جدید را بخوبی بشناسد و تحلیل نماید،  تا بتواند با دست پر و دانش خوب آنرا به جامعه بشناساند.  آنچه که بیشتر از همه برای این کار مورد نیاز است،  کشف رمز ترفندها و حقه های تاریخی است،  که بیشتر در دروغ های تاریخ نمایان شده،  و باعث گردده  پیش زمینه ذهن تحلیل گران تاریخی و اجتماعی را تخریب کند،  و بدین ترتیب آنها نمی نتوانند،  خوب نقشه بکشند و برنامه ریزی نمایند.  * دوم،  روشن فکر همیشه باید،  پا و ذهن را جلو بکشد،  و خود را از گذشته بکند،  و فقط در تخصص خود،  گذشته و تاریخ را به تحلیل و تفسیر بگیرد.  البته می دانم درک این موضوع یعنی کندن از گذشته،  برای تعدادی مشکل است،  اما یک روشن فکر نمی تواند،  در یکی از دوره های قبلی در ساختار های تاریخی اجتماع،  و با آن اندیشه ها باشد،  و بخواهد تمدن جدید را بشناسد و وارد آن شود.

      * سپس،  روشنفکر باید ذات بشری در هر دوره تاریخی را در نظر بگیرد،  باید توجه داشت،  کل ذات بشری از ابتدای تاریخ تقریباً ثابت بوده،  ولی در هر دوره از تاریخ بشر،  ساختار تاریخی اجتماع بر آن تأثیر گذاشته،  و اندکی دچار تغییرات شده.  من به رشد و تکامل عقیده دارم،  و چیزی بعنوان بحران های اجتماعی قبول ندارم،  تمام آن دوره هایی که بنام بحران نامیده شده،  با تحلیلها و تفسیر های درست،  متوجه می شویم رشد و تکامل بوده است.  * چهارم،  روشن فکران باید خود را سازمان دهند،  و چون بدلایل اختلاف سلیقه و فکر،  مادی و کشوری،  نمی تواند تحت پوشش یک حزب یا تشکیلات قرار بگیرند،  باید ورود به تمدن جدید را بصورت یک مکتب عقلی، فلسفی، دینی، مرامی،  و غیره قرار داده،  و همگی آنرا بعنوان دین و دیون جدید بدانند.  با نگرش های تاریخی و بررسی دگر،  این موضوع می تواند به توده های مردم اثر گذارده،  و آنها نیز کشور را وادار به اطاعت خواهند کرد .

   تصویر یک روشنفکر در گذشته ها،  او می بایست عده محدودی را جمع نماید،  و برایشان حرف بزند،  اما امروزه با وجود تکنولوژی های پیشرفته،  روشنفکر باید بتواند بدور از نفوذ استعمار و امپریالیسم،  کار خودش را با گستردگی انجام دهد،  عکس شماره 2517 کاوه آهنگر از شاهنامه فردوسی.

روزی تاریخ سخن می گوید

      پاتریس لومومبا قهرمان افریقا گفته است:  روزی تاریخ سخن خواهد گفت،  اما نه تاریخ که در بروکسل، لندن و پاریس یا واشنگتن می نویسند و تعلیم می دهند،  بلکه تاریخی که در کشور های رها شده از بند استعمار و دست نشاندگان آن می آموزند.  باری افریقا تاریخ خود را خواهد نوشت و این تاریخ هم در شمال و هم جنوب تاریخ افتخار و شرف خواهد بود.

      قوام نکرومه در کتاب معروف خود بنام افریقا باید متحد شود (ترجمه دکتر محمد توکل) نوشت:  تا زمانی که برده داری در دنیای جدید ریشه ندوانده بود،  کسی افریقایی ها را تحقیر نمی نمود.  جهانگردانی که از این قاره دیدن نموده بوده اند در خاطرات خود فقط با کنجکاوی و دقتی که برای غریبه ها امری طبیعی است سکنه افریقا را توصیف نموده اند.  طرز تفکر جدیدی در مورد افریقا تنها هنگامی به میان آمد که تجارت بردگان و برده داری به مقیاسی وسیع و سرسام آور افزایش یافت.

      این قطعه بنیان اجتماعی ـ اقتصادی همه جعلیات بورژوازی باختر را درباره کهتری نژاد افریقایی ها بدرستی منعکس می کند.  انسان شناسان بورژوازی برای توجیه بردگی افریقایی ها و وحشیگری فوق العاده سوداگران باختری در زمینه خرید و فروش اسیران آفریقایی بعنوان برده،  نظریه نقص ارزش انسانی افریقایی ها را بمیان آورده اند.  آنها ساکنان افریقا را مردمی از نژاد پست می شمردند،  و هر گونه تأثیر آنها را در پیشرفت تمدن انسانی انکار می کردند.  اما یافته های انسان شناسی علمی و دیرین شناسی همه بیهوده گویی های انسان شناسی امپریالیستی را به زباله دان تاریخ ریخت.  مورخان و جامعه شناسان بورژوازی نیز برای تخطئه تاریخ و فرهنگ آفریقایی ها بیکار ننشستند،  آنها برای توجیه تجاوز وحشیانه استعمار گران به سرزمین افریقا چنین موعظه می کردند،  که گویا افریقا در قرون جدیدی در خواب جهل و غفلت فرو رفته بود،  هیچگونه آمادگی برای پیشرفت و توسعه نداشته،  و فقط دخالت تمدن غربی می توانست آنها را از این خواب خرگوشی بیدار و پذیرای فرهنگ و تمدن جدیدی کند.

      این جامعه شناسان به اختلاف سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی میان کشور های اروپایی و افریقایی در قرون جدید استناد می کردند،  و آنرا دلیل امتیاز تمدن غربی می شمردند.  طبیعی است که آهنگ رشد و تکامل تاریخ اجتماعی مردم و سرزمین ها ب علت های گوناگون بستگی دارد بعضی از کشورها در موقعیت جغرافی ـ تاریخ سریع تر وارد مراحل جدید در ساختار های تاریخی اجتماع شدند،  و بعضی قاره ها دیرتر و این ب هیچ وجه دلیل امتیاز کشورها و ملت های بر گزیده نیست و نمی تواند باشد،  چه بسا بسیار در فرهنگ و دانش دست آورد های سازنده و کلیدی در تاریخ تمدن بشر داشته اند.

      در میان کشور های اروپایی نیز نا برابری در آهنگ رشد وجود داشته است،  مثلاً اولین دولت سرمایه داری شهری در ونیز بوجود آمد و سپس شهر های دیگر ایتالیا مانند فلورانس و جنوا و امفالی در راه اسقرار سرمایه داری گام بر داشتند.  وقتی در انگلیس انقلاب بورژوازی به پیروزی رسید،  در بیشتر کشور های اروپایی نظام فئودالی استبدادی سلطه داشت،  قبلاً در این باره توضیح داده ام.

      اختلاف سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی در میان کشور های افریقایی از این هم بیشتر بود،  و قاره آفریقا مملو از جوامعی با سطح توسعه متفاوت بود،  بین امپراتوری حبشه و گروه های پیگمی در جنگل های کنگو،  یا بین امپراتوری سودان غربی و شکار چیان خویسان در صحرای کالاهاری تفاوت نمایانی بود.  دوره ای که در مصر نظام فئودالی پیشرفته برقرار بود،  در بسیاری از کشور های قاره نظام قبیله ای سلطه داشت،  و بسیاری از مردم افریقای گرمسیری و جنوب در مراحل مختلف نظام اشتراکی قبیله ای اولیه بودند.  اما این دلیلی بر عقب ماندگی فرهنگی نبود،  گیسلی هی فورد،  ناسیونالیست افریقایی نوشت:  حتی قبل از ارتباط بریتانیا ما مردمی توسعه یافته بودیم،  نهادها و تأسیسات خود را داشتیم،  و درباره حکومت صاحب نظر بودیم.

      پیروزی کاپیتالیسم در کشور های پیشرفته اروپا،  شرایط لازم را برای رشد شتابان تولید سرمایه داری و پیشرفت فنی فراهم آورد،  ارتش و ناوگان کشور های سرمایه داری که با سلاح های تازه مجهز شده بودند، برتری بلامنازع بر دولت های افریقایی پیدا کردند،  ب کمک گلوله های چنین ارتش و ناوگانی بود،  که دولت های سرمایه داری غرب به سرزمین های افریقایی تجاوز کردند،  و مردم آنرا به اسارت کشیدند.  بنابر این علت اصلی عقب ماندگی افریقایی ها همین تجاوز استعمار گران است،  که جهت بهره برداری بیشتر تاریخ هایی هم مطابق خواسته خود برای افریقایی ها نوشتند،  که در آن تاریخ آنها را ضعیف و بی فرهنگ و شکست خورده نوشتند،  درست مانند تاریخ هایی که برای قاره کهن ساخته و پرداخته اند.

      پرتقال اولین کشوری بود،  که به افریقا دست اندازی کرد،  پس از استعمار پرتقال، انگلیس، فرانسه، هلند، بلژیک، آلمان و غیره به این قاره تاختند،  تاخت و تاز و وحشیگری اروپائیان تأثیر هولناکی در روند پیشرفت افریقا گذاشت،  استعمار گران تاریخ و مردم افریقا را زمین خود و شکار گاه سیاهان کردند،  آنها بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت مناطق تصرف شده را نابود کردند،  و ده ها میلیون نفر را به عنوان برده به اروپا و آمریکا بردند.  تجارت بردگان موجب کاهش عظیم جمعیت و انحطاط افریقا شد،  و مدتی دراز از رشد نیرو های مولده آن جلو گیری کرد.  دانشمندان بورژوازی نیز به کمک نیروی نظامی استیلاگر خود آمدند،  و تاریخ های دروغی ساختند و نوشتند،  و انواع گوناگون نژاد شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی از چنته جعلیات خود بیرون ریختند،  تا بر سبعیت و درندگی استعمار آب تطهیر تمدن پیرو هلنیسم دروغی خودشان بریزند،  و برای تداوم غارت ملت های افریقا بهانه های علمی بتراشند.

عکس غل و زنجیر، نشان بردگی که در موزه ها یافت می شود،  مشروح در تاریخ آفریقا، عکس شماره 1214.

استعمار و نفوذ زبان فارسی

      پرتغالی ها و شرکای آنها،  اوایل قرن شانزدهم میلادی اولین تهاجم به خلیج فارس را آغاز کردند،  و منجر به تسلط آنها بر منطقه هرمز شد،  و بیش از یک قرن دوام آورد،  یعنی تا اوایل قرن هفدهم.  حوزه سلطه پرتغالی ها فقط جزیره ای در نزدیکی بندرعباس کنونی نبود،  جزیره هرمز مرکز حکومت پرتغالی ها در کل منطقه شمال و جنوب خلیج فارس گردید.  در منطقه هرمز دولت محلی وجود داشت،  و بر بخش وسیعی از جنوب ایران حکومت می کرد،  که ملو ک هرمز نام داشت،  و قبل از حکومت صفویه شیعه بودند.  ملوک هرمز از سال 1514 دست نشانده،  و تابع حکومت پرتغال شدند،  یعنی پرتغالی ها بیش از یک قرن بر منطقه ای حکومت کردند،  که بخش مهمی از استان هرمزگان فعلی و حتی لارستان را دربر می گرفت،  و به داراب و کرمان و بلوچستان محدود می شد.  پیش از اشغال هرمز بوسیله پرتغالی ها،  خراج این منطقه ضمیمه کرمان بود،  و سالیانه 60 هزار دینار از منطقه هرمز روانه خزانه دولت مرکزی ایران می شد،  که بعداً به دربار پرتغال پرداخت شد.

      این میراث پرتغالی ها بعداً به هلندی ها و سپس به انگلیسی ها منتقل شد،  در واقع هلند استعماری قرن هفدهم میلادی،  تداوم مستقیم میراث پرتقال استعماری است.  در این قرن مرکز تکاپو های استعماری غرب به هلند منتقل می شود،  و هلند در دنیای غرب همان جایگاهی را پیدا می کند،  که ایالات متحده آمر یکا در قرن بیستم و امروزه دارد.  بندر آمستردام در قرن هفدهم همان جایگاهی را داشت،  که بندر نیویورک امروز دارد.  به این ترتیب، در هلند یک مکتب بسیار جدّی اسلام شناسی و شرق شناسی شکل گرفت،  که ادامه آن در قرن نوزدهم در کار های اسنوک هورخرونه ادامه پیدا کرد.  تداوم این میراث در دائرة المعارف اسلام چاپ لندن مشاهده می شود،  که تاکنون دو ویرایش از آن چاپ شده،  و بخشی مهمی از آن به ایران اختصاص دارد.  همین موج در قرن هیجدهم به انگلستان انتقال پیدا می کند،  یعنی تحت تأثیر هلند پروتستان، از قرن هیجدهم بریتانیا یعنی جمع انگلستان و اسکاتلند،  به کانون اصلی فعالیت های استعماری غرب تبدیل شد.

      البته انگلیس از دوره الیزابت اوّل،  یعنی از اواخر قرن شانزدهم میلادی،  و از زمان فعالیت کمپانی ماجراجویان تجاری در لندن در این فعالیت ها به طور جدّی شر کت داشت.  ولی از قرن هیجدهم انگلیس به قدرت اصلی و برتر در عملیات استعماری تبدیل شد،  و لندن به تدریج جای آمستردام را گرفت.  این تداوم میراث خیلی بارز است،  مثلاً، خانواده هایی را می شناسیم،  که قرن شانزدهم در پرتغال و قرن هفدهم در هلند ساکن بودند،  و قرن هیجدهم به انگلستان و اسکاتلند مهاجرت کردند،  و مقیم هر یک از این کشورها که بودند،  در فعالیت های استعماری نقش مهمی داشتند.  بخشی از اعضای همین خانواده ها در اواخر قرن نوزدهم،  یا قرن بیستم به آمریکا مهاجرت کردند،  بنابر این می توان خط مستقیم انتقال دانش و تجربه استعماری را،  دقیقاً شناسایی کرد.  فرانسه نیز از دوران لوئی چهاردهم،  در فعالیت های استعماری در شمال قاره آمریکا و هند نقش داشت،  و با انگلیس در رقابت بود.  ولی از قرن هیجدهم نقش اصلی در استعمار شرق،  دست انگلیس قرار داشت،  و در این میان شبه قاره هند مهم ترین هدف انگلیسی ها بود.

      در قرن هیجدهم زبان فارسی زبان رسمی شبه قاره هند بود،  طی چند قرن،  حتی پیش از تأسیس حکومت بابری یا گورکانیان در دهلی،  که به اشتباه مغولی می گویند،  زبان پارسی همان نقشی را در فرهنگ و سیاست هند داشت،  که در قرن نوزدهم و قرن بیستم،  زبان انگلیسی پیدا کرد.  بنابر این آشنایی با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی از لوازم اصلی فعالیت کارگزاران استعماری در هند بود.  این امر در بسیاری از نقاط دیگر نیز صادق بود،  و حتی در عثمانی زبان فارسی مدت ها زبان رسمی بود،  و مکاتبات سلاطین نامدار عثمانی،  مثل سلطان محمد فاتح،  عموماً به زبان فارسی بود،  عبدالرحمن جامی،  اشعاری به نام بایزید دوّم بزبان فارسی سروده است.   دو دهه پیش وقتی هیئت دولت زنگبار به ایران آمد،  به شیراز رفت،  و از آرامگاه سعدی و حافظ دیدن کرد.  علت این امر سوابق عمیق ایرانی ها و فرهنگ ایرانی در زنگبار و سواحل شرقی آفریقا می باشد،  که از زمان سلسله هخامنشیان باقی است،  بخش مهمی از مردم این کشور ریشه ایرانی و شیرازی دارند،  و سالها حزب حاکم تانزانیا حزب آفریقایی ـ شیرازی نام داشت.  به دلیل گرایشات ایرانی مردم سواحل شرق آفریقا،  کمپانی هند شرقی کالج هیلی بوری را تأسیس کرد،  که زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران را آموزش می داد.  اواخر قرن هیجدهم در شرق هند،  انجمن آسیایی بنگال تأسیس شد،  که بنیانگذار آن،  سِر ویلیام جونز، از اولین ایران شناسان انگلیس است.

      مطالعات باستان شناختی و پژوهش های تاریخی،  هنوز دوران ابتدایی خود را طی می کنند،  و تا رشد و بالندگی آن،  سالها فاصله دارد،  مخصوصاً در میان انبوه دروغها.  به همین دلیل هر گونه تاریخ نگاری دوره ها بسیار شکننده است.  منجمله،  غیر قطعی و ابطال پذیر،  موقتی و در غالب موارد صرفاً بر پایه حدس و گمان است.  هر کاوش یا حفاری تازه باستان شناختی در حال یا آینده،  ممکن است کل یا دست کم بخشی از داده های امروزی را باطل کند،  و مورخی را که خطر کرده و دست به تاریخ نگاری زده،  مجبور به ایجاد تغییرات در دانش خود کند.  از این رو قبل از پرداختن به مقالات انوش راوید،  باید به خوانند،  این هشدار و هوشیاری را داد،  که این راه پُر فراز و نشیب لغزنده ای که طی می کند،  ضمن تردید در اغلب داده های مورخان پیشین،  در مورد داده های من نیز با شک و تردید برخورد نماید،  و متوجه این نکته باشند،  که با هر کشف سکه، سفال منقوش، آجر نوشته، کتیبه، لوح، مجسمه یا بنایی، بخشی یا حتا همه داده های این وب فرو ریزد.

      اما باکی نیست!   اگر کسی می خواهد حرف علمی و آکادمیک بزند،  لازم است حدس ها و ابطال ها،  از علم و تحقیق،  تحلیل و تعلیل خود نیز بدهد.  تنها با این روش است که دانش،  و در این جا،  علم ابطال پذیری،  ناچار است تن به تاریخ رشد و تکامل دهد.  امیدوارم باستان شناسان و مورخان آینده،  دست کم با بخش کوچکی از داده ها و گمانه های تاریخی انوش راوید موافق باشند،  و با حفاری ها و کاوش های نوین خود،  صحت آن ها را تائید کنند.  در ضمن همانگونه که بارها نوشته ام،  این وبلاگ تاریخ نیست،  تاریخ باید بوسیله فرهنگستان تاریخ،  که از دانشوران تاریخ انتخاب گردیده،  نوشته و تأیید موقت شود.

   عکس آتش زدن کتاب های فارسی توسط عوامل استعمار،  حدود 30 سال پیش،  و طرح اهانت استعماری به ایرانیان حدود 20 سال پیش.  دشمنان تاریخ ایران از همه ترفندها برای اغفال کردن،  و دشمنی با ایران و تاریخ ایران استفاده می کنند،  عکس شماره 5729.

   کلیک کنید:  جنگ افزار های آینده

   کلیک کنید:  اردوی مجازی ملی مردمی

   کلیک کنید:  سفرنامه تاریخی به شمال ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.


   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://www.ravid.ir

نظرات 2 + ارسال نظر
حقیقت شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ب.ظ

جدا از این مطلب، فکر می کنم در برداشت و به کارگیری مفهوم فاشیسم، با هم اختلاف نظر داریم. از آن جا که گمان دارم شما نیز از کاربرد این واژه، همان منظوری را دارید که دیگران دارند، جناب عالی را به خواندن این مطلبی که به دنبال می آید دعوت می کنم. برای این منظور می توانید به این نشانی مراجعه فرمایید: http://haghighatnameh.persianblog.ir/tag/%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85

حقیقت شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ

جناب راوید با سلام و عرض احترام و تشکر به جهت اطلاع رسانی شما درباره ی کتاب آذربایجان در دروه ی سلجوقیان در مورد فرمایش شما لازم است عرض کنم، چه بهتر که متفکری چون شما این کتاب را بخواند و در مورد آن نظر بدهد اما مطمئن باشید ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ آن، به قول شما، ﺭگ ﻫﺎی شووینیسم، ﺩﮔﻤﻴﺴﻢ، ﻓﺎﺷﻴﺴﻢ، ﺟﺪﺍﻳﯽ ﺳﺮی، وجود ندارد ﻭ ﺗﺤﺖ ﻧﻔﻮﺫ ﺑﺎﺯی ﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﯽ هم نیست. هم به نویسنده اش اطمینان دارم و هم به کتاب. صرفا پژوهشی است نو، که توانسته نقاط تاریک تاریخ آذربایجان را روشن کند و اشتباهات برخی مورخین متاخر و متقدم را نشان داده و اصلاح کند. این پژوهش، خلاء های پژوهش هایی را پر می کند که با اشتباهات خود، موجب سوء استفاده ی دشمنان شده اند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد