پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir
پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

چند مطلب جالب و خواندنی تاریخی

معادن طلای بلخ بامیان باستانی

      بسیاری با اشتباه می پندارند بلخ گفته شده زمان سلسله هخامنشیان،  بلخ امروزی کشور افغانستان است،  در کتیبه داریوش که در شوش یافت شده،  نوشته شده طلا را از بلخ آوردم.  درصورتیکه تا فاصله 500 کیلومتری شهر بلخ کشور افغانستان،  معدن طلا تاریخی وجود ندارد.  برای دانستن محل بلخ باستانی ایران،  که در نزدیکی تخت سلیمان قرار داشت،  مراجعه نمایید به مکان های جغرافیای تاریخی کتاب در اینجا.  طلای تاریخ ایران از گذشته های دور تا کنون،  در بلخ تاریخی و از دو معدن طلای شهرستان تکاب در استان آذربایجان غربی تولید می شد.  آثار تاریخی فراوان از دوره های مختلف تاریخی،  در این دو معدن یافت شده است.

   *  در شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی کشور ایران،  دو معدن بزرگ طلا وجود دارد،  که هر دو قدمت باستانی برداشت دارند،  این دو مهمترین و اصلی ترین معادن طلا در ایران هستند.  در حال حاضر میزان ذخایر طلای این دو معدن بیش از 100 تن است،  و از نظر ذخایر طلا و تولید آن در کشور رتبه اول را دارا می باشند

  1 ــ  معدن طلای زره‌ شوران،  به عنوان بزرگترین معدن طلای ایران در ۳۵ کیلومتری شهرستان تکاب و ۱۵ کیلومتری مجموعه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تخت سلیمان واقع شده است.  معدن طلای زره شوران بزرگترین معدن طلای خاورمیانه می باشد،  و مهمترین و اصلی ترین ذخیره معدنی و غنی ترین نقطه طلا خیز کشور به شمار می‌رود.

  2 ــ  معدن طلای آق‌ دره،   به عنوان دومین معدن طلای کشور در ۳۰ کیلومتری شهرستان تکاب و ده کیلومتری معدن طلای زره شوران قرار دارد.  این معدن بیش از ده سال در چرخه تولید طلا در ایران فعال است،  و سالانه ‌٢/٢ تن طلای ‌٢٤ عیار تولید و استحصال می‌ گردد.

   طلای سارد ایران باستان ــ  معدن طلای سارد ایران باستان،  معدن طلای روشا،  استان روشامونتانا در کشور رومانی بوده است.  در این معدن بزرگ آثار تاریخی فراوان از زمان هخامنشیان تا پایان رومیان یافت شده است.  یاد آوری نمایم در استان های غربی کشور ترکیه،  معدن طلای باستانی وجود ندارد،  بسیاری به اشتباه می پنداشتند که معدن طلای سارد،  در این استانها بوده است.

      معدن طلای روشا در دره اکونا و در هفتاد کیلومتری شهر تاریخی آلبالولیا و یکصد کیلومتری مکان مقبره سردابه ای قرار دارد،  که تصویر دیواری آن مقبره را به اشتباه یا دروغ صحنه نیرد داریوش با الکساندر یونانی گفته اند.  پوشاک و تجهیزات دو طرف سربازان درگیر در این نبرد همه ایرانی می باشد،  عکس شماره 1401 در اینجا و یا عکس شماره 1400 در اینجا.

   جالب:  اهالی روستای دارایا در جوار معدن طلای روشا،  کولی های تاریخی معروف رومانی هستند.

      عکس معدن طلای روشا در کشور رومانی،  عکس شماره 4095.  تخمین زده اند میزان طلای موجود در این معدن 300 تن می باشد،  عکس پائین یکی از حفاری های باستانی است،  که بیش از دو هزار سال قدمت دارد.  کارگران معدن می گویند،  از شکل کاملاً مهندسی و مرتب این تونل ها،  و محل قرار دادن چراغ های روشنایی بخوبی مشخص است،  که مربوط به باستان است،  زیرا در قرون وسطی چنین مهندسی را رعایت نمی کردند.  در آنجا ابزار و ادوات حفاری،  وسایل روشنایی،  چوب بست های متعدد باستانی و.. یافت شده است.  شرکت خریدار معدن می گوید،  می خواهند این دالان ها و تونل های باستانی را به موزه تبدیل کنند.  البته سرمایه داری از این قبیل حرفها می زند،  تا کار خودش را پیش ببرد.  این وظیفه جوانان باهوش ایران است،  که پیگیر این موضوع باشند،  یا حداقل از اشیای باستانی عکس و لیست تهیه نمایند.

تعریف دیگر از کشف آمریکا

      در مطلب دو عکس از پیکره سنگی پوکوتیا،  و کاسه مگافوئنته،  که در یکی دو پست قبلی نوشتم،  عزیزانی کنجکاو شدند بیشتر بدانند.  مقدار زیادی از این دست آثار باستانی،  در اختیار کشیش پدر پائلو کارلو گرسلی که از مبلغین کاتولیک ایتالیایی مقیم شهر .. اکوادور بود قرار داشت،  که اندکی بعد از مرگ این کشیش در 1982 آنها دزدیده و ناپدید شدند.  در آن زمان کسی بفکر این نبود،  که این اشیا باستانی مربوط به حدود 1500 ق.م است،  و از هندو چین و خلیج فارس به آمریکای جنوبی رفته،  و بعنوان اشیای مقدس در اختیار بومیان کوهستان های اکوادر و پرو قرار داشته است.  امروزه اهل فن گمان می کنند،  هنوز از این دست اشیای باستانی و ماقبل از تاریخ در غار های مخفی،  میان کوهستان اندیس قاره آمریکای جنوبی وجود داشته باشد،  جویندگان گنج برای بدست آوردن آنها در تلاش هستند.  جوانان باهوش ایران باید نسبت به این موضوع دقت نظر داشته باشند،  زیرا بخشی از آنها تاریخ ایران هستند،  و براحتی می توانند ثابت کننده اولین کشف قاره آمریکا باشند.

   عکس آثار باستانی و زیر خاکی،  که در اختیار پدر گرسلی بود،  عکس شماره 4429 ،  شامل ورقه های متعدد مسی با نوشته هایی،  که کاملاً متفاوت از کار های تاریخی بومی است.  مجسمه های متعدد که نشان های از کار های بین النهرین باستان دارد،  کار های طلایی کنده کاری شده،  بنا به گفته اشخاصی که این گنجینه را دیده بودند، این آثار خیلی زیاد بودند.

پترس فداکار یا پترس دروغین

      در قرن گذشته ایران،  داستان های دروغی را به عنوان داستان واقعی،  به دانش آموزان قالب می کردند،  که اگرچه هدف آن ارتقای ارزشهای انسانی بود اما متاسفانه چون شاخ و برگهای ماجرا غیر واقعی و غیر عقلانی بودند لذا اکثر افراد را غیر منطقی به بار می آورد ، داستانهایی که حتی بچه های ابتدایی هم گاهاً ایرادات آن را به معلم می گفتند! مثلاً وقتی ما به داستان پترس رسیدیم من به معلم گفتم مگر سدها نگهبان نداشتند؟! آن یکی می گفت مگر چوب یا پارچه یا چیز دیگری نبود که پترس به جای انگشت خود ، آن را در سوراخ فرو می کرد؟! و ...

حالا که بزرگ شدیم می بینیم این داستان های ظاهراً واقعی ده ها اشکال دیگر نیز دارند! مثل عدم به وجود آمدن یک سوراخ چراکه در سد سوراخ به وجود نمی آید بلکه ترک برداشتن و بعد فروریختن! یا نامحتملی اندازه سوراخ دقیقاً به اندازه یک انگشت! یا عدم نزدیکی حتی یک نفر به پترس! یا غیر موجه بودن حضور پترس در کنار سدها! و ... متاسفانه وفور این داستان های مضحک با برچسب واقعی بودن ( که خود هلندی ها هم چنین داستانی از پترس ندارند!) باعث شده است مردم ما ذهنی نقادی به مسائل و روایات مشکوک نداشته باشند و همین می شود که در دنیای امروز می توان مسائلی وحشتناک مضحک را به مردم قالب کرد!

خوشبختانه اقدامات مثبتی در حال انجام است مثل حذف این داستان از کتب درسی اما باید توجه کرد هنوز راه زیادی تا پاکسازی کامل کتب از این داستانهای خیالی و غیر عقلانی در پیش است چراکه باید نسلی عقل محور پرورش یابد اما متاسفانه گاهاً حتی از روایات دینی مجهول و بی اعتبار این ضد عقلانیت گرایی ترویج می شود که نمونه ی بارز آن در کتب درسی ، داستان ابوذر است که در صحرا با وجود آنکه آب می یابد ، از آن نمی نوشد و خود را تا پای مرگ می کشاند تا اول پیامبر از آن آب بخورد! یعنی ابوذر یک فعل بسیار حرام ( آسیب به خود تا سر حد نزدیکی به مرگ و اگر مرده بود حکم خودکشی می داشت و جهنمی می شد!) را انجام می دهد تا پیامبر که نه تشنه است و نه گمشده از آن آب بخورد ، آبی که معمولی هم بود! آنگاه وقتی دانش آموز ما به این داستان برخورد می کند با خود می گوید:« اسلام چه دین ضد عقلی است من که الگوی خود را ابوذر قرار نمی دهم!» اما نمی داند که در واقع اولین مخالف این نوع از رفتارها خود اسلام است! یا مضحک ترین اسرائیلیات و احادیث را به کتب معارف راه می دهند مثل حدیثی جعلی که امام صادق (ع) در آن می فرمایند یک لیوان آب دادن به دست شوهر ثواب بیشتری دارد از یک سال نماز و روزه خواندن!

به امید روزی که مسئولین آموزش و پرورش دقت مضاعفی بر روی محتوای دروس بخصوص دروس ابتدایی و راهنمایی داشته باشند چراکه دانش آموزان در سنی هستند که ذهنیت آنها شکل می گیرد و اگر بد شکل بگیرد ، به سختی می توان آن را به صراط مستقیم بازگرداند.

عکس سد دریابند کشور هلند،  عکس شماره 4767 .

  انوش راوید:  1 ــ  مطلب جالب پترس فداکار یا پترس دروغین،  را از اینترنت گرفتم،  و بدون تغییر دادن در نوشته آنرا پست کردم.  لطفاً نویسنده اصلی متن،  در نظرات بنویسد،  تا لینک وبلاگ آن عزیز را در زیر مقاله بنویسم.

   2 ــ  توضیح اینکه،  در زمانی که داستان دروغی پتروس را،  همانند بسیار دیگر از دروغها برای گمراه کردن مردم ایران،  و کشور های جنوب آنزمان می نوشتند،  سد های دریا بند هلند که برای مقابله با بالا آمدن آب دریا و آب گرفتگی کشور هلند ساخته بودند،  بتونی نبود بلکه خاکی بودند.  در همان زمان یکی از این سدها ریزش کرد،  و آب دریا یک سوم خاک هلند را گرفت،  و باعث ریزش همه سدها شد،  و میلیاردها گولدن خسارات وارد کرد،  سپس بعد از سالها خرج و تلاش بی وقفه مردم هلند،  سد های مدرن ساخته شد.  امروزه این سدها کاملاً مهندسی و با ابزار دقیق هستند،  و نمونه کار و تلاش، درست کاری و فداکاری، مهندسی و افتخار یک ملت می باشند،  که باید سر مشق ما ایرانیان هم باشد،  آنها داستان دروغین پتروس را هیچ می دانند.

تاریخ ماجرا جویی در ایران

      البته درباره تاریخ ماجراجویی در ایران بزودی می نویسم،  ولی در اینجا کمی توضیح می دهم،  که بنا به شرایط تاریخی و اجتماعی،  ماجراجویی در ایران رفته یا کشته شده است.  ماجراجویی تنها به کار های خطرناک مربوط نمی شود،  ماجراجویی های ورزشی، علمی، تاریخی و غیره زیاد است،  مانند ماجرا جویی پرش فلیکس.  علتی که این متن را شروع به نوشتن کردم،  همین ماجراجویی علمی پرش فیلیکس بود.  آنچه امروز از ماجراجویی ایرانیان می بینم،  حداکثر نشستن پشت کامپیوتر،  و با ترس و لرز از درست و غلط وبلاگ نویسی است،  دیگر کسی بدنبال تحقیق های میدانی گسترده و نوین نمی رود.  یاد دوستم که استاد تاریخ است افتادم،  بجای اینکه ابتدا قدرت ذات طبیعی بشر را به فرزندان خود بگوید و منتقل کند،  یا خود در فکر تحقیق و تحلیل های جدید در تخصصش باشد،  حداکثر فرزند خیلی تیز هوشش را بنزد بانوی مومنی می برد،  که برای او دعا کند،  تا در کنکور تیز هوشان قبول شود.  یا در این وبلاگ می بینم،  جوانانی که تخصص آنها تاریخ و باستان شناسی است،  هیچگونه فعالیت ماجراجویانه ندارند،  حداکثر بدون هیچ کار واقعی جهت دار،  چند پرسش در نظرات وبلاگ مطرح می کنند.  ...ادامه دارد...

   عکس پرش فیلیکس از 39000 متری زمین،  البته این پرش مخارج سنگینی داشت،  ولی یک ماجراجوی متخصص لازم بود،  تا به انجام و سرانجام برسد،  عکس شماره 5818.

   ماجراجویی در ایران باستان

      اولین ماجراجوی تاریخ ایران جمشید است،  داستان ماجراجویی جمشید،  از اهمیت ماجراجویی در ایران می گوید.  در شاهنامه فردوسی آمده: .... اوست که کشتی بر آب راند و از کشوری بکشور دیگر رفت،  پنجاه سال هم در انجام این کار بود.  چون این کارها را بپرداخت،  پای فراتر نهاد،  بفر کیانی تختی ساخت،  بگوهر اندر نشانده و بهر جای که خواستی رفتن.  دیوها آنرا برداشته از هامون به آسمان بر افراشتی،  خورشید سان در آن تخت نشسته در هوا همی گشت...  مشروح در اینجا.

   عکس فرکیانی جمشید،  و پرواز آن برای سفر،  عکس شماره 2505،  البته در شاهنامه فردوسی منظور دیو باسوادها و متخصص های آن دوران می باشد،  که توانسته بودند با دانش خود تختی بسازند،  که توانایی پرواز داشته باشد.  ولی در تصویر های یکی دو قرن اخیر دیو و دیوان را با اشکال ترسناک شبیه انسان کشیده اند،  درصورتیکه دیو از دیواندار و دیوان می آید،  (دی = روز + و = دارنده جایگاه) که قبلاً "و" را در واژه وتن (وطن) تشریح کرده ام،  (دیو = دی + و = روزدار، روزنویس).

مجسمه ها سخن می گویند

      سه مجسمه ایلامی در سایت رسمی میراث فرهنگی ایران، که درباره آنها نوشته اند گیلگمش،    C , B  (در این عکس)،  درصورتیکه گیل گمش نیستند.  وقتی می گویم ماجراجویی در ایران کم شده یا نیست،  به همین راحتی متوجه می شویم،  که واقعاً چه شده،  و چرا هیچ تحرکات عینی و میدانی آزاد وجود ندارد.  هیچ یک از اینهمه مدعی تاریخ ایران باستان،  هیچ کدام حاضر نشده اند تحقیق و تحلیل کنند،  و یا حداقل نظریه بدهند،  که این مجسمه ها چه می باشند.  مجسمه A براحتی نشان می دهد،  بزرگی مثلاً برای تبلیغ انتخاباتی یا دعا و امثال،  در حال نماز خواندن است،  نوع نمازی که امروز در کشور های همسایه ایران رایج است،  و سرنخ خوبی از پیدایش نماز و دعا و تبلیغات است.

عکس سه مجسمه باستانی از یک سایت رسمی دولتی کشور ایران،  عکس شماره 1446.


شمس ایرانی است

      بسیاری می پرسند آیا شمس (خورشید) واژه ای ایرانی یا عربی است،  البته لغت شناسی و ریشه یابی واژه ها،  کار بسیار مشکل و تخصص است.  اساتید در ایران یاد گرفته اند،  که برای راحتی،  هر چه را سریع بگویند عربی است،  و هیچ ریشه یابی تاریخی نمی کنند.  تا آنجا که من می دانم،  در تمدن سومری به وسیله ای موشک مانند،  که با آن بفضا می رفتند،  تا به خدای آنو برسند،  شم می گفتند،  و مس نیز فلزی درخشنده و با ارزش بود،  بویژه وقتی ذوب شود،  درست مانند درخشندگی خورشید می گردد.  شم + مس = شمس.

      یکی از این پرسند گان دوستی بود،  که بخاطر ارادت به شمس تبریزی،  می خواست نام پسرش را شمس بگذارد،  و از این موضوع ناراحت بود،  که شمس عربی است،  و فارسی نیست.  ابتدا به او گفتم شمس نام بین المللی است،  همانگونه که شمس نام بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان ایران و عرب،  هند و غیره بوده و می باشد.  ما نباید نسبت به اینکه نامی عربی یا غیر است،  حساسیت داشته باشیم،  ما در قرن 21 هستیم،  حساسیت ما باید در دانایی نوین باشد،  نه خواسته های قرن های 18 و 19 اروپا.  سپس به او گفتم شمس نام ایرانی برای خورشید است،  نام پارسی خورشید در زبان های محلی غربی و شمالی و شمال شرق ایران بزرگ گفته می شود.  شمس نیز نام ایرانی است،  که در هند استان  و چین استان ایران می گفتند،  در ادبیات ایران مرکزی بوضوح دیده و شنیده می شود. 


  عکس دو گونه شم A  و B  ،  شم سفینه ای که با آن به آنو می رسند،  C  شم درست مانند کپسول حمل فضانوردان می باشد،  D مقیاس شم با موشک فضا پیما،  عکس شماره 2959.

      در یکی از تحقیقات مشکوک جدید قرن 21 ،  درباره فرا زمینی ها می گویند،  که در زمان سومریها عده ای فرا زمینی از فضا به زمین آمده بودند.  اینها ادامه می دهند،  نور و آتش سفینه ها و بشقاب پرند ها باعث شده بود،  که در بسیاری از افسانه ها و آثار تاریخی بنوعی از این موضوع یاد شود.

      زبان های ایرانی آنگونه که در شاهنامه فردوسی آمده است،  سی گونه خط داشت،  امروزه ما فارسی می دانیم،  که پارسی نیست و درست و صحیح آن دری است.  حداکثر چند پیر مرد و پیرزن مدرسه نرفته،  در روستا های دور دست ایران بزرگ آخرین کسانی هستند،  که یکی از زبان های باستانی ایران را می دانند،  آنها نیز به لطف کارگزاران و چهره های استعمار در قرن گذشته،  بفراموشی سپرده شده اند،  و آخرین ارتباط با زبان های تاریخی ایرانی با قرن حاضر کاملاً دارد از بین می رود.

   عکس کتیبه سومری که از شم و سفر به فضا در آن نوشته شده است،  و عکس گیلگمش سومری که در آسمان گشت زد،  عکس شماره 4574.

سه مطلب جالب تاریخی

      در قرن اول میلادی هرو اندیشمند یوآنی،  اولین موتور بخار را بنام ایلوپایل ساخت،  این دستگاه،  بخار متراکم را می گرفت،  توربینی و گردونه ای را بگردش در می آورد،  این اولین موتور موشکی در جهان بود.  ایلوپایل یعنی گلوله ایالوس یا خدای بادها بود،  آیا ممکن است این را از داستان اودیسه و هومر یا امثال آن گرفته باشد؟  مطمئن او از دانش های قبل از خود الهام گرفته است.

      در 214 ق.م،  یوآن های مقیم یک جزیره (گویند: شهر ساراکیوز  در جزیره سیسیل)،  مورد حمله کشتی های رومی قرار گرفتند،  آنها از نظر نظامی توانایی مقابله با رومیها را نداشتند.  ارشمیدس (ارش + مادی) دانشمند یوآنی،  برای مقابله با ناوگان جنگی رومی،  یک اسلحه جدید اسرار آمیز قدرتمند ساخت،  که از خود دفاع کنند.  آن یک آینه عظیم قوسی شکل بود،  که با تمرکز نور خورشید بروی کشتی های رومی،  آنها را نابود می کرد.  مطمئن ارشمیدس از داستان های 600 سال پیش از خود الهام گرفته بود.

   عکس توربین ایلوپایل اولین بخار جهان A،  و آینه ارشمیدس B،  براحتی متوجه می شویم،  امروزه دانشمندان بسیاری معتقد هستند،  که پایه های علوم از ایران به اروپا رفته است،  زیرا هیچ علمی بدون پایه شکل نمی گیرد.  اما عده ای انیرانی می گویند،  که موجودات فرا زمینی پایه های علوم را گذاشته اند،  تا بدینوسیله بتوانند ایران تاریخی را حذف نمایند،  عکس شماره 4040.


   عکس پیکره سنگی پوکوتیا،  و دیگری کاسه مگافوئنته،  متعلق به حدود پنج و نیم هزار سال پیش، که دو در تیاهواناکو کشور بولیوی نزدیک مرز کشور پرو پیدا شده اند،  و در 2002 میلادی شناسایی علمی شده اند.  روی هر دو مصنوع حروف الفبای سومری حکاکی شده،  و در موزه فلزات گران بها (موزه طلا) این کشور نگهداری می شوند.  هر دو این آثار زیر خاکی دینی هستند،  و براحتی می توان رابطه دین و اهرام آسیای جنوب شرقی و قاره آمریکا را با ایران و نیایشگاه چغازنبیل متوجه شد.  مطمئن این اشیا مستقیم از خلیج فارس به آمریکا نرفته اند،  و در این میان واسطه های تجاری و فرهنگی دریایی در شرق دور داشته اند.  این ها دلیل وجود تجارت ماقبل از تاریخی ایران می باشند،  عکس شماره 4428.

   جالب:  مانفرد مایر هوفر،  در مقاله ریشه شناسی و کهن ترین شواهد نام میترا،  پس از بحثی فاضلانه درباره معانی خورشید و پیمان برای میترا،  حتی واژه متررا نیز مشتق از نام میترا می داند و «mi-tra» را ابزار اندازه گیری معنا می کند،  که «ma» به معنای جدید پیمان از آن ریشه گرفته است،  ("متروس" یونانی به معنای اندازه و اندازه درست هم از این ریشه است).  اما در غرب نام مهرگاه برابر ایزد خورشید دانسته شده،  و گاه کنار خورشید،  و در تصاویر و نقش برجسته ها در حال برگزاری بزم مقدس دیده می شود،  و سپس با گردونه خورشید و همراه با آن به عرش اعلی صعود می کند.

      در مقاله بالوتا بنام،  مهرپرستی در کتیبه های داشی،  نوشته شده که در داشی کشور رومانی،  میترا پیوسته دارای القاب «خورشید شکست ناپذیر»، «خدای خورشید شکست ناپذیر»، «خدای قادر مطلق شکست ناپذیر»، «ایزد آفریدگار»، «چشمه جاوید» و همانند آن بوده است،  و حتی دوبار برای صفت قادر مطلق از واژه «نبرزه» که همان «نبرده» به معنای دلیر پارسی استفاده کرده اند.  پس نویسنده ناچار به ریشه ایرانی این ایزد اقرار می کند،  ضمن اینکه برای ما روشن می شود،  که در برخی جا های غرب،  میترا برابر با خورشید،  ولی در همه جا آفریدگار است،  حال آنکه در اوستای ایرانی،  مهر آفریده یا هورامزدا است.  یک بار در مهریشت 1 اهورامزدا به زرتشت می گوید:  مهر را در شایستگی نیایش برابر با خودم آفریدم،  و در جایی دیگر مهر آشکارا «آفریده  اهورامزدا» (همان،61) خوانده می شود،  در پایان یشت (همان 145)،  خورشید و مهر از همه جدا نام برده می شوند  ...ادامه بزودی...

خدایان و فرشتگان میان رودان

       دوران باستان هر شهر بین النهرین،  یک رب النوع یا خدایی داشت،  که در قالب یک بت یا مجسمه شناخته می شد،  و اهالی هر شهر رب النوع سایر شهر های دیگر را،  در رتبه پایین تر از رب النوع شهر خود می دانستند.  چنانچه شهری به تسخیر دیگری در می آمد،‌  رب النوع آن شهر به اسارت رفته،  و استقلال آن شهر از بین می رفت.  سه رب النوع بزرگ را همه می پرستیدند:

  1 -  آنو،  خدای آسمان،   2 -  هه آ،  صاحب آب های در های عمیق،  3 =  بل یا بعل،  خدای زمین.

      قبل از دوران خدایان و رب النوع های مختلف، در دوره های ماقبل تاریخ،  مردم با پاکی تمام،  زندگی سالم و طبیعی و مظاهر طبیعت را ستایش می کردند،  که در ایران مهر پرستی اولیه از آن است.  کم کم در ادامه شهر نشینی،  و نیاز حکام برای استثمار کردن مردم،  خدایان مختلف ساخته شدند.  سپس با ترفند های مخصوص دوران تمدن خودشان،  خدایان را جنبه آسمانی دادند،  و برای هر یک از عوامل طبیعی منشاُ ربانی قائل شدند،  و برای آنها معابد ساختند،  و مراسم خاصی برایشان اجرا کردند،  و همواره برای آنها قربانی و هدیه می دادند.  حتی برایشان فرزند و همسر هم قائل می شدند،  در بخش هایی از بین النهرین به معابدی بر میخوریم،  که جفت در کنار هم ساخته شده بودند،  که دلیل بر وجود اعتقاد به زن و شوهری می باشد.

      خدای بزرگ شهر اوروک در بین النهرین،  ایزد بانو «اینانا» یا «اینین» بود،  که در سومری به معنای «بانوی آسمانها» است،  همسر او «دُموزی» خدای برکت و بخشندگی و بارور کنندگی است.  در بین النهرین مانند ایران و آسیای میانه،  ستایش بسیار گسترده الهه مادر از  5000 ق.م به بعد،  رواج داشت،  وجود پیکرک های سفالین الهه مادر با زیور الات فلزی،  وجود مهره های گردان (سیلندری)، که صحنه های آئینی، مذهبی و اساطیری بر آنها نقش شده،  و اطلاع مکتوب از وجود آئین های  پیروان الهه مادر،  و شرکت مردم در آئین ها نشان میدهد،  بخشی را در تاریخ دین و آئین ایران نوشته ام.

      مهمترین خدایان که ابتدا در سومر مورد پرستش قرار گرفتند،  آنهایی بودند که سرنوشت را رقم میزدند،  سومری ها تقسیم بندی هایی درباره خدایان  داشتند،  مثلاَّ،  خدایان خلاق و غیر خلاق،  خدایان اصلی عبارتند:

   آنو (anu)  ــ   خدای آسمان،  که در اصل خدای بزرگ سومری بود،  و خدای حامی شهر اوروک(uruk)  بود،  و در آن شهر معبد داشت،  او پدر خدایان بود،  و با الهه زمین ازدواج می کند،  ثمره آن «انلیل» خدای هوا است.

   انلیل (enlil) ــ  فرزند آنو و خدای هوا و حامی بزرگ نوع بشر است، او بعدا بعنوان پادشاه جانشین پدرش شد،  بنابر اساطیر سومری،  او زمین و آسمان را از هم جدا کرد.  از تخمها،  گیاهان را رویانید و سرنوشت را رقم زد ، سلاحش رعد بود و صدایش برق و بوسیله رعد و برق نظم را برقرار می سازد،  طوفان و باد از نیرو های او هستند.

   اِنکی (Enki) ــ  خدای خردمند و مظهر خرد است،  آفرینش جهان در دست اوست،  و نظام بخش امور جهان است،  خدای باران آوری که رفاه جوامع انسانی را در دست دارد.  او وضع کننده قانون و حافظ آن است،  بهترین دوست انسان و تعیین کننده سرنوشت آدمیان است.  او با کشتن غول نرنیه نخستین اپسو (Apsu) به قدرت می رسد. مردوک خدای بزرگ بابلی پسر او اینانا دختر اوست،  انکی همتای اِ آ (Ea) ایزد زمین است،  او خدای آبها و سازمان دهنده  حیات بر روی زمین است.

   مردوک  (mardduk) ــ  فرزند و اِنکی و اِآ ،  و خدای بزرگ بابل است،  پس از جایگزین شدن نظام پدر سالاری به جای مادرسالاری حدود نیمه دوم هزاره دوم ق.م،  جانشین انکی خدای خردمند شد،  که در دوره سومری ها خدای زراعت بود،  ولی در زمان به قدرت رسیدن شهر بابل،  مردوک به مقام خدای آسمانها ارتقا پیدا کرد.  او حامی شهر بابل و قهرمان منظومه آفرینش بابلی بود.

   آشور (Ashur) ــ  خدای بزرگ آشور بود،  زمانیکه آشوریان قدرت را بدست گرفتند،  خدای آشور که با همین نام خوانده می شود،  نسبت به مردوک و بقیه خدایان برتری یافت،  و حتی در راستای آفرینش جانشین مردوک شد.

   سین (Sin) ــ  خدای ماه است،  و در اساطیر سومری به آن نانا گفته می شود،  او نگهبان گله و خدای سرنوشت و خدای حامی شهر اور (Ur) که نماد او هلال ماه است.

   شمش (SHamash) ــ  یا شم،  او را آتو هم میخوانند،  خدای خورشید است و فرزند ماه هم گفته می شد،  در نقوش میان رودان شم را در حالی نشان می دهند،  که اشعه هایی از شانه هایش بیرون زده،  و دو خدا در حال باز کردن در های آسمان بر روی او هستند.  ابزاری شبیه اره در دست دارد،  که نشانه قضاوت و اجرای عدالت می باشد، حمورابی از او اطاعت می کرد،  و نماد شمش قرص خورشید است.  شم نشان های ویژه قدرت خدایی یعنی باتوم است،  حلقه در دست دارد،  و قانون را به حمورابی می دهد،  که حالتی از دقت و احترام دارد.

   اینانا (Inanna) ــ  فرزند انکی و خواهر مردوک است،  در سومر به معنای خدای آسمان و در بابل و آشور ایشتار خوانده می شود،  که معادل آناهیتا در ایرانی،  و ونوس رومی و آفرودیت یونان است.  اینانا ایزد بانوی عشق و باروری،  و بسیاری صفات آسمانی دیگر است،  همچنین ایزد بانوی بزرگ اوروک می باشد.

   دُموزی(Dumuzi)  ــ  خدای شبانی و گله ها بود،  و در بابل تموز گفته می شد،  بمعنی فرزند راستین و مومن است.  او خدای بخشندگی و بارور کنندگی بوده،  و هر سال آئین خاصی که محتوای آن برکت بخشی و شهادت  بود،  برگزار می شد.  گویا ریشه آن از عید نوروز بوده،  که به نمروز و دموز تغییر کرده است.

   نابو (Nabu) ــ  خدای قلم و کتابت و فرزند مردوک بوده،  که در هزاره اول ق.م به محبوبیت رسید.

   نینورته (Ninurta) ــ  ایزد باران است او سلاح بی نظیری به حمورابی می داد که پیروز می شد.

     با وجود این خدایان،  سومری ها برای هر پدیده رب النوع یا خدایی داشتند،  به ارواح بد،‌ عفریت ها و جن ها نیز معتقد بودند،  هر یک از حکام برای خود رب النوع داشت،  که در جنگها، امراض و برای کسب ثروت از آن بهره می بردند.  عکسها و مطالب بیشتر درباره تاریخ خدایان،  و پیدایش آنها و رب النوع را بزودی پست می کنم.

تاریخ برسم در ایران

      برسم و زور و هوم،  از ویژگی ‌های مزدیسنا می باشد،  و در مراسم عمده دینی اسباب ستایش است،  چنانچه در وقت تهیه نمودن آب زور و فشردن گیاه هوم،  و بستن و گشودن شاخه‌ های برسم،  اوستا‌ خوانی و ستایش خداوند در نظر است.  مانند این رسوم و آداب، با ابراز و آلات ویژه در مندرجات برهمنان،  و کنشت یهودیان و کلیسای عیسویان هم دیده می‌ شود.  برسم گرفتن و مدتی دعا بر آن خواندن،  همان از برای نعمت نباتاب سپاس به جای آوردن است،  که مایه تغذیه انسان،  ستوران و زینت طبیعت می باشد.  برسم را بعنوان نشانی از کلیه رستنی‌ها در مراسم قرار داده،  و به آن درود فرستاده می‌ شود،  واژه برز (که برسم از این واژه مشتق است) به معنی بالیدن و نمو کردن می‌ باشد.

* پرستنده آتــش زردهشـت  <><><>  همی رفت با باژو وبرسم به مشت * فردوسی

      این کلمه در اوستا برسمن است،  و از کلمه برز به معنی بالیدن و نمو کردن آمده،  در سانسکریت بره Barh  یعنی شاخه‌‌ های بریده درخت،  و در فارسی تای و در پهلوی تاک ‌گویند.  در اوستا مشخص نیست که این شاخه‌ها از چه درختی باید باشد،  همین قدر در یسنا  25  هات  3  آمده،  اورورم برسمنیم،  یعنی برسم (شاخه بریده) درخت یا گیاه.  از بخش‌ های دیگر اوستا معلوم می‌ شود،  که برسم باید از جنس اورورا (urvara) یعنی نباتات باشد.  در کتاب شایست نه ‌شایست،  فقط به ذکر آنکه برسم باید از درخت پاکیزه باشد،  بسنده کرده است،  ولی در نوشته‌ های متأخرین گفته شده،  که برسم باید از درخت انار چیده شود.

      این شاخه‌ها با آداب مخصوصی همراه سرودن سرود‌ های مذهبی و به کمک کارد ویژه ‌ای به نام برسم چین بریده می ‌شود.  مدت‌هاست که به جای برسم‌ های نباتی،  برسم‌ های فلزی از جنس برنج یا نقره ساخته شده،  و ابعاد آن‌ها عبارتست از بلندی نه بند انگشت، قطر یک هشتم بند انگشت.  محل قرار دادن برسم‌ها در هنگام مراسم روی شئی بنام برسمدان یا ماهروی است،  و علت نامیدن آن شباهت دو سر این شی به شکل تیغه ماه است.  در فرگرد  19  وندیداد فقره  19  نیز همین ابعاد برای برسم در نظر گرفته شده است.

      گذشته از اوستا،  به واسطه خبری از استرابون رسم گرفتن نزد ایرانیان بسیار کهن است،  جغرافی‌دان مذکور راجع به یک آتشکده در کاپتا توکا (آسیای صغیر) می ‌نویسد:  مغ‌ها درآنجا آتشی که هرگز خاموش نمی‌شود را نگهداری می کنند،  و هر روز در آتشکده حدود یک ساعت در برابر آتش سرود می‌ خوانند،  و یک بسته چوب در دست می‌ گیرند،  و پرده ‌ای تا به چانه آویخته،  که لب‌ های آنان را می‌ پوشاند.  مقصود از بسته چوب و پرده همان برسم و پنام است.  برسم گرفتن پیش از غذا، در عهد ساسانیان مرسوم بوده است مکررا در شاهنامه فردوسی به این رسم برمی‌خوریم مانند:  در ضیافت نیا طوس،  سفیر روم در نزد شاهنشاه خسروپرویز،  وقتی که بندوی یکی از گماشتگان پادشاه پیش از غذا با برسم داخل شد،  شاه از باج (باژ) گفت،  سفیر روم بر آشفته و از سر خوان برخاست.

* بیامد نیاطوس با رومیان  <><><>  نشستند با فیلسوفان به خوان *

* چوخسرو فروآمد ازتخت بار  <><><>  ابا جامه روم گوهرنگار *

* خرامید خندان برخوان نشست <><><>  بشرتیزبندوی وبرسم به دست*

* جهان‌داربگرفت باژمهان  <><><>  به زمزم همی رای زد درنهان *

* نیا طوس کان دید انداخت نان  <><><>  زآشفتگی باز پس شد زخوان *

* همی گفت باژ وچلیپا به هم  <><><>  زقیصر بود برمسیحا ستم *

   ــ  بازنویسی از اینترنت،  منبع اصلی:  ابراهیم پورداوود، ادبیات مزدیسنا، جلد اول،  انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی،  و انجمن ایران لیگ بمبئی.

   عکس انوش در چکچک همراه خادم زیارتگاه چکچک،  در تابستان 1387 خورشیدی،  مشروح در اینجا، عکس شماره 4542.

عملیاتی و میدانی کردن تاریخ

      بعد از پخش عکس آدم های بزرگ پیکر،  که در دو سه پست قبلی از آن نوشتم،  این بار از آدم کوتله ها عکس انداختم،  ولی چه فایده،  ما در ایران هیچ تحقیقات عملیاتی و میدانی برای تاریخ نویسی ایرانی نداریم.  بدون فعالیت های عینی ،  تاریخ نویسی کامل نمی شود،  و مطابق عادت یکی دو دهه گذشته،  تاریخ ما،  داستان می شود و داستان.  شاید عزیزانی بگویند امکانات نداریم،  و در حال حاضر با انواع مشکلات و محدودیت های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی،  امکان کار و تحقیق در میدان ها و سایت های باستانی وجود ندارد.  هم می توان گفت این بهانه است،  و هم واقعیت،  با یک حساب انگاری،  حدود ده هزار نفر جوان باهوش ایرانی،  کم و بیش در حال تاریخ نویسی هستند.  آنها می توانند علاقمندان یا سرمایه گذارانی برای همراهی پیدا کنند،  یا با نامه نگاری دستگاه های دولتی را تحت تأثیر قرار دهند.  سپس به سایت های تاریخی بروند،  با هوش و تدبیر در تخصص و گرایش خود،  فیلم و مستند بسازند،  و یا هر گونه فعالیت باستانی و تاریخی که می دانند و می توانند انجام دهند.  البته ابتدا باید ذهن آموزش های سنتی قرن 20 ایرانی را دور بریزند،  تا بتوانند دید جدید کاربردی پیدا کنند.

      تقسیم کار برای تاریخ نویسی خیلی مهم است،  در هر صورت اشخاصی فقط می توانند مطالعات شفاهی و نظری داشته باشند،  افرادی میدانی و باستان شناسی هستند،  و عده ای نیز هر دو مورد را طرح تحقیقات خود می کنند.  در شرایط تعلیل و تحلیل های آزاد منفرد بدون سازمان،  یافتن نتیجه کار دیگران برای بهره برداری خیلی مشکل است،  بهمین جهت عزیزان باید کوشش کنند،  تا نتیجه تحقیق حرفه ای خود را بهتر در اختیار متخصصین دیگر قرار دهند.  همچنین چه خوب می شود،  که عزیزان تجربه های چگونگی آغاز بررسی های تاریخی مقطعی خود را،  در اختیار دیگران بگذارند.  بنظر من،  درک خواندن یک کتاب تاریخی،  در یک محوطه تاریخی،  خیلی بهتر خواهد بود،  تا در اتاق و پشت میز.  هنگام مطالعه در تختخواب،  داستان لشکر چند ده هزار نفری را،  که مدت کوتاهی چند هزار کیلومتر می پیمایند،  و سپس دشمنان شان را یکی پس از دیگری شکست می دهند،  پذیرفته می شود،  درصورتیکه در محوطه عملیاتی غیر قابل باور می شود.

      مشکل تاریخ ما با کسانی است،  که تاریخ را فقط و فقط در کتاب های چاپ شده می دانند،  و با خواندن مدام کتاب در خانه،  داستان های تاریخی چون فیلم های هالیودی،  بعنوان تاریخ در ذهنشان رفته است.  این قبیل به راحتی می پذیرند،  که الکساندر یونانی و این و آن به ایران حمله کرده،  گرفتند و کشتند و خراب کردند.  کتابها هر چند که در گذشته دور هم نوشته شده باشند،  خالی از انگیزه و ترفند نیستند،  چه برسد چاپ شده های قرن انبوه سازی آنها.  در واقع یک تاریخ دان تاریخ نویس،  حداقل باید در دوره ای که تحقیق می کند،  از ساختار تاریخی آن زمان،  و شرایط اقتصادی و اجتماعی و نظامی و غیره آن دوره،  بمیزان درک از نزدیک داشته باشد،  تا براحتی اغفال نوشته های کتابها نشود.  شاید برای عده ای این موضوع عجیب و غیر قابل تصور باشد،  ولی با چند بار رفتن به سایت های باستانی،  بیابان های ایران،  جنگل های ایران و غیره،  و پیگیری تاریخ در محل وقوع،  تجربه عملیاتی و میدانی کردن تاریخ را پیدا می کنند.

   عکس جسد یک آدم کوتله شهر کوتله های شهداد،  و عکس شهر باستانی آنها که محل بازی بچه ها شده است،  مشروح در استان تاریخی کرمان،  عکس شماره 4164.

   پرسش:  یادمه یه مدت مد شده بود که میگفتن موشک در زمان ساسانیان اختراع شده،  آیا درسته؟

   پاسخ انوش:  برای پاسخ رجوع کنید به:  تاریخ گوگرد و باروت در ایران.

   پرسش:  ممکن دلایل و چگونگی ورود افسانه اسکندر به تاریخ و ادبیات ایران را بیان نمائید؟

   پاسخ انوش:  سه دوره کلی تاریخ ادبیات داریم،  قبل از کشف کاغذ،  بعد از کشف کاغذ،  دوران استعمار،  که هر کدام تعریف خاصی دارند.  در ادبیات قبل از کشف کاغذ،  از اسکندر مقدونی خبری نیست،  بعد از کشف کاغذ تا دوران استعمار در ایران،  از اسکندر بگونه ای نام برده شده،  که بوضوح ایرانی بودن آن پیداست.  در دوران استعمار وضع بطور کلی تغییر می کند،  و اسکندر مقدونی،  آلکساندر یونانی می شود،  تا زمان این وبلاگ و کتاب موضوع وبلاگ،  که دانایان تاریخ ایران باستان متوجه می شوند جریان واقعی چه بوده است.

      در قرن 20 کتب دانشگاهی ایران و تقریباً تمام جهان را از اروپا گرفته بودند،  و نگارش و تدریس آنها زیر نظر ترفند های استعمار و فرماسون،  و فلسفه آرماگدونی و اینقبیل قرار داشت،  کوتاهی از درک این موضوع،  گمراهی در دانش و فلسفه ایرانی را دارد.  باید توجه اگر داده های استعمار و امپریالیسم در علوم اکادمی را از ذهن خود پاک کنید،  بعد از خواندن ادبیات تاریخی ایران،  براحتی می توانید بدانید که اسکندر ایرانی بوده است.  یاد آوری نمایم،  آنها قبل از اینکه از دانش تاریخ و تاریخ بگویند،  مقداری داستان و پرت و پلا را بجای تاریخ قالب می کردند،  و عدم دانش تاریخ و داستان گونه نویسی از تاریخ،  همچنان در ایران و جهان ادامه دارد.

   پرسش:  آیا می توان به کتابها و نوشته های بازنویسی شده اعتماد کرد و آنها را بعنوان سند تاریخی حساب نمود؟

   پاسخ انوش:  من که می خواهم یک تاریخ نویس بنیادی باشم،  حتماً باید اصل کتاب یا سند را ببینم،  و به نوعی نسبت به صحت باز نویسی شده آن اعتمادم جلب شود،  تا آن مطالب بازنویسی یا چاپ شده را بپذیرم.  آنچه که می دانم،  بسیاری از کتابها و اسناد هنگام بازنویسی،  دستخوش تغییرات می شوند.

   پرسش:  در مطلب گذشته از ورقه های مسی در آمریکای جنوبی نوشتید،  ولی هیچ توضیح ندادید که چه بودند یا از کجا بودند؟

   پاسخ انوش:  بطور کلی پاسخ و توضیح علمی به این موضوع،  زمان تخصصی و حرفه ای می برد،  آنها متعلق به حدود 3500  سال پیش بودند،  در آن زمان تنها معدن فعال مس شناخته شده جهان،  در استان تاریخی کرمان بود،  برای اطلاع بیشتر به لینک مراجعه نمایید.  فقط دو سه صحنه از نوشته های مذکور در یک فیلم وجود دارد،  که حداقل باید با اندک نوشته های علائمی یافته شده در جیرفت و شهداد مقیاس کنم.

   پرسش:  در مورد اثار تاریخی پدر گرسلی, منو تو 1 در برنامه "ما و فرا زمینی ها" کلی چاخان سر هم کرد در مورد اینکه این گنجینه متعلق به فرازمینی ها است و یا شهر زیر زمینی ترکیه هم برای امنیت در مقابل حمله ی فضایی ها درست شده.  در حالی که این سبک معماری در غار میمند و روستای کله قندی و... دیده می شود. ایا هخامنشیان به امریکا نرفته اند؟ داریوش در اقیانوس هند ترتیب یک سفر جغرافی را داد. شاید ان کشتی ها به امریکا رسیده باشند؟

   پاسخ انوش:  در مورد شهر زیر زمینی قبلاً پستی گذاشتم،  علتی که درباره پدر گراسلی نوشتم،  تکذیب همین دروغها بود،  زیرا غربیها به هیچ عنوان نمی خواهند بیان کنند،  که اولین بار ایرانیها یا رد پایی از ایرانی در قاره آمریکا است،  حتی آثار تاریخی بدست آمده را نابود یا پنهان کرده اند.  سال گذشته بهزاد بی بی سی به زنگبار رفت،  تا رد پای ایرانیها را در آنجا بیابد،  کمی از آثار تاریخی و جشن و نوروز و آتش ایران باستان را در جزیره زنگبار یافت،  البته بهزاد دید تحقیقات تاریخی نداشت.  در هر صورت من سالها پیش بطور شفاهی شنیده بودم،  که زنگبار را ایرانیها کشف کردند،  و داستانش را بعنوان کشف آفریقا توسط ایرانیها نوشتم.  درباره رفتن گروه های اکتشافی ایرانی به قاره آمریکا،  هم می تواند بله باشد هم نه،  وجود تعدادی آثار تاریخی دلیل بر رسیدن ایرانیها نیست،  دید خوب برای این حرکتها مرحله ای می باشد،  یعنی ایرانیها تا مالزی و کامبوج و ویتنام رفته اند،  آنها به شانگهای یا هنگ گنگ یا فیلیپین،  و آنها با مقداری کالای ایرانی به قاره جدید رفته اند.  تحقیق در این باره خود یک تخصص است،  و کار میدانی و عینی مفصل و پر خرج می خواهد،  و بطور کلی از تواناییم خارج است،  من فقط جهت رد ادعای فیلم فوق اندکی نوشتم.  آنها دست آورد های ایرانی و قاره کهن را فرازمینی می گویند،  و با اینگونه ترفند ها اقدامات استعماری خود را پیش می برند.  عزیزان نسبت به رد و تکذیب اینقبیل ساخته های دشمنان ایران و ایرانی خواهشاً کوتاهی نکنید،  پرسه زدن در گورستان تاریخ،  بدون هدف برای برنامه های آینده ساز،  هیچ فایده ای ندارد،  بزودی مطلبی با عنوان "شطرنج حساب شده" در اینباره می نویسم.

   عکس از فیلم آرگو،  دشمنی با ایران و ایرانی تنها در فیلم های مستند و تاریخی نیست،  در همه فیلمها دیده می شود،  و متاسفانه هیچ یک از ایرانیها نسبت به این فیلمها اعتراض نمی کنند.  فیلم آرگو بشدت ایران و ایرانی ها را می کوبد،  پس خواهشاً جوانان باهوش ایرانی اندکی بجنبند،  عکس شماره 7056.

   عکس انوش پای کوه دنا در تابستان 1388 ،  بدنبال انسان های سی هزار سال پیش زاگرس،  بزودی درباره تمدن سنگ اولیه زاگرس می نویسم،  عکس شماره 4459.

   ستون تراژان

      در قلب شهر روم یک اثر تاریخی جاه طلبانه،  سترگ ایستاده است،  و از داستان پردازی تصویری بروی سنگ از قرن یکم میلادی می گوید.  ستون تراژان بفرمان تراژان (98 ـ 117 م) امپراطور روم ساخته شد،  و یاد بودی از پیروزی او در نبرد با داکیا (داسی دانوب) در سرزمینی که امروزه رومانی خوانده می شود بود.  این ستون 35 متر بلندا دارد،  و بلند ترین سازه در شهر روم باستان بود.  غنائم این جنگ نه تنها در ساخت این ستون،  بلکه در ساخت بازارچه، کتابخانه و میادین و بنا های عمومی دوران تراژان خرج شد،  که امروز اکثر آنها بصورت ویرانه رها شده اند.  در این ستون تمام دست آورد های دوران باستان،  بصورت داستان پردازی یکجا گرد آمده است.

   عکس ستون تراژان در شهر رم،  عکس شماره 6429 .  در طول 200 متر کتیبه ای که بدور این ستون حلقه زده،  افسانه پیچیده ای بازگو شده است.  کتیبه 23 دور پیچ و تاب خورده و حلقه زده است،  و داستان نبرد تراژان با داکیا را بتفصیل بازگو می کند.  در واقع آنرا یک فیلم حماسی ایستا و تراشیده از سنگ نامیده اند.  در تمام صحنه ها امپراتور تراژان بعنوان یک حکمران شکیل و مقتدر ظاهر می شود،  و در کل ستون 59 بار دیده می شود.  ضد قهرمان داستان دکابلوس،  پیشوای داکیها است،  حیله گر و موذی و شریر بتصویر کشیده شده است.   2500 سیاهی لشکر نیز دیده می شوند،  که هر کدام بنا به موقعیت اجتماعی و احساسی بتصویر کشیده شده اند.

   پرسش:  آیا ایرانی های تاریخ دان و تاریخ نویس درباره ستون تراژان تحقیق و تحلیل کرده اند؟

کلیسای باستانی جالب

   عکس یک کلیسای تاریخی در دل کوه در کشور اتیوپی جنوب اریتره،  و تصویر دیواری عیسی مسیح که بیش از هزار سال قدمت دارد،  مربوط به زمانی است که اروپائیان نمی دانستند آفریقای تاریخی غیر از حاشیه مدیترانه وجود دارد،  چه برسد به شاخ آفریقا.  این تصویر دیواری که در تلویزیون دولتی اتیوپی نشان داده شد،  دقیقاً می گوید که اشخاص تصویر،  سفید پوست و با نوع پوشاک از ایران هستند.  کسانی که چین و هند ایران را چند هزار کیلومتر جابجا کردند،  اریتره و... ایران را هم براحتی واگذار کردند،  عکس های شماره 4167 و 4168.

   کلیک کنید:  تاریخ نجوم در ایران

   کلیک کنید:  تاریخ سکه های آق قوینلو

   کلیک کنید:  تاریخ مواد مخدر و اعتیاد در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.


   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir