پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir
پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا

نوشته های انوش راوید از پژوهشکده و فرهنگسرای کلبه روستایی راویدسرا/ پیگیری مطالب در لینک >>> www.arq.ir

اسطوره های خاص علمی

فزون از خرد نیست اندر جهان

      تاریخ نویسی نوین ایرانی بر پایه تحلیل داده های تاریخی قرار دارد،  نه بر اساس بازنویس و نقل قول های دیگران.  تاکنون تاریخ ایران بر پایه داستان های بدون تحلیل قرار داشته،  و از تحلیل موضوعات تاریخ تمدن و کرنولوژی تاریخی،  مطلبی گفته و نوشته نشده است،  در هیچ کتاب تاریخی آموزشی و غیره درسی ایران،  از تحلیل اثری نیست.  تحلیل های تاریخی خود نیازمند جمیع علوم است،  که بطور کلی از عهده یک نفر خارج می باشد،  زیرا علوم این زمان در زمینه های تکنیکی باستان شناسی و تاریخی پیشرفته است،  و باید آنها را بکمک گرفت.  قرار نیست من در این وبلاگ،  یکبار دیگر همان نوشته های تاریخی را تکرار کنم،  می خواهم اندیشه و پنداشت نوین پیاده نمایم.  در دو سه قرن اخیر،  تاریخ و دروغ های تاریخی را با انواع ترفند،  از ساخت فیلم و چاپ کتاب های پر زرق و برق،  و تبلیغات فراوان بخورد ملتها می دادند،  تا مقاصد سرمایه ای،  سیاسی یا دینی خود را پیش ببرند،  و در نهایت باعث بر هم خوردن درک تحلیل گران تاریخ تمدن،  از ساختار های تاریخی اجتماع  شدند،  که این موضوع خود مشکلات اساسی برای جهان بوجود آورده است،  که امروزه همگان شاهد آن هستیم.   

      در ویلاگ گفتمان تاریخ گپی درباره دین حکیم فردوسی طوسی بیان شد،  لازم دیدم دقایقی را بر این دیدگاه بگذارم.  شاهنامه حکیم طوس جدای از داستانها و اعتبار بی همتای ادبی،  سرشار از نکته های دقیق فلسفی کلامی اخلاقی و هستی شناسی است.  از یکهزار سال قبل تاکنون درباره مذهب فردوسی و گرایشات کلامی وی بحث و اختلاف نظر های زیادی وجود داشته،   او را سنی، اسماعیلی، امامی، زیدی، و حتی زرتشتی و زندیق و رافضی و قرمطی و معتزلی و... خوانده اند.  در زمانی هایی که او را به دین های مختلف می گفتند،  امکان و یا درک از بی دینی وجود نداشت،  بهمین جهت برای این منظور به تاریخ اندیشمندان بی دین ایران مراجعه نمایید.  در هر صورت هیچیک از این مباحث از عظمت و درخشش وی نکاسته است،  در زیر چند دیدگاه تاریخی می نویسم،  که هیچ کدام مورد تأیید تاریخ نویسی نوین ایرانی نیست.

      استاد محمد تقی بهار،  ملک الشعرا می نویسد:  فردوسی بی شک مردی شیعه بوده است،  البته فرقه اسماعیلی یا زیدی یا دوازده امامی بودن او درست معلوم نیست.  چون شعوبی بوده طرفدار احیای نام عجم هم بوده،  و چون شیعه بوده  طبعاً معتزله هم بوده است،  و با حشویان و قشریان اشعری و حنابله که خدا را مجسم می دانند،  مخالفت داشته،  برای این درس خوانده که از عقاید خود حمایت کند،  و مردم را به فلسفه خود و به مقصود خود ارشاد نماید.   مرحوم دکتر رعدی آذرخشی،  اعتقاد دارد که فردوسی پیوسته و علاقمند به مذهب کهن ایرانی یعنی آئین زرتشت بوده،  و بخاطر شباهت میان مذهب تشیع موجب گرایش وی به شیعه شده است.  فردوسی در جوانی تحت تأثیر سنن و تعالیم خانوادگی و بعلت اینکه از طبقه دهقان است،  شیفته تاریخ و تمدن و فرهنگ باستانی سرزمین خود می شود. 

      علامه فقید،  استاد محیط طباطبایی در همین زمینه فرموده اند:  از مجموعه شواهد و قراین موجود در متن شاهنامه فردوسی چنین استنباط می شود،  که فردوسی شاعری مسلمان و شیعه مذهب بوده است.  در مسلمانی او مجال شک و بحثی نیست،  ابیات متعددی در دیباچه و خاتمه کتاب و صدر و ذیل برخی از داستان های شاهنامه،  نشان می دهد که به حضرت محمد (ص) و قرآن و دین اسلام ایمان کامل داشته است.  موضوع تشیع فردوسی ممکن است در میان سه مذهب بزرگ شیعه،  که زیدیه و امامیه و اسماعیلیه باشد،  در طول هزاران سال مواضع مختلفی را اختیار کرده،  و یا بر آن تحمیل و تطبیق شده باشد.  در مقدمه منثور قدیم شاهنامه،  بدین معنی اشاره رفته است،  که در غزنین پیش سلطان محمود،  نسبت قرمطی بودن به فردوسی داده شد.

      استاد فقید ابولقاسم انجوی شیرازی می نویسد:  ....مردم ایران هیچگاه با اسلام مخالف نبودند،  ولی با پذیرفتن دین و مذاهب مختلف،  ملیت خودشان را فراموش نکردند،  آنچه مربوط بملیت آنها بود،  سخت مورد علاقه و توجهشان بود،  فردوسی که مظهر ملیت ما ایرانیان است.  استاد بهار معتقد است:  هدف فردوسی اساساً خدمت به شعوبیه،  که حزب مقدس ایران دوست آن عصر بوده،  خود را در راه پیشرفت آن فکر مقدس که بنیان عظمت و ابهت ایران،  و احیای آثار گذشتگان ایران و تحریک عرق حمیت آیندگان فدا کرده است ....  و اوست که در باره ایرانیان می گوید:

 * هنر نزد ایرانیان  است و بس <><> ندارند شیر ژیان  را  به کس *

 * همه یکدلانند و یزدان شناس <><> به گیتی ندارند از کس هراس *

      فردوسی و بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان تاریخ ایران،  در زمانی و شرایطی بودند،  که تشخیص دین و مذهب و یا بی دینی آنها کاری است،  که تحقیق و تحلیل های مستقل می خواهد و نباید با حساب چند خط گفته و نوشته،  آنها توصیف نمود.  در ضمن هر یک از آنها در خدمت بشریت بودند،  نه برای فرقه ای محدود،  بنظر من نباید بسادگی آنها را در جهت و از ملتی و خاصی دانست.

عکس جلد شاهنامه،  عکس شماره 6120 .

اسطوره های خاص علمی

      هنوز زمین آنها دور خورشید می گردد،  متن سخنرانی کوتاه یا گپ دوستانه من در جمع تعدادی دانشجوی عزیز بود،  که مدتی پیش برای دیدنم به چلاسر و جل آمده بودند.  بخشی از آنرا بنام اسطوره های خاص علمی می نویسم،  درصورت تقاضا تمام آنرا در یک پست کپی پیس خواهم کرد.  نخستین هدف و برنامه من،  نشان دادن مبنای اسطوره ای علم مدرن است،  بویژه سه اسطوره مهم علمی،  که از نظر اندیشمندان بزرگ غربی مورد تأیید است.  آنها عموماً با عنوان پارادایم مورد اشاره قرار می گیرند،  ضمن مطالعه های مختلف در این باره،  با شما عزیزان نیز مورد تبادل نظر قرار می دهم.  آنها عبارتند از اسطوره های علمی نیوتنی، داروینی و کوپرنیکی،  البته من همیشه در مثالها و طرح های خودم از نام و نمونه دانشمندان ایرانی بهره می گیرم،  ولی در اینجا کمی غرب اندیشی،  بخاطر مطالعه مقاله های مربوطه دارم.

      دومین هدفم،  مقایسه اسطوره های علم،  با اسطوره های سنت است،  من نشان خواهم داد،  که این شباحت و تشبیه بسیار پر اهمیت می باشد.  حقیقتاً بگونه ای است،  که عمیقاً بر سرنوشت ما اثر می گذارد،  یعنی دیدگاه ما را دگرگون می کند،  که متعاقباً بر تحقیق و تحلیل ما اثر خواهد گذاشت.  زمانی چنین اندیشه می شد،  که علم بسادگی واقعیت های امور را کشف می کند،  انسان می اندیسشید گردش زمین دور خورشید حقیقتاً یک واقعیت است،  و یا در دوره های بعد،  تعامل مشترک یک الکترون و یک پوزیترون،  منجر به تولید یک فوتون خواهد شد.  این واقعیات برای آنها چنان بود،  که گویی از طرف نیرو های واهی یا سطحی،  درختانی رشد می کنند،  و تنها کاری که دانشمندان و یا مردم باید انجام دهند،  چیدن و کندن آنهاست.  اما در طول قرن 20 معلوم شد،  که این دیدگاه رایج نظر گاهی قابل دفاع نیست،  همچنین کاشف بعمل آمد،  که اساساً و در نهایت نمی توان واقعیات و تئوری را از یکدیگر تفکیک کرد.  آن گونه که پست مدرنیستها می گویند،  واقعیتها آکنده از تئوریها هستند.

      این عقیده کهن که از ابتدا دانشمندان واقعیات را جمع آوری می کنند،  و سپس برای توضیح و تبیین این واقعیات تئوری هایی طرح می ریزند،  در این قرن 21،  بیش از حد ساده سازی و سهل اندیشی است.  در واقع در پس هر علمی،  یک پارادایم وجود دارد،  یک اسطوره که راهبر پرسش های علمی بوده،  و تعیین کننده این است،  که این علم بعنوان یک واقعیت،  چه چیز هست و چه چیز نیست.  هنگامی که ژوزف پریستلی در سال 1774 اکسید جیوه قرمز را حرارت داد،  و گازی را بدست آورد،  که امروز با نام اکسیژن شناخته می شود،  آیا او واقعاً اکسیژن را کشف کرد؟  تا آنجا که بخود پریستلی مربوط می شود،  او فقط به هوای فلوژستون زدوده  دست یافته بود.  برای کشف اکسیژن علاوه بر یک شیشه گاز،  چیز دیگری هم مورد نیاز است،  یک تئوری مناسب.  بعبارت دیگر یک نظریه که بتواند در چهار چوب آن،  به تشریح و تفسیر آن گاز پرداخت.

      تا هنگامی که لاوازیه بطرح چنین نظریه ای نپرداخت،  اکسیژن  یا اگر ترجیح می دهید،  در واقع وجود اکسیژن  کشف نشده بود.  تنها چند سال پس از وضع این نظریه توسط لاوازیه بود،  که اکسیژن به یک واقعیت مسلم علمی بدل شد.  با بهره گیری از مصطلحات ویتگنشتاین،  دقیقاً همان گونه که اندیشه هرگز به زبان بیرونی دست نمی یابد،  علم هم هرگز پا از پارادایم های خویش فراتر نگذاشته است.  درست است که پارادایمها گاهی کنار گذاشته می شوند،  و یا جایگزین می گردند،  این اتفاق بر اساس نظر توماس کوهن فیلسوف و مورخ،  متعاقب یک بحران رخ می دهد.  وقتی پارادایم برتر،  دیگر نمی تواند تمام واقعیت هایی را،  که به یک معنا موجب رشد آنها بوده،  و بدانها پر و بال بخشیده بود،  در خود جای دهد،  روش نوینی نیازمند است.  با کمک علم می توان،  از یک پارادایم ویژه فراتر رفت،  ولی این علم مربوطه،  هرگز از وابستگی خویش به آن پارادایم فراتر نمی رود.  اضافه کنم،  عنصر اسطوره از علم جدا نشدنی است،  اگر علمی مانند تاریخ،  مبنای اسطوره ای خویش را انکار می کند،  تنها تصویری موهوم،  و خیالی واهی است.

      یکبار دیگر تکرار کنم،  این عقیده کهن که ابتدا دانشمندان واقعیات را جمع آوری می کنند،  و سپس برای توضیح و تبیین این واقعیات تئوری هایی را طرح می ریزند،  گونه ای ساده سازی بیش از حد است.  در پس هر علمی یک پارادایم وجود دارد،  یک اسطوره،  که راهبر پرسش های علمی در گردونه یادگیری بوده،  و به عنوان یک واقعیت است،  که چه چیز هست و چه چیز نیست.

   عکس فرش قدیمی،  اسطوره ها در زندگی روزمره،  مشروح در تاریخ فرش ایران،  عکس شماره 2926.

بوداسپ در اوگان استان

      دو مجسمه بودا در بامیان افغانستان،  و در 230 کیلومتری شمال غرب کابل قرار دارند،  بامیان یک دره بطول 30 کیلومتر است،  که توسط دو رشته کوه هندو کش و بابا از شمال و جنوب بفاصله چهار و نیم کیلمتر احاطه شده.  بامیان و محل این مجسمه ها یک گذرگاه طبیعی بوده،  که بر جاده ابریشم قرار داشت،  و از موقعیت قابل توجه ای برخوردار است.  دو مجسمه بزرگ یکی مرد به بلندی 55 متر بنام سلسال (صلصال)،  و دیگری زن 37 متری بنام شهمامه (شمامه)،  در قلب کوه ها کنده کاری شده اند،  و قدمت آنها به قرن 2 تا 6 میلادی می رسد.  شهمامه حدود قرن سوم،  سلسال در قرن چهارم یا قرن پنجم ساخته شده اند.  وجود این مجسمه ها در این شهر دلیل بر این است که اینجا یکی از مهمترین مراکز دینی بودا بوده،  و راهبان و زوار زیادی در این شهر بودند و رفت و آمد داشتند.

      در کنار مجسمه ها و در دل کوه ها تعداد زیادی غار وجود دارد،  که هر کدام نیایشگاه یا محل اقامت راهبان و زوار بوده اند.  بارها و بارها در متون چینی از این دو مجسمه یاد شده،  و آنجا را دره خدایان می نامیدند،  و توصیف این مجسمه ها آورده شده،  که از طلا پوشیده،  و سنگ های قیمتی بجای چشم بکار رفته است.  این مجسمه ها و آثار نقاشی دیوار های غارها یکی از زیباترین هنرهاست،  که بنام هنر گندهارا می باشد.  این دو مجسمه از جنگ های داخلی افغانستان صدمه دیدند،  سرانجام در روز نهم مارس سال 2001 میلادی،  بعد از برگزاری نماز جمعه،  نیرو های طالبان به روی مجسمه های بودا آتش گشودند.  آنها دو شبانه روز به این کار ادامه دادند،  تا در شامگاه 11 مارس، از "صلصال" و "شهمامه" 1600 ساله،  تنها دو حفره به ارتفاع 53 و 35 متر در دامنه هندوکش مرکزی افغانستان باقی ماند.

      در کتیبه های سلسله هخامنشیان گندهار یکی از استان های تاریخی ایران بوده است،  و بنا بگفته ای این مجسمه ها و هنر گندهارا آثار ایرانی است،  گندهار یا قندهار در جغرافیای تاریخی ایران،  یک استان تاریخی ایران بوده،  تا اینکه در پایان حکومت صفویه با ترفند استعمار بریتانیا از ایران جدا گردید،  مراجعه شود به داستان مأمور اصفهان در قندهار.  در واقع این مجسمه بوداسپ شاهنامه فردوسی می باشد،  و مهاجرت ایرانیان از بامیان تاریخی ایران،  به بامیان افغانستان کنونی،  حدود اوایل میلادی صورت پذیرفته،  و دین و نیایش و هنر خود را به آنجا بردند،  زیرا در آنجا سابقه ای کهن تر،  که تحلیل بر توانایی اجرای چنین کاری باشد وجود ندارد.  جوانان باهوش ایران براحتی و چشم و گوش بسته تسلیم دروغ های تاریخی نشوید،  و بوداسپ خود را بنام بودا واگذار نکنید،  خوب تحقیق و تحلیل نمایید،  و تاریخ شیرین کشور خود را از دروغ های تاریخی و دزدان تاریخ پاک نمایید.

   توجه:  چند جای کتاب افغانستان در مسیر تاریخ،  تألیف میر غلام محمد غبار،  از قول و یا سخنرنی مردمان دو سه قرن اخیر آن کشور،  اوگان استان و اوغانستان نوشته شده است.

   جالب:  امروزه مردم بامیان مسلمان شیعه فارسی زبان هستند،  و به آنها هزاره می گویند،  در زمان طالبان به هزاره ها ستم زیادی شد،  و خیلی از آنها کشته و آواره شدند.  هزاره ها علاقه زیادی به ایران کنونی دارند.  بخشی از افراد طالبانی که به این ملت ظلم کردند،  از میان پشتونها بودند،  پشتونها ایرانی هایی هستند،  که در اواخر حکومت صفویه،  بتحریک استعمار بریتانیا،  خود را از تاریخ ایران جدا کردند،  و سرانجام در یک شورش قومی،  توانستند اصفهان پایتخت را اشغال نمایند،  مشروح در داستان مأمور اصفهان در قندهار.  امروزه در ادامه سیاست های استعمار،  می خواهند ملت های کشور افغانستان کنونی،  مانند،  پشتونها، هزاره و تاجیک را رو در روی هم  قرار دهند.   وظیفه جوانان با هوش ایرانی است،  که با دور انداختن تاریخ های دروغی و رفتن بسوی واقعیت های تاریخی،  آگاهی های لازم را به ملتها برسانند،  تا در نهایت از فاجعه های انسانی و تمدنی،  در قاره کهن و بویژه سرزمین های تاریخی ایران جلوگیری شود.

   کشف های جدید ــ  حفاری هایی در معبد شاهی و بعضی معابد دیگر و همچنین شهر شاهی که در غرب سلسال (سرخ قول فعلی) قراردارد،  انجام شده،  که نتایج بسیارعالی خصوصاً از دوره اسلامی به دست آمده است.  بقایای کارخانه های شیشه سازی و سفال سازی با سامانه های پیشرفته پدید آمده،  که نشانه هایی از پیشه وری آن زمان را دارد.  فعلاً شهر شاهی در وضعیت خوبی نیست،  تعداد زیادی از مغاره نشینان بامیان که توسط دفتر یونسکو به این منطقه کوچانده شده اند،  در این منطقه سکنی گزیده و بعضاً در مغاره ها بسر می برند.  البته زمانی که یونسکو مردم را به این منطقه کوچانده بود،  شهر شاهی کشف نگردیده بود،  و سرخ قول از اهمیت زیادی برخوردار نبود.  متأسفانه فعلا بعضی از مغاره های شهر شاهی بخاطر استفاده شان به عنوان مسکونی تخریب شده اند.

      بعد از سال ۲۰۰۳،  در جنوب شرقی شمامه،  آثار بسیار ارزشمندی کشف شده،  که می توان به یافتن ۲۰ مجسمه بسیار نفیس و ارزنده اشاره کرد،  که تماما از دوران بودائی ها است.  این مجسمه ها همه از گل ساخته شده اند،  که با روکشی سرخ رنگ مزین شده اند،  نشانه هایی وجود دارد که بعضی از آنان روکشی طلایی داشته اند.  در حال حاضر بعضی از این مجسمه ها در صندوق های مخصوص نگهداری می شوند.  مجسمه ها و آثار بدست آمده،  بخوبی نمایندگی از هنر اصیل تاریخی بامیان می کنند.  همچنین آنان نشان دهنده غنای فرهنگی و اقتصادی بامیان اند،  و ثابت می نمایند که درآمد های اقتصادی بامیان،  تنها از گرفتن نذریه های زائران بودائی بدست نمی آمد.

      ساختن دوازده هزار مغاره منقش به پیشرفته ترین نقاشی های زمان و جواهرات گرانبها،  کاری است که نمی توان از منابع یاد شده انتظار داشت.  بلکه بامیان خود مرکز تمدنی عظیم با سامانه های اقتصادی پویا و فعال و صنعتگران متبحر بوده است.  تولید انواع و اقسام جنگ افزار های پیشرفته و سایر وسایلی که مورد نیاز جنگ است،  از جمله هنر های مردم بامیان بوده،  همچنین مرکز پرورش اسب های جنگی مرغوب هم بوده است.  کشف آثار بقایای کارگاه های ذوب آهن ثابت می کند،  که بامیانی ها در صنعت آهن گدازی از همسایگانشان به مراتب پیشگام تر بوده اند.  در دست داشتن صنعت ذوب آهن باعث شده بود،  که آنان بتوانند سامانه آلات جنگی پیشرفته ای داشته باشند،  و بدین ترتیب قدرت نظامی آنان نیز نسبت به سایرین فزونی یابد.  همچنین هشت استوپا (stupa) در معبد شرقی کشف گردید،  استوپا از بهترین و باشکوه ترین بنا های بودائی است،  که براساس پندار های سمبولیستیک،  بیانگر قسمتی از بیانات و نظریات و یا قسمتی از بدن خود بودا،  و قسمتی از اموال شخص بودای بزرگ است.

      مهم تر از همه کشف یک مجسمه بودای خوابیده به طول ۱۹ متر در ساحه معبد شرقی است،  گرچه بیش از هشتاد و پنج درصد این مجسمه تخریب شده،  اما هنوز قسمت هایی از دست راست و شانه و گردن آن باقی مانده است.  سر این مجسمه کاملاً  ویران شده،  لیکن بالشی که سر بر آن تکیه داشته،  کاملاً سالم است.  قدمت این تندیس احتمالاً به قرن سه میلادی می رسد.  سکه هایی که از اطراف آن کشف شده است نیز این احتمال را تقویت می کند.  در این صورت،  قدمت این مجسمه بیشتر از بودا های ایستاده است.  احتمالاً زیورآلات و جواهرات این مجسمه در زمان یعقوب بن لیث صفاری و قدرت مسلمانان،  ابتدا ربوده شده و سپس مجسمه مورد سنگباران قرار گرفته است. فراوانی سنگ های اطراف مجسمه،  و همچنین جای خالی سنگ های استوپا و بنا های اطراف مجسمه،  این را ثابت می کند.

      براساس روایت زایر چینی هوان سانگ،   یک بودای خوابیده دیگر در قسمت غربی معبد شرقی واقع است،  یعنی در جنوب شرق شمامه،  و گمان می رود درست زیر خانه های قریه داوودی قرار داشته باشد.  همچنین روایت دیگری حاکی از آن است که بودای خوابیده در مقابل معبد شاهی قرار دارد،  که درست حد فاصل دو بودای ایستاده می باشد،  روایت سوم می گوید که این بودای خوابیده در نزدیکی شهرغلغله است،  بیشتر متخصصین ژاپنی بر این باورند.  هوان سانگ می گوید،  در شمال شرق شهر سلطنتی، یعنی در جنوب شرقی شمامه،  یک مجسمه بودا به صورت خوابیده موجود است،  که 330 متر طول دارد،  از گل ساخته شده و مزین به طلا و جواهرات است.

    رییس اطلاعات فرهنگ ولایت بامیان هشدار داد:  در صورتی که مقامات بلند پایه دولت و نهاد های مسئول دولتی و بین‌المللی بیشتر از این بی‌ توجهی کنند،  نه تنها آثار باستانی بامیان از بین خواهد رفت،  بلکه ارزش‌ های تاریخی افغانستان و منطقه در مخاطره قرار خواهد گرفت.

      عکس دو مجسمه بودا قبل از نابودی،  و عکس صحنه بتوپ بستن آن توسط طالبان،  دشمنان تاریخ ایران فهمیده بودند،  که ایرانی ها متوجه شده اند اینها آثار تاریخی ایران هستند،  بدست طالبان این اثر های مهم را بطور کامل نابود کردند،  عکس شماره 4161.

سازمان یافته ترین کشور دنیا

      درباره تاریخ افغانستان گاهی در وبلاگ می نویسم،  منجمله درباره از بین رفتن آثار تاریخی آن کشور،  که از نظر تاریخی به کشور کنونی ما وابسته است،  مانند همین متن بالا و دو مجسمه بودا.  تعدادی از عزیزان هم پرسیده اند چگونه می توانیم کمکی کنیم،  تا آثار تاریخی ایرانی آن کشور،  به نوعی حفظ و نگهداری شود؟  در پاسخ می توانم بگویم که کشور افغانستان،  سازمان یافته ترین مردم دنیا را دارد،  هر چند که آن کشور در بسیاری از زمینه ها آخر جدول های جهانی است،  اما در مورد سازمانی بودن مردم،  در اول قرار دارد.  دانستن این موضوع نیاز به علم جداگانه و تحقیق های گسترده ندارد،  مدت 40 سال است که مردم این کشور،  ابتدا توسط کمونیستها سپس غربیها و در ادامه اسلامیها،  سازمان یافته شده اند،  یعنی همه مردم واجد شرایط،  یا بصورت عمومی 3 درصد مردم،  برای همه مقاصد،  سیاسی و اقتصادی و دینی و غیره،  تشکیلاتی شده اند.  با وجود نفوذ امپریالیسم و سرمایه داری لجام گسیخته،  و مشکلات ایجاد شده برای این کشور،  که در پست دیگر نوشته ام،،  این سازمان ها علنی یا مخفیانه بوده،  و همچنان ادامه دارد.  البته یاد آوری نمایم،  تمام ملت شریف افغانستان،  از نظر تاریخی و تاریخ اجتماعی،  با ملت شریف ایران یکی بوده و هستند.

      اینطرف مردم کشور ایران کنونی، از این نظر در آخر جدول قرار دارند،  یعنی بی سازمان ترین مردم دنیا هستند، بنظر من مردم ایالات متحده آمریکا هم فقط یک پله از ایران بالاتر هستند.  تمام مردم در ایران فقط محتاج سازمان های دولتی و رسمی هستند،  که کاری برای آنها انجام دهد،  اعم از حفظ آثار باستانی یا هر چیز دیگر،  نمونه آن را در همین وبلاگ می بینیم.  مدت 5 سال است می گویم،  که برای نوشتن تاریخ،  در ابتدا نیازمند یک تشکیلات ساده مجازی،  بنام فرهنگستان تاریخ ایران هستیم،  تشکیلاتی مجازی کاملاً با رفتار و برنامه های قانونی،  که در سخن وبلاگ توضیح نوشته ام،  ولی هیچ کس متوجه آن نمی شود،  حتی باسواد ترین آدمها هم امیدشان به توانایی های خودشان نیست،  چشم آنها فقط به تشکیلات دولتی است.  این موضوع بنوعی دردسر و بار اضافه برای دولت گردیده است،  خود بخود همه مسائل از توانایی تشکیلات دولتی خارج می باشد.  با چنین شرایطی ما از ایران،  هرگز نمی توانیم برای افغانستان نسخه بپیجیم،  البته با یک دیدگاه متوجه می شویم،  که آن سازمانها می توانند،  جدا یا جمعی، در جهت منافع خود و کشورشان،  برای ما تاکتیک پیاده کنند،  حتی بهمین جهت استاندار محترم استان ما در مازندران،  چند روز پیش،  ضمن احترام کامل به افغانها گفت:  که همه افغانها با اقامت یا بی اقامت بمنظور امنیت و تأمین استان،  باید از مازندران خارج شوند.

      سازمان های نوین می توانند یک تشکیلات رسمی و قانونی و ثبت شده باشند،  در اندیشه بعض از مردم،  یک سازمان حتماً باید یک تشکیلات سیاسی باشد،  که گاه تیر و تفنگ بدست بگیرد و سر مخالفت داشته باشد.  در صورتی که ما ایرانیها نتوانیم تحلیل های مناسب و تعریف های جدید،  از برنامه های مورد نیاز قرن نو را داشته باشیم،  هرگز نمی تونیم حرفی بزنیم،  یا هدفی و طرحی پیاده کنیم.  فقط گفتن و تعریف کردن از آینده،  خوب و درست نیست،  شعار دادن می شود،  بلکه آماده سازی زمینه ها،  برای ساختن آینده جدید مهم است.

   عکس گروه های مختلف مردم و سیاسی از کشور افغانستان،  عکس شماره 4212 .

   کلیک کنید:  آثار تاریخی ایلام و ماد

   کلیک کنید:  منطق ملی مردمی در ایران

   کلیک کنید:  هیئت های هدیه آورنده به تخت جمشید

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

Anoosh Raavid انوش راوید  

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir

نظرات 2 + ارسال نظر
سایرذ جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:23 ب.ظ http://sairez.blogfa.com

راست است که می گویند سربازان گارد جاوید هخامنشی و پیاده نظام اشکانی را اخته می کردند تا قدرتمند تر باشند!!؟؟؟
با تشکر!!!!از زحمات شما!!!!

ــ انوش:
با درود و سپاس از توجه شما، پاسخ در پرسش و پاسخ ویژه 36 در:
http://cae.blogfa.com
تندرست و پیروز باشید.

سایرذ جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://sairez.blogfa.com

خواستم بدانم راست است که شاهزادگان قاجار چهل کاخ و بنای دوره ی صفویه را در اصفهان نابود کردند!!!!درکش برای من سخت است!!!اگر همچین اتفاقی افتاده پس خرابه های آن کجاست؟؟با چه امکاناتی نابود کردند آن بناها را؟؟آیا عموم راضی بودند؟؟چرا به مقابله نپرداختند؟؟؟نه فکر نکنم درست باشد!!!!!!دبیر تاریخمان را در مورد حمله ی مغول سوال پیچ کردم ایشان درآمدند گفتند که چنگیز نیشابور را با کبوتر و گربه ای که گلوله ی آتشین به آن ها وصل بود سوزاند و فتح کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!گفتند برو تاریخ سری مغول را بخوان!!!!! تاریخ مطالعه کرده اند بعد اینگونه جواب شاگردشان را میدهند!!!!!!می گویند به ما که سلطان خارزمشاه آموزش نظامی را همگانی نکرده بودند تا مردم از کشورشان دفاع کنند!!!!!بله اینم حرفیه!!!!!!!آقای راوید به نظر شما چرا دبیران تاریخ فقط شاگردان را می پیچانند و تاریخ نمی آموزند!!!!!پس این همه مطالعه ی تاریخ به کجا رفت!!!!!!در دوره ی راهنمایی دبیر تاریخ ما اینقدر مهملات میگفت که خود ن ظ ا م برایشان حکم برید!!!!!!!و دوستان من که تاریخ می خوانند فقط با فوهش و توهین و ناسزا حرفشان را به کرسی میگذارند!!!آْ فسیلند!!!!!امیدوارم فرهنگستان مجازی زودتر راه بیافتد تا کمی جوانان ما را از این تفکرات نادرست دور کند!!!!چه میشود کرد کلا نظام آموزشی جوانان را محقق بار نیاورده است!!!!دبیری که درس پژوهش میدهد چرا خود نمی تواند از این علم استفاده کند!!!!!

ــ انوش:
با درود و سپاس از توجه شما، پاسخ در پرسش و پاسخ ویژه 36 در:
http://cae.blogfa.com
تندرست و پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد